💙 امام خامـــ😍ــنه اے:
💜براے آنان که اهل ارزش هاے اسلامے هستند
تصاویر شهــ❣ــدا از هر تصویرے دلرباتر است.
#شادےروحشان_صلوات🙏
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🌸🍃 نزنی ها! یه چیز یادم رفته بود بهت بگم! با تمام خودداری که کرد، نتوانست تبسم ملایمش را کنترل کند.
🌸🍃
یک لیوان آب را سر کشید و گفت: - از مزه اش خوشتون نمیاد؟ شيدا لبخندی زد و گفت: -چرا، خوشمزه است! هومن فقط گفت: - او هوم! شیدا نگاهی به او کرد و گفت:
-خودم سفارش دادم، پس باب میلم هست. چرا این سوال رو می پرسید؟ هومن بازویش را به صندلی تکیه داد و گفت:
-فکر کردم دوس ندارید. باهاش بازی بازی می کنید؟ شیدا خنده ای کرد و گفت:
شما زیادی سریع می خورید! - تازه به خاطر شما لفتش دادم! خنده اش عمیق تر شد و گفت:
لطف کردید! خب یکی دیگه برای خودتون سفارش بدید؟ هو من شانه ای تکان داد و گفت:
منتظرم شما هم تموم کنید، دو تا سفارش بدم! نگاه دختر خندان و متعجب شد:
- اوه. من؟ نه! تا حالا تجربه نشون نداده که به بستنی رو تا آخر تموم کنم!
چرا؟ دوس ندارید؟ | - دوس دارم، ولی یه کم که بخورم دلم رو می زنه. هو من با خنده گفت:
ولی من تجربه خوردن چهار بستنی رو یه جا دارم ولی یادم نمیاد دلم رو زده باشه. اصلا اینی که می گید یعنی چی؟!
خنده جزو لاینفک صورت شیدا شده بود. تنتر کیدید؟! باور نکردنیه! همش شکلاتی؟! هومن دستانش را کمی از هم باز کرد و گفت:
به نظر نمی رسه ترکیده باشم! نه، همش شکلاتی نبود. من بیشتر از بستنی وانیلی و گردویی خوشم میاد، ولی مزه های متنوع دیگه رو هم دوس دارم و ردش نمی کنم! |
پس این طور! حالا اگه دلتون می خواد بازم برای خودتون سفارش بدید، برای من كافيه. هومن دوباره به صندلی تکیه داد و گفت: منه، نمی خوام. برای من هم کافیه! شیدا بستنی اش را کنار گذاشت و گفت: خیلی ممنون بابت بستنی. پس بریم؟
هومن چینی به پیشانی انداخت و گفت: -کجا؟! | تبسم نرمی زد و گفت:
-بریم بیرون قدمی بزنیم! سر همین خیابون به پارک هست! چین پیشانی اش از بین رفت. پس این طور. از جا برخاست و حساب کرد. دوش به دوش شیدا خارج شدند. تا رسیدن به پارک هر دو سکوت کرده بودند. شیدا روی اولین نیمکت خالی نشست. هو من هم با کمی فاصله کنارش جای گرفت. شیدا به سمت او برگشت و گفت: -دوس دارید چه چیزی راجع به من بدونید؟
خیلی چیزها! -باشه، بپرسید! | خیلی سوال داشت بپرسد، اما جلسه خواستگاری نبود که آرام آرام بهتر بود. فعلا چند سوال عمومی. زمان خود پاسخ برخی سوال ها را می داد. پرسید:
چند سالتونه؟ بیست و سه سال.
خوب بود. دو سال تفاوت سنی برایش مقبول بود. هم مجبور نبود بچه داری کند، و هم سنش کمتر از خودش بود. هر چند زیاد برایش مهم نبود، ولی دلش می خواست همسرش کمی از خودش کوچک تر باشد. شیدا هم پرسید: دو شما؟!
بیست و پنج. شیدا سری تکان داد و گفت: - در ستون رو تموم کردید؟ -تقریبا آره. تا دو سه ماه باید برم برای گذروندن طرحم؛ البته آزمون تخصصی هم شرکت خواهم کرد.
-خوبه. هو من پرسید: سشما جایی مشغول کار هستید؟ تنه، موقعیتش هم پیش نیومده، ولی اگه پیش بیاد دوس دارم شاغل باشم.
هومن زیاد مشکلی با این امر نداشت. اگر شاغل بود که بود، اگر هم نبود اشکالی نداشت. خواهرش هم شاغل بود. به هر حال با حضور خانوم ها در اجتماع نه تنها مشکلی نداشت، بلکه به نحوی خوشش هم می آمد.
🍃🌸
روایت سردار سلیمانی از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر
💠سردار حاج قاسم سلیمانی در صحبتی اشاره کرده بود که ما هرگز فراموش نمیکنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن، در همین رابطه یکی از دوستان شهید روایت کرده است: «وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه میکردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که میگفت، شهید قرآن میخواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازهاش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن میآید.
💠وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور میداد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام میرسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادم است در همان لحظهای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را میخواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن میخواند.»
"شهــ گمنام ــیـد"
✍️ مردی که گمنام بود و گمنام رفت و گمنام موند
#متن_خاطره:
هر وقت از جبهه برمیگشت ، به حفرِ چاه مشغول میشد.دستمزدش رو هم میداد به همسرش تا در غیابش راحت باشه...
بعد از شهادتش افراد زیادی به خونهمون اومده و با گریه میگفتند که حسین شبها میرفته خونهشون ، مشکلاتشون رو حل میکرده و بـا رسیـدگی به خـانوادههای نیازمند ، باعثِ شادیِ قلبشون میشده...
🌷خاطرهای از طلبهٔ شهیدحسین سرمستی
📚منبع: کتاب بر خوشهی خاطرات ، صفحه 25
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عند_ربهم_یرزقون
⭕️ خاطره بسیار جالب از شهید مهدی باکری
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا لعنت کنه کسانی که خیانت کردند به خون شهدا!
کمتر بخورید!
بسه!
"شهــ گمنام ــیـد"
❓❓❓ شیطان👹 وقتی از بهشت رانده شد چگونه دوباره به بهشت برگشت وآدم را فریب داد؟
✅ پاسخ
در ابتدا باید بگوییم که شيطان قبلاً در بهشت نبوده است؛ بلكه در درگاه الهي و در جمع مقربان درگاه خداوند بوده؛ در حالي كه بهشت جايگاه مؤمنان و بندگان مطيع خداوند در آخرت است و اخراج او به معناي اخراج از بهشت نيست. در حقيقت اخراج شيطان به معني تنزل مقام و مرتبه شيطان از جايگاه بلندي كه در نزد خداوند يافته بود، می باشد نه اخراج از مكان معين و مشخصي كه در نتيجه این سوال مطرح شود، اين همان حقيقتي است كه در قرآن در تحت عنوان "هبوط" بيان شده است، خداوند در مورد واقعه اخراج ابليس مي فرمايد :
«قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرين؛ گفت: از آن (مقام و مرتبهات) فرود آى! تو حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبّر كنى! بيرون رو، كه تو از افراد پست و كوچكى»
اما در هر حال روشن است كه شيطان بعد از اين اخراج، ديگر نمي توانست به بهشت هم راه يابد، حال بايد پرسيد كه چگونه او در جریان فریب آدم و حوا توانست وارد بهشت گردد؟
در پاسخ باید گفت گرچه برخی تصور کردهاند که مراد از بهشت آدم و حوا همان بهشت موعود آخرتي است، ولی باید گفت که این تصور اشتباه است زيرا که اخراج از بهشت جاوید معنا ندارد.
در خصوص بهشت آدم وحوا در بين علما اختلاف نظري وجود دارد که برخی از این نظریات عبارتند از :
1. باغ آسمانی 2. باغ زمینی 3. بهشت برزخی
"شهــ گمنام ــیـد"
آلودهایم، حضرٺ باران ظهور ڪن
آقا تورا قسم بہ شهیدان ظهور ڪن
گاهے دلم براے شما تنگ مےشود
پیداترین ستارهے پنهان ظهور ڪن
#اللهمعجللولیکالفرج❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
#ازبابک_بگو🥺
شھید شدن اتفاقے نیست🙂🖤
اینطور نیست ڪہ بگویے:
گلولہ اے خورد و مُرد!…💔
شهــــید...
رضایت نامہ دارد...🥺
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...✌️🏻
بعد مُھرحضرت زهــرا(س)میخورد...♥️
شهـــید...💌
قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده...🙃📿مثلداداشبابک
او زیر نگاه مستقیم خدا زندگی ڪرده...🖇
شھادت اتفاقے نیست...🖐🏻
سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..🌙✨
باید شهیدانہ زندگے ڪنے
تا شهیدانہ بمیرے...💕🔗
ڪلنافداڪیازینب(س)🥀
"شهــ گمنام ــیـد"
17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-
-
برادرشهیدم؛
گاهےنگاهےازپنجرهچشمانت،
برایمڪافیست...
شهداگاهےنگاهے💔
دعامونڪنداداشمحمودرضا
📿⃟☁️¦⇢ #شهید_محمودرضابیضائی
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_جبهه
😐يا بخور يا گريه كن😶
📻دعاي كميل از بلندگو پخش ميشد، در گوشه و كنار هر كس براي خودش مناجات ميكرد. 🥺
🌙آن شب ميرزايي و جعفري بالاي تپه نگهبان بودند.
🍎ميرزايي حدود دو كيلو انار با خودش آورده بود روي تپه موقع پست بخورد.😟😅
🤲 وقتي هنگام دعا عبارتخواني ميكردند، آنها را فشرده ميكرد😂
🤏و بعد از ذكر مصيبت و گريه، آنها را يكييكي همانطور كه سرش پايين بود ميمكيد! 😭🤭🤣
🍁كاري كه گمان نميكنم كسي تا به حال كرده باشد.😲
👈 به او ميگفتم بابا يا بخور يا گريه كن، هر دو كه با هم نميشود.☹️
🤚ولي او نشان ميداد كه ميشود!😅
📚فرهنگ جبهه/شوخ طبعي ها /جلد 3 /صفحه 106
#با_هم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"