فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مردان بی ادعا...
شوخی شیرین رزمندگان
🔰قرارگاه شهید فیروزآبادی
"شهــ گمنام ــیـد"
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدنیهایی که ندیده ایم🎬
پیشنهاد دانلود🎥👌👌
روایت سوزناک رزمنده ای که حاج قاسم برای فرماندهی بعد از شهادت خودش انتخاب کرده بود...
#حاج_قاسم
"شهــ گمنام ــیـد"
#طــنــز_جــبــهه
🦋این تیرهای تک شهید بدجور اعصاب بعثی هارو ریخته بود بهم...😝
🌱یه بار یه تپه دست بعثی ها بود،بچه هارو کلافه کرده بودند.😩
🦋ایشان باهمین اس وی دی آزادش کرد.😁
🌱شهید حسین خرازی
به ایشان میگفت گردان تک نفره....😌
🦋یک بار ایشان بایه تک تیر انداز بعثی مستقیم رودر رو شدند
یه جور دوئل بود،👀
باهم شلیک کردند.
ایشان مغزشو پوکوند😅
🌱اما گلوله ی اون فقط
لاله ی گوش شهید رو برد.😎
💢یک خاطره از شهید:
🔸نزدیک بعثی ها بودند،خیلی فاصله نداشتند باهم.
🔹هیچ حرکتی نمیکردند
🔸ایشان هم که خسته شده بود،
یهو بلند شد به عربی گفت: جاسم کیه؟
🔹یکی از آن طرف بلند شد و گفت: من!!
ایشان هم او را زد.😝
🔸یه مدت گذشت پاشد داد زد: رحمان کیه؟
یکی بلند شد گفت: من!!
🔹بازم شهید زدِش...😂
🔸بعثی ها که تازه دوزاری شان افتاده بود،
شهید زرین که میشناختن، یهو بلند شدند گفتند: رسول کیه؟
🔹به خیال خودشون بچه زرنگ بغداد بودند😂
ایشان جواب نداد.
🔸یه چند دقیقه دیگه بلند شد گفت:
کی بود با رسول کار داشت؟🤨
🔹یکی بلند شد و با خوشحالی گفت: من!!😍
🔸و باز شهید کسی که بلند شد را زد...🤣
"شهــ گمنام ــیـد"
2 مرداد تولد سردار شهید حاج احمد کاظمی
🌸 مادر خواب سه تا ماهی را دیده بود که توی یک رودخانه می رفتند
یکی از اون ماهی ها روی کمرش یک هلال ماه داشت اصلا انگار خود ماه بود..
مادر وقتی خوابش رو تعریف می کرد حال و هوای خاصی داشت. می گفت : هزاران ماهی دیگه بودند که با اون دو ماهی دنبال این ماهی نورانی می رفتند . اون ماهی همه رو سمت دریا هدایت می کرد.
مادر می گفت :محسن می دونم اون سه تا ماهی تو و دو برادرت بودین ولی نمی دونم اون ماهی نورانی کدوم یکی تون بود.
آن وقت ها احمد چهارسالش بود.
بعدها توی جنگ وقتی احمد فرمانده لشکر هشت نجف اشرف شد مادر گاهی یاد خوابش می افتاد و می گفت اون ماهی نورانی ، احمدم بود.
سردار حاج قاسم سلیمانی در کنار سردار شهید حاج احمد کاظمی
"شهــ گمنام ــیـد"
کرامتی از شهید ابراهیم هادی
در مراسم پارسال جا سوییچیِ عکس آقا ابراهیم را توزیع کردید. من هم گرفتم و به سوییچ ماشینم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمیگشتیم. در راه جلوی یک مهمانپذیر توقف کردیم. وقتی خواستیم سوار شویم باتعجب دیدم که سوییچ را داخل ماشین جا گذاشتم. درها قفل بود. به خانمم گفتم: کلید یدکی رو داری؟ او هم گفت: نه، کیفم داخل ماشینه، خیلی ناراحت شدم. هر کاری کردم در باز نشد. هوا خیلی سرد بود. با خودم گفتم شیشه بغل را بشکنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی. یکدفعه چشمم به عکس آقا ابراهیم افتاد. انگار از روی جاسوییچی به من نگاه میکرد. من هم کمی نگاهش کردم و گفتم: آقا ابرام، من شنیدم تا زندهبودی مشکل مردم رو حل میکردی. شهید هم که همیشه زنده است. بعد گفتم: خدایا به آبروی شهید هادی مشکلم رو حل کن. تو همین حال یکدفعه دستم داخل جیب کُتم رفت. دسته کلید منزل را برداشتم. ناخواسته یکی از کلیدها را داخل قفل دَر ماشین کردم. با یک تکان، قفل باز شد. با خوشحالی وارد ماشین شدیم و از خدا تشکر کردم. بعد به عکس آقا ابراهیم خیرهشدم و گفتم: ممنونم، انشاءالله جبران کنم. هنوز حرکت نکرده بودم که خانمم پرسید: در ماشین با کدام کلید باز شد؟ با تعجب گفتم: راست میگی، کدوم کلید بود؟ پیاده شدم و یکی یکی کلیدها را امتحان کردم. چند بار هم امتحان کردم، اما هیچکدام از کلیدها اصلا وارد قفل نمیشد. همینطور که ایستاده بودم نَفَس عمیقی کشیدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشکلات مردمی.»
"شهــ گمنام ــیـد"
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روایتی شنیدنی از تحول شهید شاهرخ ضرغام در حرم امام رضا علیهالسلام.
"شهــ گمنام ــیـد"
🔴 خبــر فـــوری
یکی از شهدای مفقودالاثر استان خوزستان شناسایی شد؛
🌷 سرباز شهید عزتالله پات، فرزند خیبر، در سال ۱۳۴۶ چشم به جهان گشود.
از باغ ملک به جبهه اعزام شد و در تک دشمن در سال ۶۷ در جزیره مجنون به فیض شهادت نائل گردید و پیکر پاک و مطهرش در منطقه برجای ماند.
پیکر مطهر این شهید پس از سالها با تلاش گروههای تفحص کشف و شناسایی گردید.
شب گذشته ۲۴ فروردین، سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین همراه با دختر شهید جستجوگر نور شهید فرزاد زنگنه با حضور در منزل شهید پات، خانواده محترمشان را پس از ۳۳ سال از چشمانتظاری درآوردند.
"شهــ گمنام ــیـد"