eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‏دلتنگم و دیدار تو درمان منست بیرنگ رخت زمانه زندان منست بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی آنچ از غم هجران تو بر جان منست 🌹🌹 "شهــ گمنام ــیـد"
CQACAgQAAx0CXOXJfgACC0BibkarSbEXtLLNtvsvw5HT-EYhoAACJAUAAokY2FCPKZzeeJs8GiQE.mp3
4.13M
نوای اذان شهید مدافع حرم سردار شهید حاج عباس عبدالهی در حرم بی بی زینب(س) روحشان را با ذکر صلوات یاد کنیم.... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 محمدرضا خرمیان قاری قرآن تجربه مرگ خودشون رو به رهبری تعریف میکنن حالا ببینید نظر رهبری راجع به تجربه آقای خرمیان چیه؟ خودتون ببینید ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تجربه‌گر مرگ موقت از حال و هوای اتاقی که در آن بستری بود می‌گوید: وقتی اطرافیانم برایم و می‌خواندند را در اتاقم می‌دیدم که برایم سرشار از بود. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 فیلم کمتر دیده شده از مرحوم نادر طالب‌زاده با شهید حاج قاسم سلیمانی؛ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
♨️ شهیدی که از محل قبر خودش خبر داد. 🍃يكی اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟ گفتم: بفرماييد ! يه عكسی به من نشون داد، يه پسر مثلاً 19، 20 ساله ای بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبری» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبری» شهيد شده بود. 🍃غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هی با اون زبون كر و لالی خودش، با ما حرف ميزد، ما هم ميگفتيم: چی ميگی بابا؟! محلش نميذاشتيم، ميگفت: عبدالمطلب هر چی سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ... 🍃گفت: ديد ما نميفهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبری. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته. 🍃ميگفت: ديد همه ما داريم ميخنديم، طفلك هيچی نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهی به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد. 🍃فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايی كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند. وصيت نامه اش خيلی كوتاه بود، اين جوری نوشته بود: 🍃🌷«بسم الله الرحمن الرحيم يك عمر هرچی گفتم به من ميخنديدند. يك عمر هرچی ميخواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچی جدی گفتم، شوخی گرفتند. يك عمر كسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلی تنها بودم. يك عمر برای خودم ميچرخيدم. يك عمر ... اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف ميزدم و آقا بهم ميگفت: تو شهيد ميشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!» راوی:حجت الاسلام انجوی نژاد 🍃یا صاحب الزمان ادرکنی🍃 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
لالائی مادرشهید غواص : بهم گفتن گلتُ را آب برده، کسی از جایِ اون خبر نداره دیگه باید بشینی تا یه روزی، که دریا پرپرش رو پس بیاره حالا میگن تورو با دسته بسته، تورو زنده زنده خاک کردن نمیدونی که مادر چی کشیدم، منو با این خبر هلاک کردن اگه دست تو رو نبسته بودن، می تونستی با یه لشگر بجنگی تو بچه شیر این خاکی نترسی، تو می تونی که بی سنگر بجنگی بگو تا داغِ تازم تازه تر شه، بهت لحظه آخر آب دادن؟ آخه مادر برایِ تو بمیره، که اینجوری تو رو عذاب دادن برا عکسات رو پام لالایی خوندم، شبای بی کسی و بی قراری کی جرأت کرده دستاتُ ببنده؟ بمیرم تو مگه مادر نداری؟ بهم برخورده مادر، بغض دارم، قسم خوردم دیگه دریا نمیرم قسم خوردم گلم مثلِ خودِ تو، منم با دستایِ بسته بمیرم پُره حرفم پُره دردم عزیزم، ولی آغوش من امنِ هنوزم بذار دستاتُ وا کنم عزیزم، تو آغوشِ تو راحت تر بسوزم 🌺صلوات🌺 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🍁 یک روز مادر شهیدان علیرضا و بهزاد جعفری نژاد منزل ما آمدند، مادر شهید خیلی ناراحت و دل شکسته بود، 💔 دستان خسته اش را گرفتم، گفتم: چی شده مادر؟ گفت: یکی از همسایه ها بهم گفته عکس پسرای شهیدت را از سردر ورودی آپارتمان بردار، شاید یه همسایه ای راضی نباشه!!😳 دلم گرفت از این همه بی معرفتی!! 😔 مادر گفت : عکس پسرام را برداشتم💔. با ناراحتی گفتم:« چرا مادر؟! حالا اون آدم حرف بیجایی زده، ما مدیون شما و شهدا هستیم، خواهش می کنم عکس ها را دوباره بگذارید.»🙏 هر چی اصرار کردم فایده ای نداشت دلش راضی نشد.😓 گفتم: مادر عکسشون را بدید من بگذارم در فضای مجازی ، همه ببینند. رفت و با ذوق عکس ها را آورد.❤️ تصاویر این دوشهید بزرگوار تقدیم حضورتان🌹🌹 همه ما زندگی مون را مدیون شهدا و مادر شهیدان هستیم...🙏🌹 مدیون تک تک لحظات دلتنگی مادر، لحظات تنهایی... 💔 اگه نمی توانید دردی از مادر دل خسته شهیدان بردارید، لطفا سنگی بر قاب دلش نزنید..❗️ حتما دل مادرشون با نشر این پیام و یاد پسران شهیدشان شاد میشه😊💝 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
اومده بود مرخصي بگيره ، يه نگاهي بهش کرد ، گفت : " ميخواي بري ازدواج کني ؟ " گفت : " بله ميخوام برم خواستگاري " - خب بيا خواهر منو بگير ! گفت : " جدي ميگي آقا مهدي " - به خانوادت بگو برن ببينن اگر پسنديدن بيا مرخصي بگير برو ! اون بنده خدا هم خوشحال دويده بود مخابرات تماس گرفته بود ! به خانوادش گفته بود : " فرمانده ي لشکرمون گفته بيا خواهر منو بگير ، زود بريد خواستگاريش خبرشو به من بديد ! بچه هاي مخابرات مرده بودن از خنده! پرسيده بود : " چرا ميخنديد؟ خودش گفت بيا خواستگاري خواهر من ! " گفته بودن : " بنده خدا آقا مهدي سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، يکيشونم يکي دوماهشه !! " شهید مهدی زین الدین ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
بين لاله ها 🌷🌷 هر روز سر ساعت مشخص مي رفتيم ديدگاه، هر چه مي ديديم ثبت مي كرديم و آنها را با روزهاي قبل مقايسه مي كرديم. 🌷🌷 يك روز همين طور كه شش دانگ حواسم به كار بود، كسي پرده سنگر را كنار زد و آمد تو: سلام كرد، برگشتم نگاهش كردم، ديدم كاوه است. 🌷🌷 او هر چند روز يك بار مي آمد مي نشست پشت دوربين و راه كارها را نگاه مي كرد. كنارش ايستادم، شروع كرد به دوربين كشيدن روي مواضع دشمن. 🌷🌷 كمي كه گذشت يك دفعه ديدم دوربين را روي يك نقطه ثابت نگه داشت، دقت كه كردم، ديدم صورتش سرخ شده، چشمش به جنازه شهدايي افتاده بود كه بالاي ارتفاع 2519 جا مانده بودند، 🌷🌷 دشمن آن ها را كنار هم رديف كرده بود تا روحيه ما را ضعيف كند، چند لحظه گذشت، كاوه چشمش را از چشمي هاي دوربين برداشت، خيس اشك بود، 🌷🌷 گفت:" یكي پاشه بريم اين شهدا را بياريم، اينا رو مي بينم از زندگي بي زار مي شم." اين حرف ها همين طوري تو ذهنم بود تا شب دوم عمليات« كربلاي 2 » كه از قرارگاه حركت كرد و رفت خط، 🌷🌷 هنوز يادم هست، آخرين تماسی که با بي سيم داشت، گفت: از بين لاله ها صحبت مي كنم. 🌷🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🔸 از غیبت شما اسیر آهیم بیا.... . ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
9.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت تجربه گر مرگ از وزن حق الناس در آخرت ‌ "شهــ گمنام ــیـد"