eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا کشت خاموشی لاله ها دریغ از فراموشی لاله ها 🌹🌹 خانطومان . لحظه حمله تکفیریها سلام بر مدافعان حرم 🌹🌹 "شهــ گمنام ــیـد"
آن روز بارانی ... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 اذان و اقامه شهید جواد دوربین در گوش نوه ... 🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*ڪلیپ شبانه*☄️🎻💙 *فقط از خدا بخواه*☝️ *اوستــ ڪه اجابتـــ مےڪند*🌙 *ان شاءالله*💫 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️۸شوال سالروز تخریب بارگاه مقدس ائمه بقیع تسلیت باد. 🥀 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
📸پنج شهید از یک خانواده در یک قاب! 🇮🇷شهید مدافع‌حرم صادق یاری 🇮🇷برادر شهید باسم یاری 🇮🇷برادر شهید دفاع‌مقدس محمد یاری 🇮🇷برادر شهید قاسم یاری 🇮🇷پـــدر شهید حیدر یاری 🌹شهید ▫️تاریخ شهادت: ۱۳۵۸ ▫️محل شهادت: نجف عراق ▫️مبارزه با رژیم بعث عراق 🌹شهید ▪️تاریخ شهادت: ۱۳۶۵ ▪️محل شهادت: کربلای ۵ ▪️جنگ با رژیم بعث عراق 🌹شهید ▫️تاریخ شهادت: ۱۳۸۴ ▫️محل شهادت: بغداد عراق ▫️بمباران جنگنده‌های آمریکایی 🌹شهید ▪️تاریخ شهادت: ۱۳۸۶ ▪️محل شهادت: بغداد عراق ▪️بمباران جنگنده‌های آمریکایی 🌹شهید ▫️تاریخ شهادت: ۱۳۹۳ ▫️محل شهادت: تکریت عراق ▫️مبارزه با گروه تکفیری داعش 📿شادی ارواح مطهر شهدا صلوات📿 ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
در وصف شما هرچہ بخواهیم بدانیـ‎ـــم باید ڪہ فقط ســوره والشمس بخوانیم آرامــش این لحظۂ ما لطف شماهاست رفتیـــد ڪہ ما راحٺ و آسوده بمانیـم ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 اجرای سرود «سلام فرمانده» در جوار مزار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرتکرارترین آیه‌ای که رهبری خواندند کدام آیه است؟ داستانی شنیدنی از امید چرا باید به آینده امیدوار باشیم؟!! "شهــ گمنام ــیـد"
🌷یک خاطره زیبا از زبان شهید مصطفی صدرزاده درباره شهید حسن قاسمی . . . 🌷 تعریف می کرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند. ما هر وقت میخاستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم . یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم . چراغ موتورش روشن میرفت . 🔸🔸 چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . خندید . من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو میزنند . دوباره خندید . و گفت . مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی . که گفته. شب روی خاک ریز راه میرفت . 🔸🔸 و تیر های رسام از بین پاهاش رد میشد نیروهاش میگفتن . فرمانده بیا پایین . تیر میخوری . در جواب میگفت . اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده. 🔸🔸 و شهید مصطفی میگفت . حسن میخندید و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده . و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهای براش افتاد . و بعد چه خوب به شهادت رسید . . 🌹( اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ) 🌹 ------------------------------ "شهــ گمنام ــیـد"
😜شیرین کاری😜 ◾️یه شب که بی خوابی به سرمون زده بود، هوس چای خوردن کردیم. 😋 🔸مهرداد گفت: بیا چای درست کنیم.😉 ◾️دو تا کتری بزرگ داشتیم که هر کدام سی نفر رو چای میداد.🫖 🔹یکی مال آبجوش بود و یکی مال چای.🙂 ◾️مجبور شدیم داخل همون کتری بزرگ چای درست کنیم.🥲 🔸وقتی آماده شد، من نگاهی به کتری کردم و گفتم: کی این همه چای رو قراره بخوره؟!!😟 ◾️مهرداد گفت: نگران نباش، فکر اونم کردم.😜 🔹بعد یه سینی بزرگ با 30 تا لیوان آورد.😇 ◾️لیوان هارو پر از چای کرد.☕️ 🔸بچه ها مونده بودند که ما این همه چای رو میخوایم چیکار؟!🙁 ◾️بعد یکی از بچه هارو صدا زد و سینی چای رو داد دستش.😁 🔹قندون رو هم من برداشتم.😐 ◾️خودش هم جلودار بود و یکی یکی، بچه هارو از خواب بیدار میکرد.😴 🔸و می گفت: داداش پاشو چای بخور.😎 ◾️بچه ها خواب آلود بیدار میشدند و مهرداد یه لیوان چای داغ دستشون میداد.😆 🔹یکی چشم بسته میگفت: حالا چه وقتِ چای دادنه؟!!🥱😶 ◾️یکی لیوان رو می گرفت و می گفت: دستت درد نکنه.😍 🔸بعد لیوان رو بالای سرشون می‌گذاشتند تا سرد بشه، ولی قبل از اینکه چای رو بخورند، خوابشون می برد.😅 ◾️بعضی ها هم بلند میشدند و می نشستند و در حالی که می خندیدند با خوشحالی چای رو می خوردند.😍😂 🔹جالب این بود که هیچ کدوم از بچه هایی که از خواب بیدار می شدند، اعتراض نمی کردند. 🙂👍 ◾️روز بعد چای دادن مهرداد، شده بود سوژه خنده بچه ها.😝 📚بخشدار چهارده ساله/ خاطرات شهید مهرداد عزیزاللهی/ به نقل از محسن جمشیدی 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ ببینید | ، بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت ؛ مجاهدی که زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت. مرد وارسته ای که سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، رزمنده ای که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس اماره ی خویش. به راستی او گمنام، اما آشنای همه بود. از آن روستاییِ ساده دل، تا آن خلبان دلیر و بی باک. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹 نمیدانم از کجا شروع کنم از روزی که خبر شهادتت را شنیدم و آرامش چشمانت را دیدم بدجور به هم ریختم گویا کسی از درون مرا متلاشی کرده آخر تو چه کردی با دل این همه آدم! از دستت خیلی ها به زیارت عاشورا،هیئت و گلزار شهدا پناه برده اند بالاخره باید یکجا این بغض لعنتی بترکد،این حال خراب باید یک جا التیام بیابد،آخر شهید شدن هم حد و حدودی دارد تو هوای نفس که جای خود دارد حد_شهادت را هم شکستی آخر این قدر آدم شبیه ارباب شهید میشود؟ فقط همین مانده که سرت را روی نی کنند و... من توفیق زیارتت رانداشته ام و تو را نمی شناسم اما عجیب دلم با تو گره خورده چیزی فراتر از برادری صوت_وصیت_نامه_ات را دانلود کردم اما میترسم گوش کنم همان تک بیت که در یک فیلم از زبانت شنیدم برایم بس است آسمان فرصت پرواز بلندی است ولی قصه این است چه اندازه کبوتر باشی؟ 🖊 محمد امین رضایی ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند ز کالاهای این آشفته بازار شهادت را پسندیدند و رفتند. 🌹شهید سید منوچهر مدق در کنار همسرش🌹 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
دوتن از شهیدانی که ۸ بهمن ۱۴۰۰ در شرق دجله پس از اینکه سال‌ها در کنار هم خفته بودند، نقاب خاک را کنار زدند، گویی اکنون ما را صدا می‌زنند که به هوش باشید، دشمنان در کمین هستند... "شهــ گمنام ــیـد"
🔵 مامانی..🔵 به مادرش می گفت «...مامانی». پشت تلفن لحنش را عوض می کرد و با مادرش مثل بچه ها حرف می زد. گاهی وقت ها مادرش که می آمد دم در شرکت، می رفت، دو دقیقه مادرش را می دید و برمی گشت، حتی اگر جلسه بود. بچه ها تعریف می کردند زمان دانشجویی دکتر هم می خواست برود با مادرش می رفت. بهش می گفتیم «...بچه ننه». 👈 شهید مصطفی احمدی روشن 📚 كتاب شهيد مصطفی احمدی روشن ، ص 73 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | نه آروم میشم از گریه نه یادت میره از یادم...💔 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
داستان سریالی "ط ( #داعشی_که_شیعه_شد ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) دو نفر زیر بغلم
داستان سریالی "ط" ( ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) -مدارک؟ - بفرما - ایشون کیه پشت سوار شدن - شیخ عثمان مرادی، - برو - به ایست بازرسی های بعدی پیج کنید ایست ندن باید سریع شیخ رو برسونم بیمارستان. - بی سیم می کنم، شما بفرمایید. خیالم راحت شده بود. - اگه می خوای یکم استراحت کن، شاید یکم دردت کم تر بشه، وقتی رسیدیم صدات می کنم. -خوابم نمیاد، ممنون... خیلی خوب کردی گفتی سفارشمونو بکنن. - بنظرت با یک مدرک ساده رها می کنن ما رو؟ - چطور مگه؟ - این نوع رفتار یعنی بهمون مشکوک شدن و برای اینکه متوجه نشیم بی دردسر ردمون می کنن و تو ایست بازرسی بعدی خفتمون می کنن. - پس چرا گفتی سفارشمونو کنن؟ - خواستم فکر کنند از برنامه شون بی خبریم. موبایل ماهواره ای رو در آورد و شماره ای رو گرفت. - سلام قربان، وضعیت 203، دستور چیه؟ - ... - ان شاءالله، یا علی شگفت زده شده بودم، در دل دشمن بتونی وضعیت رو سرو سامون بدی، رفته رفته به عجز و ذلت داعش بیشتر پی می بردم. یک چیز باعث شده بود سرباز های اینها بر خلاف سیستم قوی و پشتوانه محکمی که داشتند، خیلی اوقات سست اراده و ضعیف وارد میدان بشن، اون هم فساد رایج در خوابگاه ها بود، اگر دختر یا زنی را به اسارت می گرفتند و یا دخترکان از همه جا بی خبر که از سراسر دنیا حاضر به جهاد نکاح شده بودند نبودند مشغول همجنس گرایی می شدند و این تنها جذابیت برای حفظ نیرو ها بود. زمانی رسالت من القاء معنویت به نیروها بود تا به مرور به پوچی گراییده نشن، ولی اعتراف می کنم هیچ گاه موفق نشدم تو کارم. وقتی دختران بلوند و مو طلا از قلب اروپا حاضر می شدند با کمال میل به سربازان سرویس بدن، حرف های من و بزرگ تر از منی که از عمق وجود نبود، چه تاثیری می توانست داشته باشه. بگذریم که خودمم کم و بیش آلوده بودم. -با این که سرهنگ خالد گفت دستور می دم تو ایست بازرسی جلوتونو نگیرن ولی دلم مثل سیر و سرکه می جوشه. - خودتو بیخود نگران نکن، اتفاقی نمی افته. - امیدوارم - تو که دیگه باید زیر و بم اینا رو یاد گرفته باشی. - باور می کنی هیچ وقت حالم مثل الان دگرگون نشده بود، انگار یکی بهم می گه منتظر اتفاق بزرگی باش. داشتم منم نگران می شدم، حال این پیرمرد اصلا طبیعی نبود. ادامه دارد... ❌انتشار داستان بدون ذكر منبع مورد رضایت نیست. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🔵برو بند ب!🔵 کمی قبل از تولد پسرمان آمد بيمارستان. گفتم: "واي حميد! بچه مان انقدر زشت است، با تو مو نمی زنه!!!" اين چيزها رو که می گفتم، می خنديد. توی ذوق آدم نمی زد. تا حرف ديگران به ميان می آمد می گفت: "برو بند ب! حرف ديگه ای بزن!" من دوست داشتم اين حساسيت هايش را که نشان از سالم بودن روحش داشت... 👈 شهيد حميد باکری 📚 نيمه پنهان ماه،ص26 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
من اعتقاد دارم كہ خداے بزرگ انسان را بہ اندازه درد و رنجے كہ در راہ او تحمل كردہ است پاداش مے دهد. «شهید مصطفے چمران» "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطراتی از نوجوانی سردار سلیمانی ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
|💌|کلام‌شهید جدی گرفته‌ایم زندگیِ دنیایی را و شوخی گرفته‌ایم قیامت را کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند بیدار شویم..:) "شهــ گمنام ــیـد"
🔰 زیر باران نگاهش.... 🔻 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی‌هوش شد! یه مدت گذشت. یک‌دفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بی‌هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟» 🚩 ....گفت: «بهت می‌گم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.» 🔅 به‌خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌، حسینیه فاطمه ‌الزهرا (س) ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه.... 📍خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی "شهــ گمنام ــیـد"