می خواستم خبر فوت پسرش را بدهم ولی گریه امانم را برید .
تا آمدم حرف بزنم ، آقا مهدی گفت : نمی خواد خودت رو اذیت کنی .. مگه در مورد فوت سعید نمی خوای بگی ؟
:…ب…بله
گفت سعید پیمانه عمرش پر شده بود و صلاح خدا بوده که از دنیا بره .
سعید امانت خدا بود ، خودش داده و خودش پس گرفت .
برو بگو خانواده ام رضایت بدهند که راننده آزاد بشه تا به کاراش برسه .
بگو سعید امانت بوده و کسی حق نداره گریه کنه .
یه چیز دیگر هم بگو ..
بگو پشت مهدی از این خبر شکست ولی خم به ابرو نیاورد تا دشمن شاد نشه.
شهید مهدی زندی نیا
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه ای که شهید باقری در میان رزمندگان خواند و همه را به گریه انداخت
"شهــ گمنام ــیـد"
#برگی_از_خاطرات
مسجدیها چشم انتظار فرمانده بزرگ جنگ بودند، یکی با یک موتور گازی🏍 درب و داغان و دستهای روغنی جلوی در پارک کرد، پاسدارها 👮♂گفتند برود جلوتر، موتوری بلافاصله رفت جلوتر و پارک کرد، چند دقیقه بعد مجری گفت: در خدمت فرمانده جنگ حاجآقا برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان 🏍کمی دیر رسیدند.
🌷 شهید عبدالحسین برونسی🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
#شهید_حسین_اسماعیلکاخ:
اگر امام نبود، ميبايست در سالنهاي قمار به دعوا بپردازيم، در صف سينماها به سروكول هم بزنيم. امام افتخار دين و ملت ماست.
"شهــ گمنام ــیـد"
18.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #مستند ارتش آرمانی
🔶 روایتی از سپاه قدس و سردار حاج قاسم سلیمانی
"شهــ گمنام ــیـد"
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ماجرای شنیدنی تذکر حاج قاسم به محافظش؛
برو اونطرف بشین و از روضه استفاده کن ...
#حاج_قاسم
"شهــ گمنام ــیـد"
#برگی_از_خاطرات
سعید دوستی صمیمی به نام شهید ابوالفضل راهچمنی داشت، از بچگی با هم بودند وَ همه جا حتی سوریه🕌 نیز با هم بودند، وقتی که دوستش در سوریه شهید❣ شد، میگفت تا سالِ او نشده باید منم شهید بشوم، من به او میگفتم: پسرم، هر کسی یک قسمتی دارد، چرا این حرف را میزنی؟ اما دقیقاً خواسته سعید محقّق شد و به سالگرد شهید راهچمنی نرسیده، خودش هم در سوریه شهید ❣شد و به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست.
#شهید_سعید_خواجهصالحانی🌷
📎 به روایت مادر شهید
"شهــ گمنام ــیـد"
🌷رويش شقايق ها
اواخر سال 69 مى خواستيم در منطقه اى شروع به كار تفحص كنيم كه مشكلاتى داشت و مى گفتيم شاید مجوز كار به ما ندهند. بحثى در آن زمان پيش آمده و سپاه گفته بود شما راهى كه داريد اين است كه يك شهيد بياوريد تا مشخص شود در آن منطقه شهيد هست.
شش روز آن محدوده را گشتيم، اما چون به شهيدى برنخورديم و منطقه را هم توجيه نبوديم، دلشكسته خواستيم برگرديم
صبح نيمه شعبان بود; گفتيم: "امروز به ياد امام زمان(عج) مى گرديم" اما فايده نداشت. تا ظهر به جست و جو ادامه داده بوديم و بچه ها رفتند براى استراحت
در حال خودم بودم، گفتم: «يا امام زمان يعنى مى شود بى نتيجه برگرديم؟»
همين كه در اين فكر بودم، چشمم به چهار - پنج شقايق افتاد كه بر خلاف جاهاى ديگر كه تك تك مى رويند، در آنجا دسته اى و كنار هم روئيده بودند.
گفتم: «حالا كه دستمان خالى است، شقايق ها را مى چينم و مى برم براى بچه هاى معراجع تا دلشان شاد شود و اين هم عيديشان باشد.»
شقايق ها را كه كندم، ديدم روى پيشانى يک شهيد روييده اند. او نخستين شهيدى بود كه در تفحص پيدا كرديم. شهيد «مهدى منتظر قائم»
اين جست و جو در منطقه شرهانى بود و با آوردن آن شهيد، مجوزى داده شد كه به دنبال آن هم 300 شهيد در آن منطقه شناسايى شد. شهدايى كه هر كدام داستانى دارند
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مادر شهیدی که در خواب فرزندش را با حوری بهشتی دیده بود✅
حتما ببینید🙏
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸 ﷽ 🌸
#طنـــــز_جبھـــــہ
🔰تکبیر
🔶سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخرالدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان.🍃💐
🔹طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش👞 شما بسیجیان هستم.»😳
🔸یکی از برادران نفهمیدم خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد، از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تأیید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت.🙃🤔 جمعیت هم با تمام توان اللهاکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!👌😂😂
#خاطرات_طنز_جبهه
#شوخ_طبعیها
#طنز
"شهــ گمنام ــیـد"