🌷توی منطقه عملیاتی رمضان محاصره شده بودیم
۱۵ نفری می شدیم
تشنگی فشار آورده بود
همه بی حال و خسته خوابمون برد
🌷وقتی بیدار شدیم ، شهید فایده گفت: بچه ها من خواب حضرت زهرا سلام الله علیها رو دیدم
حضرت با دست خودشون به من آب دادند و قمقمه ی شهیدی رو پر از آب کردند ... سریع رفتم سراغ قمقمه ی یکی از بچه ها که شهید شده بود
🌷دست زدیم ، پر از آب خنک بود
انگار همین الان توش یخ انداخته بودند
همه ی بچه ها از اون آب سیراب شدند
از اون آب شیرین و گوارا...
✨از مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیها...
📚راوی: غلامعلی ابراهیمی
منبع: کتاب افلاکیان، صفحه ۲۸۴
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 چرا ابراهیم هادی؟
🎥 ببینید دلدادگی امام خامنه ای به شهید ابراهیم هادی را
⭕️ قابل توجه کسانی که می گویند چرا این شهید را بزرگ می کنید
"شهــ گمنام ــیـد"
🍃💐🍂🌺🍃💐🍂🌺
امام جماعت واحد تعاون بود . بهش
می گفتند حاج آقا آقاخانی روحیه عجیبی داشت . زیر آتیش سنگین عراق شهدا رو منتقل می کرد عقب
توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد
چند قدمیش بودم هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد از سر بریده اش صدا بلند شد :السلام علیک یا ابا عبدالله
شهادت : کربلای5 شلمچه
📚برگرفته از ڪتاب روـے خط عاشقے
"شهــ گمنام ــیـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید حاج قاسم سلیمانی:
از خداوند سبحان عاجزانه خواستاریم، شهدای ما را با اولیاء خودش و با نبی مکرم اسلام(ص) محشور بگرداند و در اعلی علیین قرار دهد به خانواده معظم شهدای ما صبر و اجر عطا بفرماید و به همه ما توفیق دهد راه آنها را به بهترین وجه ادامه دهیم.
🌙 به مناسبت ماه مبارک رمضان
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات همسر شهید محمد حسین مرادی
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیانت به خون شهدا💔🥺
🎙دکتر_رفیعی
👌🏼پیشنهادمیشه
"شهــ گمنام ــیـد"
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰شاه رُخ
روایت شهادت شهید شاهرخ ضرغام
"شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زندگی_به_رنگ_شهدا
غـروب ماه رمضــــــــان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــڪ قابلمه از من گرفت! بعد داخل ڪله پزي رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون ڪله پاچه براي افطاري! عجب حالي ميده؟!گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست. يك دست ڪامل ڪله پاچه و چند تا نان ســنگڪ گرفت. وقتي بيرون آمد ايرج با موتور🏍 رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي ڪرد.
با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند. از اينڪه به من تعارف هم نڪرد ناراحت شــدم. فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز ڪجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارڪ چهل تن، انتهاي ڪوچه، منزل ڪوچڪي بود ڪه در زديم و ڪله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردي ڪه دم در آمدند خيلي تشڪر ڪردند. ابراهيم را ڪامل ميشناختند. آنها خانوادهاي بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانهشان.
"شهــ گمنام ــیـد"
AwACAgUAAx0CXOXJfgACCq9iYn2RkICnn082jWBkWQwJG6NUDwACKhACAAFxPFMP3HNtCiiwvv0kBA.oga
3.36M
ای تمام آرزویم
غم تو شد آبرویم
آقا درد و دل زیاده
از کجا برات بگویم
"شهــ گمنام ــیـد"