eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر مردی که با های_خاکی اش دل از کف می برد و با مرام خاکی اش بر قلبهای مان حکومت می کند. سرت سلامت مولا "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
🇮🇷«پرچم ایران»🇮🇷 📌حاج موسی می گفت: ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم.🚶‍♂ روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم.😓 لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند.😕 اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می کرد. 😖 گفتم:« برادر اسلحه رو بردار.» 😫 تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی!»😰🙏 شانه ای بالا انداختم، اسلحه ها را برداشتم و آن چهار عراقی را به سمت جایگاه اسرا راهنمایی کردم.😝 خرمشهر آزاد شده بود.🥳 قرار شد پرچم ایران را به نشانه پیروزی روی گنبد مسجد خرمشهر نصب کنیم.🇮🇷 هنوز تک و توک عراقی ها در شهر بودند و هنوز روی شهر آتش بود.🔥 یک روحانی بلند گفت: کی حاضره این پرچم را ببره بالای گنبد!😎 قبل از همه، الله کرم، که موهایش سفید شده بود و راننده تدارکات بود پیش از همه پیش قدم شد و برای نصب پرچم پیروزی رفت روی گنبد مسجد خرمشهر!..🇮🇷✌️ ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
⚘تازه رسیده بودم به قرارگاه. همانطور که داشتم می‌رفتم ، صحنه ای عجیب دیدم. در آن هوای گرم و در آن موقع از ظهر که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف های نهار بچه های قرارگاه را می‌شست. ✨گفتم شاید حاج احمد نباشد؛ اما وقتی جلوتر رفتم ، دیدم خود اوست. ⚘آدمی مثل فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با آن همه ابهت و جذبه در میدان ، اومده کنار تانکر آب و بشقاب های نیروهایش را می شوید!؟ ✨فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود، از او در آن حالت عکسی بیادگار گرفتم. . . ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
😎دیگ شجاع😎 یک روز هنگام عصر و پخش مستقیم غذا، خمپاره زدند.😐 همه فرار کردیم...🤯 هر کدوممون یه ور...😶 بعد برخاستیم دیدیم خمپاره درست خورده کنار دیگ غذا ولی عمل نکرده...🤩 با تعجب و خنده به همدیگر نگاه کردیم...😜 دوست رزمنده‌ای گفت: ایوالله، باز هم به غیرت و شجاعت دیگ!👍 با همه سیاهی از ما رو سفیدتر است...😌 از جایش تکان نخورده.😉 آفرین.👏 برادرا خوبه یاد بگیرند و به محض اینکه خمپاره میاد،دنبال سوراخ موش نگردند.😁😅😝 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
به سختی صورت را به صورتش رساند و بوسیدش و زیر گوشش آرام گفت: پسرم زود برگرد... بیچاره نمی‌دانست پسرش فقط یک بلیط رفت رزرو کرده است و قصد برگشت ندارد. ▫️پدر پسری ▫️قطار آخر ▫️مقصد بهشت ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
ویلای جبهه‌ ها و ویلانشینان عصر روح‌ الله از نوع دوبلکس !! "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
🥀🕊 🌾هر وقت شهید جهانگیر جعفری نیا به ماموریت می‌رفت و تنها می‌شدم و می خواست مرا آرام کند، می‌گفت: من وقتی خدمت می‌کنم ۷۰ درصد ثوابش مال تو ۳۰ درصد مال من،فقط تو راضی باش، منم به این حرف هایش افتخار می‌کردم؛ هر وقت زنگ میزد یک دقیقه صحبت می‌کرد حال من را می‌پرسید ولی با بچه ها صحبت نمی‌کرد و فقط صدای حرف زدن و بازی هایشان را از پشت تلفن گوش می داد و می گفت (همین که صدایشان را می ‌شنوم برای من کافی است)،هر چقدر به جهانگیر می گفتم با بچه ها صحبت کن، گفت نه اگر بشنوم،دلم گیر دنیا می شود و ماندنی می‌شوم. 💐۲ یا ۳ ساعت قبل از آخرین عملیاتش به من زنگ زد،حرفای آخرش را بهم گفت، خیلی برایم سخت بود،در آن مدت به من ابراز علاقه میکرد و در آخر گفت:عملیات میروم برگشتنم معلوم نیست و خداحافظی کرد.😭 ✍به نقل از: همسر شهید _جهانگیر_جعفری نیا ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
پدرم همیشه سعی می‌کرد همگی در صلح و آرامش باشند و اگر دو نفر کدورتی با هم داشتند، آنها را آشتی می‌داد، با بزرگ و کوچک طوری رفتار می‌کرد که هیچکس از پدرم رنجور نمی‌شد، زمانی که فردی را نصیحت می‌کرد، از ابراز پشیمانی و ناراحتی آن شخص نیز ناراحت 😡می‌شد و با وی همدردی می‌کرد. موقعی که پدرم در مناطق عملیاتی بانه کردستان بود، یک روز در زمانِ برگشت به استان زنجان، پدرم در اتوبوس🚌، جوانی را می‌بیند که در خودش فرو رفته و ناراحت است، دلیل ناراحتی‌اش را می‌پرسد و متوجه می‌شود که آن جوان با خانواده خود قهر کرده است و قصد دارد شهرش را ترک کند، پدرم آن جوان را به خانه‌ی خودمان در خرمدره آورد و خیلی با او صحبت کرد و متوجه شد که فرزند کیست، با خانواده‌اش تماس☎️ گرفت که نگران نباشند و سرانجام این جوان را به کانون گرم خانواده‌اش بازگرداند. 🌷 شهید رحمان بهرامی🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
۱۸ خرداد ۱۴۰۱
از یک روستای دورافتاده، خودش را به بخشداری منطقه رسانده بود تا ناصر (بخشدار) را ببیند و مشکلش را به او بگوید، وقتی از بخشداری رفت بیرون، ناصر گفت: می‌خواهم بروم به روستایی که این بنده خدا ‌گفت، تا وضع زندگی‌اش را ببینم، گفتم: آقاناصر! باید 30 کیلومتر پیاده برویم تا به روستا برسیم، اشکالی ندارد؟ گفت: نه! چه اشکالی دارد؟ پیاده رفت توی روستا، مشکل اهالی را از نزدیک دید و از هیچ خدمتی فروگذار نکرد. 🌷شهید ناصر فولادی🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
🔺محکومیت شدید توهین به ساحت امام رضا «ع» توسط جامعه مدرسین حوزه علمیه : برخی مدعیان هنرمند و غرق شده درگرداب اندیشه شیطانی غرب پیاده نظام حرکت موریانه وار شده اند/اهانت به باورهای دینی شنیع ترین و سخیف ترین نوع مبارزه است/هنرِ در خدمت دروغ ، اغواگری، فساد و فحشاء، هرزآبی متعفن و شوره زاری لم یزرع است. 🆘 @khbr_fori
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: توهین به مقدسات در فیلم‌های سینمایی محکوم است و در حوزه هنر و سینما به تربیت نیروی متعهد و متخصص نیازمندیم 🆘 @khbr_fori
۱۹ خرداد ۱۴۰۱