فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹نماهنگ| شعرخوانی ترکی رهبرانقلاب درباره شهدای غواص
➕ بیانات رهبرانقلاب درباره شهدای غواص
"شهــ گمنام ــیـد"
احترام به مادر:
آمده بود بیمارستان،کپسول اکسیژن می خواست؛
امانت،برای مادر مریضش.سرباز بخش را صدا زدم،کپسول را ببرد؛نگذاشت!
هر چه گفتم:
«امیر،شما اجازه بفرمایید.؛قبول نکرد!،خودش برداشت...»
گفت:
«نه!خودم می برم،برای مادرمه.»
خاطره از امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛(جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)
"شهــ گمنام ــیـد"
دلانه
شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن و خدا خونبهای آن است.
چه گوشنواز! #شهادت...
روی قبرم را لاله سرخ بکارید که آن رهگذر بداند قطره خونی بودم درمیان خونهای پربهای دیگر..
باجامه خونین به سنگر خواهم رفت
هدیه جان سوی سفر خواهم رفت
باپیکر صد پاره به شب خواهم زد
سیمرغ صفت سوی ظفر خواهم رفت
سه برادر شهید :
۱- نجاتعلی جعفری (طلبه)
متولد: ۱۳۴۸ اسلام آباد غرب روستای شهید ملکی (دلو)
شهادت :۱۳۶۵ شلمچه
۲-محمد جعفری
متولد :اسلام آباد غرب روستای شهید ملکی (دلو)
شهادت : ۱۳۶۱ کامیاران درگیری با تروریست های ضد انقلاب
۳-حجت الله جعفری
متولد :اسلام آباد غرب روستای شهید ملکی (دلو)
شهادت : ۱۳۶۷ عملیات مرصاد
🌹🌹🌹🌹🌹
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار پدر و دختر 😥🔷شهید مهدی جمشیدی 🔷
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
💔منتظرتم بابایی ...
🇮🇷🏴#پنجمین_سالگرد_شهادت
#اولین_شهید_مدافع_حرم_شهرستان_باخرز
🌹#شهید_جعفر_جعفری🌹
#گرامی_باد 🇮🇷🏴
"شهــ گمنام ــیـد"
#خــاطره🎞
رفیقشهید :
هوا خیلی سرد بود...
ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بودسرمای اون شبا ...
ساعت سه شب بود پاشدم رفتم بیرون،
دیدم یکی کنار ماشین باهمون پتو داره نماز شب میخونه!!
این چیزا رو ما تو واقعیت ندیدیم، توفیلمادیدیم!
اما من درمورد #بابڪ دیدم ..
یه جوون عاشق ..♥️🍂
#بابڪ داشت تواون سرما باخداش حرف میزد...💓
"شهــ گمنام ــیـد"
#پرواز_پرندهى_کوچك_من
🌷آخرينبارى كه به ديدار «على» رفتم، روى تخت بيمارستان خوابيده بود. حال و روزش را كه ديدم گريهام گرفت. همينطور كه به سر و رويم میزدم و اشك میريختم، به دست و پاى سوختهاش دست میكشيدم و قربان صدقهاش میرفتم: «على جان! چه بر سرت آمد؟ تو را به خدا به من بگو! دست و پايت چه شده مادر؟ مادربزرگ به قربانت....»
🌷وقتى هجوم اشك را بر پهناى صورتم و نگرانى مفرطم را ديد، دستهاى باندپيچى شدهاش را با زحمت بلند كرد، لبخند كمرنگى زد و گفت: «مادربزرگ! اين دستها و اين هم پاهايم؛ ببين! هيچیشان نشده، همه سرجايشان هستند.» و آنگاه كه صداى هقهق گريهام بلند شد، با مهربانى گفت: «مادربزرگ! نگفتم پيش من میآييد گريه و زارى نكنيد و دلتان را بگذاريد پيش مادر شهيد شريفى....»
🌷بعد مكثى كرد و با خنده ادامه داد: «حالا كه اينجور است من هم ديگر میخواهم شهيد شوم!» - «الهى مادربزرگ فدايت شود! كاش خدا مرا میبرد و تو را در اين حال نمیديدم!» بعد شروع كردم به سر و رويش دست كشيدن. قدرى كه آرام گرفتم؛ گفت: «مادربزرگ! ناراحت نباش، دكترها گفتهاند تا پانزده روز ديگر مرخص میشوم.»
🌷از آن روز به بعد، كارم شمردن روزهايى بود كه كند میگذشت و هر يك، سالى مینمودند. روز پانزدهم كه فرا رسيد، ديگر دل توى دلم نبود. شوق ديدار در چشمان انتظارم زبانه میكشيد. اما دريغ و درد كه كبوتر كوچكم، در آبى آسمان شهادت، بال گشوده بود!
🌹خاطره ای به یاد شهيد معزز على خليلی
راوى: مادر بزرگ شهيد
📚 کتاب "ما آن شقايقيم" ص 77
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
"شهــ گمنام ــیـد"
#شهدایی 🍂
درنبرد سخت باداعش بودند
اومد پیشش وگفت :
فرمانده ، تانکر آب به سمت
داعشیا میره اگه منفجرشنکنیم
داعش نفستازه میکنه و
نبرد ما سختتر میشه
در جواب گفت :
امامحسین درکربلا اسبان سپاه
عمر سعد هم سیراب کرد.
#شهیـدجواد_الله_کرم
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وزیر نفت غریب!
🔹 به مناسبت زادروز وزیری که اسیر شد، شهید محمدجواد تندگویان
"شهــ گمنام ــیـد"
❇️#سیره_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #محسن_ماندنی
♻️سرهنگ مردمدار
💙همرزم شهید نقل میکند: آقامحسن انصافاً شخص مردمداری بود و نسبت به گرفتاری و مشکلات آشنایان و اطرافیان هرگز بیتفاوت نبود. حُسن خُلقش، زبانزدِ تمام آنانی است که ایشان را دیدهاند. کمکهای مالیای که به گرفتارها میکرد، بعد از شهادتش نمایان شد؛ خصوصاً در منطقه سیستان و بلوچستان که چندوقت در آنجا مأموریت بود.
💙وقتی برای شهید محسن مراسم گرفته بودیم، یک مردی از سیستان و بلوچستان آمده بود و میگفت شهید ماندنی به مردم منطقهی ما، کمک زیادی کرده است. ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم اما این شهید خیلی به مردم ما کمک میکرد.
"شهــ گمنام ــیـد"
وقتی ۱۵ساله بود، با دستکاری شناسنامهاش راهی جبهه شد، سن زیادی نداشت اما ایمان قوی و توکلش به خدا او را راهی جبهه کرد، زمانیکه خبر دادند خواهرش به بیماری کلیوی مبتلا شده، خودش را از جبهه به بیمارستان رساند و یک کلیهاش را به خواهرش اهدا کرد و به جبهه برگشت.
با تمام شدن جنگ همواره حسرت این را میخورد ڪه شهادت بین او و دوستانش فاصله انداخته است، سعادتی که میدانست قسمت هر کسی نمیشود، در برنامههای فرهنگی و اعتقادی از مربیان مسجد محل شد و از هیچ خدمتی در سنگر مسجد کوتاهی نمیکرد، سال ۸۱ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج ۲فرزند به نامهای حسین و زینب شد.
وی از جمله ڪسانی بود که در فتنه ۸۸ در خط مقدم دفاع از انقلاب و رهبری در میدان حاضر شد و با آغاز جنگ سوریه تمام تلاشش را برای حضور در سوریه ڪرد تا اینکه در بهمن ماه سال ۹۴ به این ڪشور اعزام شد، او از فرماندهان لشڪر فاطمیون در منطقه بود و سرانجام در ۲۷ خرداد ماه سال ۹۵ به شهادت رسید، در حالی ڪہ پیڪرش برای همیشه در منطقه ماند.
🌷شهید #اسدالله_ابراهیمی🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
گفتم حاجی راستی چقدر حقوق میگیری؟ حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق میگیرد؛ با مزایای فراوان! حاجی به من گفت: شیخنا! مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش میگیرد. مهم این است که چه چیزی به کشورش میدهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنت الهی حتمی است. شیخنا! ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم.
راوی: «سامی مسعودی» از فرماندهان حشد الشعبی
برگرفته از کتاب مدرسه درس آموز حاج قاسم به نویسندگی محمد جان نثار
"شهــ گمنام ــیـد"
همسر جانباز شهیدی که بعد از گذشت سالها از شهادت همسرش تمام وقت و زندگی اش را در کنار مزار شهیدش میگذراند .
🌷جانباز شهید #سید_علی_اکبر_عدل🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با آزادهای که پای عهد خود با امام رضا(ع) مانده و پدر ۴۲ کودک بیسرپرست شد
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀فیلمی آموزنده از جارو زدن
#حاج_قاسم با لباس خادمی در مسجد :)🌹
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🔺️ پیکر شهید مدافع امنیت فردا در یزد تشییع می شود 🔹️ مراسم تشییع و خاکسپاری شهید مدافع امنیت فردا (
دیروز 28 خرداد ماموران مبارزه با قاچاق مواد مخدر یزد در حین تعقیب و مراقبت خودرو حامل مواد مخدر که قصد انتقال مواد افیونی به داخل شهر را داشتند با این افراد درگیر شدند. متاسفانه ستوان دوم جواد زارعی بر اثر درگیری با قاچاقچیان ملعون مجروح و بر اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل گردید .
شهید زارعی متولد 69 بوانات فارس روستای امام زاده بزم متاهل و دارای دو فرزند بود🥀
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز تولد پسرش بود😭
"شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زندگی_به_رنگ_شهدا
✍بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود
شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید
راوے : دوست شهید
شهید محمد حسین عطری
"شهــ گمنام ــیـد"
😂 #خاطرات_طنز_شهدا 😂
🌴موقع آن بود كه بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابكار دربیایند. همه از خوشحالى در پوست نمى گنجیدند.
جز عباس ریزه كه چون ابر بهارى اشك مى ریخت😭 و مثل كنه چسبیده بود به فرمانده كه تو رو جان فك و فامیلت مرا هم ببر ، بابا درسته كه قدم كوتاهه ، اما براى خودم كسى هستم.
اما فرمانده فقط مى گفت:
«نه! یكى باید بماند و از چادرها مراقبت كند. بمان بعدا مى برمت»
عباس ریزه گفت:
«تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمكم»😒
وقتى دید نمى تواند دل فرمانده را نرم كند مظلومانه دست به آسمان بلند كرد و نالید:🤲
«اى خدا تو یك كارى كن. بابا منم بنده ات هستم»
چند لحظه اى مناجات كرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یك هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتى فرمانده تعجب كردند❗️😳
عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فكرى شد كه عباس حتما رفته نماز بخواند و راز و نیاز كند.
وسوسه رهایش نكرد. آرام و آهسته با سر قدم هاى بى صدا در حالی كه چند نفر دیگر هم همراهى اش مى كردند به سوى چادر رفت.
اما وقتى كناره چادر را كنار زده و دید كه عباس ریزه دراز كشیده و خوابیده ، غرق حیرت شد. پوتین هایش را كند و رفت تو.
فرمانده صدایش كرد:
«هِى عباس ریزه. خوابیدى؟ پس واسه چى وضو گرفتى؟»
عباس غلتید و رو برگرداند و با صداى خفه گفت:
«خواستم حالش را بگیرم»
فرمانده با چشمانى گرد شده گفت:
«حال كى را؟»
عباس یك هو مثل اسپندى كه روى آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد:
«حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب مى خوانم و دعا مى كنم كه بتوانم تو عملیات شركت كنم. حالا كه موقعش رسیده حالم را مى گیرد و جا مى مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یك به یك»😏
فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه كرد. بعد برگشت طرف بچه ها كه به زور جلوى خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید مى شدند. یك هو فرمانده زد زیر خنده 😂و گفت:
«تو آدم نمى شوى. یا الله آماده شو برویم»
عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت:
«خیلى نوكرتم خدا الان كه وقت رفتنه عمرى ماند تو خط مقدم نماز شكر مى خوانم تا بدهكار نباشم»😍☺️
بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوى ماشین هایى كه آماده حركت بودند و فریاد زد:
«سلامتى خداى مهربان صلوات».
😂😂😂😂😂😂
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک📚
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امر به معروف و نهی از منکر جامعه ...
از زبان شهید سلیمانی 👌
"شهــ گمنام ــیـد"