فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴داستان شفای حضرت ابوالفضل ع به بچه ارمنی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
"شهــ گمنام ــیـد"
🔸روایت یکی از فرماندهان جبهه مقاومت از نامه حاجقاسم به جانباز مدافع حرمی که پای خود را در مقابله با داعش از دست داده بود.
به حاج قاسم گفتم یکی از دوستانم سال ۹۵ در سوریه پایش قطع شده بود و شما با او در بیمارستان بقیه الله (عج) عیادت کردید، خاطرش آمد و گفتم چند وقت پیش نامزد کرد چند وقت دیگر میرود سر خانه و زندگی اش، گفت: یک انگشتری بدهید، گفتم: نه حاجی، گفت: پس چه میخواهی؟ گفتم: یک دست نویس، یک دفتری برای شناسایی داشتم ۱۰ سانتی جدا کردم، کاغذها را بهشان دادم و یادگاری را اینگونه نوشت:
بسمه تعالی
دست مبارک مسعود عزیز را میبوسم؛ خصوصا پایی که قبل از خود به بهشت فرستاد.
عروسی مبارکتان
مبارک باد
برادرت، قاسم سلیمانی.
"شهــ گمنام ــیـد"
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
دستت اما حکایتے دارد؛
رحِم الله عَمے العباس
#روز_جانباز
#مقاممعظمرهبری
#استوری
"شهــ گمنام ــیـد"
🥀 #قسمتی_از_وصیتنامه_شهید
پیام من به آنهایی که همیشه #نِق می زنند این است که جوانان ما در #جبهه_پرپر شده اند و خون خود را فدای #اسلام نمودند، شایسته نیست نقاط مثبت و روشن را نادیده بگیریم و از روی بدن پاک شهیدان عبور کنیم و آنهایی که در این #انقلاب و #جنگ_مؤثر بوده اند را نادیده پنداریم. این انقلاب همچون سیل خروشانی است که اگر احیاناً خس و خاشاکی هم بخواهد مانع راه شود او را با خود خواهد برد. پس اگر #رهرو نیستید #مانع و #سد_راه هم نباشید.
🌹 #شهید_سید_محمد_علوی🌹
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸كارگری های بی چشمداشت شهيد مدافع حرم حاج حسین علیخانی
یک شب اقا حسین گفت :
محسن امشب چکاره ای؟
گفتم : کار خاصی ندارم .
گفت :حوصله کارگری داری ؟
گفتم:آره.
گفت: بعد از نماز یه شام بخوریم و برویم.
جای همه خالی سرکوچه مسجد المهدی(عج) یه کبابی هست. از اونجا کباب سیري خوردیم.
اقا حسین غذا کم میخورد . خلاصه نیمی از غذای اقا حسین را هم من خوردم و بعد راه افتادیم.
بین راه اقا حسین گفت : محسن حالا یکجایي میروم که تا قیامت هرکس انجا برود برایمان حسنه مینویسند و روز قیامت هم شهادت میدهد که ما کمک کردیم.
گفتم: این جای پر برکت کجاست؟؟!!!
گفت: یک مسجد داخل بازار بالا.اسم اون مسجد الان مسجد غديره.
نزديك کتاب فروشی اقای پایروند وقتی رسیدیم چند جوان دیگر مشغول کار بودن ما نوبتی خاک بار ماشین میکردیم .
من از آنجا فهمیدم اقا حسین شيمیایی است چون در حین کار هم سرفه میزد و هم خلط زیاد بالا میاورد .😔
اما با همان وضع چه شبها که برای آن مسجد زحمت می کشید .
شهید حسین علیخانی🌷
یادش با صلوات🌷
"شهــ گمنام ــیـد"
#همت در خواب هم فرمانده بود
شايد بهتر است اينگونه بگويم كه انسان از 24 ساعت 8 را استراحت میکند اما باید بگویم استراحت حاج همت در ماشین و درطول مسیر رفت و آمد بود. رانندهای که در کنار حاج همت بود میدید او در خواب حرف میزند و برای خود تعریف میکند که باید از فلان منطقه به فلان منطقه برویم و در آنجا چنین عملیاتی انجام دهیم. زمانی که از خواب بیدار میشد به راننده میگفت کجا میروی؟ دوربزن برنامه تغییر کرده است. او در خواب هم نقشه عملیات میکشید.
ذهن و جسم او در خواب هم مشغول مدیریت جنگ بود. بسیار دقیق بود و زمانی که عملیات انجام میشد و بر میگشتیم میدیدم دو دو تا چهار تای حاج همت درست از آب در آمده بود.
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
"شهــ گمنام ــیـد"
بِســــــم ربّ الشُهدا 🌸
🔶 ساده اما عاشقانه 🔶
📙#کتاب عزیزتر از جان ، روایتی ساده و عاشقانه از زبان همسر شهید مدافع حرم ابوالفضل راه چمنی (معروف به ابوذر زینبیون) است که در کمتر از سه ماه در بهار ۹۹ به چاپ دوم خود رسید.
📚در بخشی از این ڪتاب میخوانیم :
اسم آقا ابوالفضل را نمی دانستم توی گوشی چی بذارم ! عزیزم ، هستی ام ، قلبم و و خیلی ازین کلمات پر از محبت به ذهنم می رسید اما او را عزیزتر از جانِ خودم می دانستم ، بنابراین دیدم هیچ اسمی بهتر از "عزیزتر از جان" پیدا نمیکنم...
همیشه باهاش شوخی میڪردم
و می گفتم: اگر شربت شهادت آوردن
نخوریا بریز دور، یادمه یه بار بهم گفت: اینجا شربت شهادت پیدا نمیشه
چیڪار ڪنم؟بهش گفتم:
ڪاری نداره ڪه ، خودت درست ڪن
بده بقیه هم بخورن ،خندید و گفت:
اینطوری خودم شهید نمیشم ڪه
بقیه شهید میشن...
شربت شهادت ، یه جورایی رمز بین من و آقا ابوالفضل بود..
"شهــ گمنام ــیـد"
CQACAgQAAx0CXOXJfgACBc1iDt8TYjdGA2S6wE2YvUDku_P_HAACbwcAAhEjUwbtWOvSp_JL9CME.mp3
18.48M
#اهنگ_حامد_زمانی_و_هلالی
#رفیقم_حسین
دعای مادرم تاثیر کرده
مسیر زندگیم تغییر کرده...
عالییییییه❤️😍
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_همینطوری
🩹 شوخی حاج آقای قرائتی با نجمالدین شریعتی، مجری برنامه "سمت خدا":
🔫 شما مثل قوطی شکری هستی که پهلوی گرمک کاشونه!..😅
#طنز_مذهبی
❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
#طنز_جبهه 😍چقدر خوشگل شده بود سردار!!!😍 ⚜قسمت اول⚜ تابستانه سال ۱۳۶۳، خرمشهر 🔗لشکردر اردوگا
#طنز_جبهه
⚜قسمت دوم⚜
🔗فرمانده گردان، آمد بیرون و گفت:
برادرا عجله نکنید.... حاجی امروز تا ظهر پیش ماست....میخواد براتون صحبت کنه....🙂
📌ساعتی بعد، صحبت های حاجی تمام شده بود و می خواست خداحافظی کند و برود.👋
🔗بچه ها ریختند دورش.🤩
📌مثل پروانه گردش میچرخیدند و سرو رویش را غرق بوسه می کردند.🦋😙
🔗هرکس که دوربین داشت، عکس می گرفت.📸
📌من هم دوربين را درآوردم و چندتایی عکس یادگاری با او و بچه های گردان گرفتم. 🌄
🔗در همین حین، یکی از پیرمرد های گردان، کاسه ای پر از شربت خاکشیر آورد و به حاج عباس کریمی تعارف کرد که در این گرما نوش جان کند.😇
📌حاجی نمی پذیرفت.😑
🔗 بچه ها از اینکه فرمانده لشکرمحمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، ساعتی مهمانشان بود و در جمعشان، شادمان بودند.🥳😎
📌 حاجی که تشنه اش هم شده بود، از بچه ها اجازه گرفت تا کاسه شربت را سر بکشد.🥲
🔗کاسه را برد جلوی دهانش که یهو یکی از بچه بسیجی ها که تازه به اردوگاه آمده و شنیده بود حاج عباس کریمی اینجاست، خوشحال به طرفمان دوید.😍
📌از همان جا حاجی را شناخته بود و از پشت سر، خواست تا دست دور گردنش بیندازد و اورا ببوسد.🤓😚
🔗 دست دور گردن انداختن همان و کاسه شربت خاکشیر در صورت حاجی خالی شدن، همان.😱😨🤭🥴
📌ادامه دارد....
"شهــ گمنام ــیـد"