eitaa logo
بیداری از خواب غفلت
6.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
253 ویدیو
26 فایل
برای بیداری از خواب غفلت چند عامل مؤثر است: ١. خواندن تشرفات محضرامام زمان ٢. فرمایشات بیدارکننده اساتیداخلاق ٣. شرح حال اولیاءخدا مدیر: @bidari1 کپی فرمایشات اساتید با ذکر نام شریفشان جایز است. کپی سایر مطالب آزاد است به نیت فرج.
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩❤️🚩 ❣امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عمر بن خطاب فرمودند: ابولؤلؤ به زودی از روی توفیقی که خداوند به او داده تورا به قتل خواهد رساند و علی رغم میل تو وارد بهشت میگردد (۱) جناب ابولؤلؤ بعد از واقعه از محل گریخت و خود را به امیرالمومنین علیه السلام رساند و خبر واقعه را به حضرت عرضه داشت، امیرالمومنین در حالی که اشک شادی بر چهره مبارکشان نمایان شده بود فرمودند: ای کاش دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله امروز زنده بود و این خبر را میشنید (۲) 📚(۱)ارشاد القلوب دیلمی ج۲ص۲۱۳ 📚(۲)مجمع النورین ص۱۲۴ 🌹عرض تبریک بمناسبت فرارسیدن نهم ربیع الاول «عید غدیر ثانی» @bidary11 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
4_6014879321821283396.mp3
1.97M
🚩گوش بِدین 👆 تا متوجه بِشین عُمر و ابوبکرِ ملعون با غصب خلافت چه ظلمی به بشریت کردند 🌹حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه زمان: ده دقیقه @bidary11
🍃جز علی نیست مرا رهبر و مولای دگر 🍃قلب من خانه ی او گشته و نه جای دگر 🍃عهد کردم که عدویش نکنم لعن ولی 🍃بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر @bidary11
(قسمت اول) یکی از شیعیان مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به نام حاج محمد حسن در زمان مرحوم سید مهدی بحرالعلوم کنار دجله در شهر بغداد قهوه خانه ای داشت که از آن امرار معاش می کرد. یک روز صبح که حاج محمدحسن تازه مغازه را باز کرده و هنوز کسی از مشتریان با مغازه او نیامده بود سر و کله یک افسر سنی ناصبی پیدا شد. ✨💫✨ او هنوز برای چای خوردن ننشسته بود که شروع کرد به فحاشی و جسارت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بخصوص به علی ابن ابیطالب و حضرت فاطمه زهراعلیهماالسلام و مثل آنکه نمی توانست خود را کنترل کند با خود حرف می زد و به آن حضرت جسارت می کرد. حاج محمدحسن که خونش به جوش آمده بود و از خود بیخود شده بود اطراف خود را خلوت می دید و تصمیم گرفت که افسر ناصبی را بکشد ولی چطور؟ او مسلح است و حاج محمدحسن اسلحه ای ندارد. ناگهان فکری به نظرش رسید، نزد او رفت و به او یکی دو تا چای داغ و تازه دم داد و به او اظهار محبت کرد و گفت: سرکار این خنجری که در کمر بسته ای خیلی زیبا به نظر می رسد آن را چند خریده ای و کجا آن را درست کرده‌اند؟ ✨💫✨ آن افسر نادان هم مغرورانه خنجر را از کمر باز کرد و بدست حاج محمدحسن داد و گفت: آری خنجر خوبی است، من آن را گران خرید‌ه‌ام، حتی نگاه کن در دسته خنجر نام مرا حک کرده اند. حاج محمدحسن خنجر را از او می گیرد و با خونسردی غیرقابل وصفی آن را نگاه می کند و در غفلتِ افسر ناصبی با یک حرکت فوری خنجر را تا دسته در قلب او فرو می برد و شکم او را می شکافد و تا هنوز کسی به قهوه‌خانه وارد نشده آنجا را ترک می کند و بطرف بصره می رود. ادامه دارد... @bidary11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آیت الله بهجت سوال میشود: فضیلت لعن بالاتر است یا صلوات؟ اول جارو کن خانه و پس، میهمان طلب @bidary11
جانا ز فراق تو اين محنت جان تا كي؟ دل در غم عشق تو رسواي جهان تا كي؟ چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو بر بوي وصال تو دل بر در جان تا كي؟ #نوای_دلتنگی سلام مولای مهربانم ❤️ @bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت اول) یکی از شیعیان مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به نام حاج محمد حسن در
(قسمت دوم) حاج محمد حسن می گوید: من با ترس و لرز راه بغداد تا بصره را پیمودم اول شب بود که وارد بصره شدم نمی دانستم که چه بر سرم خواهد آمد مگر ممکن است کسی افسر عراقی را در میان مغازه اش بکشد و او را همانجا بیاندازد و خنجرش را بردارد و فرار کند ولی در عین حال از او دست بکشند و او را تعقیب نکنند؟! بهر حال خودم را به امام زمان سپردم و گفتم: آقا من این کار را برای شما انجام دادم و سپس بطرف مسجدی رفتم که شب را در آنجا سپری کنم. ✨💫✨ آخر شب خادم مسجد که مرد فقیر نابینایی بود وارد مسجد شد و با صدای بلند فریاد زد که هرکه در مسجد است بیرون برود می خواهم در مسجد را ببندم. کسی جز من نبود منهم که نمی خواستم از مسجد بیرون بروم لذا چیزی نگفتم. مدتی با عصا دور مسجد تجسس کرد و بعد از اینکه مطمئن شد که کسی در مسجد نیست، در مسجد را از داخل بست. سپس لباسش را کند تشک کوچکی کنار محراب انداخت و خودش دو زانو مقابل آن تشک نشست و با عصا به دیوار محراب زد و خودش جواب داد: کیه؟ بعد خودش گفت: به به رسول اکرم صلی الله علیه و آله تشریف آوردند و از جا برخاست و در عالم خیال آن حضرت را وارد مسجد کرد و روی تشک نشاند و عرض ارادت کرد. ✨💫✨ باز به همان ترتیب با عصا به دیوار مسجد کوبید و گفت: کیه؟ به خودش با صدای متین و سنگین جواب داد: ابوبکر صدیق! سپس گفت: به به حضرت ابوبکر صدیق بفرمایید و او را در عالم خیال خود وارد مسجد کرد و کنار رسول اکرم نشاند و عرض ارادت نمود. پس از آن عمر و عثمان را بهمان ترتیب جداگانه وارد کرد ولی برای عمر احترام بیشتری قائل شد. پس از آنها عصای خود را آهسته به دیوار محراب زد مثل کسی که با ترس در بزند. سپس گفت: کیه؟ خودش با صدای ضعیفی جواب داد: من علی ابن ابیطالب هستم. و با بی اعتنایی عجیبی گفت: شما را من بعنوان خلیفه قبول ندارم و شروع کرد به جسارت و بی ادبی به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و بالاخره آن حضرت را راه نداد و از آن حضرت تبرّی کرد. من که خنجر افسر ناصبی را به همراه آورده بودم با خود گفتم... ادامه دارد @bidary11
🌹امام رضا عليه السلام: ☘إِنَّ اللّه يُؤَخِّرُ إِجابَةَ المُؤمِنِ شَوقا إلى دُعائِهِ وَيَقُولُ: صَوتٌ اُحِبُّ أَن أَسمَعَهُ، وَيُعَجِّلُ إجابَةَ دُعاءِ المُنافِقِ وَيَقُولُ: صَوتٌ أَكرَهُ سَماعَهُ ☘خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صدايى است كه دوست دارم آن را بشنوم» و در اجابت دعاى منافق عجله مى كند و مى گويد: صدايى است كه از شنيدنش بدم مى آيد #روایت 📚مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج 5 ، ص 194 📚 فقه الرضا عليه السلام ، ص 345. @bidary11
⁉️ چه کسی برادر دینی ماست؟ 🔹 ️امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر خود آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ✍ من قويت بصيرته وحسنت بالولاية لأوليائه والبراءة من أعدائه معرفته فذلك أخوكم في الدين ، أمسّ بكم رحماً من الآباء والاُمّهات. 🔸 کسی که بصیرت قوی و معرفت نیکو به ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان آن‌ها داشته باشد، چنین کسی برادر دینی شماست و از پدران و مادرانتان، به شما نزدیک‌تر است...! 📚 تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام، صفحه ۹۰ 📚 وسائل الشیعة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۹، صفحه ۲۲۹ @bidary11
سلام امام زمانم 💝  جز رحمتِ چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیرِ آب، از دریا چه می‌خواهد 🦋🕊 حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده غیرازنجات، این قوم ازموسیٰ چه می‌خواهد 🦋🕊 پیغام و پس پیغام یعنی یادِ ما هستی مجنون جزاین پیغام از لیلا چه می‌خواهد #نوای_دلتنگی @bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت دوم) حاج محمد حسن می گوید: من با ترس و لرز راه بغداد تا بصره را پیمودم اول شب بود که
(قسمت سوم) من که خنجر افسر ناصبی را به همراه آورده بودم با خودم گفتم: بد نیست این سگ ناصبی را هم بکشم. بالاخره من که از نظر دشمنان حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام مجرم شناخته شده ام و آب از سرم گذشته است چه یک متر یا صد متر فرقی نمی کند. لذا از جا برخاستم و او را نیز به هلاکت رساندم و در همان نیمه شب به طرف کوفه فرار کردم و یکسره به مسجد کوفه رفتم و در یکی از حجرات مسجد اعتکاف نمودم. ✨💫✨ و دائما متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنافداه بودم و عرض می کردم: آقا من این اعمال را بخاطر محبت به حضرت علی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما انجام داده ام و الان چندین روز است که از زن و بچه ام خبر ندارم. بالاخره سه روز از ماندن من در مسجد کوفه بیشتر نگذشته بود که دیدم در اتاق مرا می زنند. در را باز کردم شخصی مرا خدمت سید بحرالعلوم دعوت می کرد و می گفت: آقا می خواهند شما را ببینند. من به خدمت سید بحرالعلوم که در مسجد کوفه در محراب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بودند رسیدم. ✨💫✨ ایشان به من فرمودند: «حضرت ولیعصر ارواحنا فداه فرموده اند: ما آن خون را از دکان تو برداشتیم، تو با کمال اطمینان به مغازه ات برو و به زندگیت ادامه بده کسی مزاحمت نخواهد شد!» گفتم: چشم قربان و دست سید بحرالعلوم را بوسیدم و یکسره با اطمینانی که از کلام سید در قلبم ایجاد شده بود به طرف بغداد رفتم. وقتی به بغداد رسیدم با خودم گفتم بد نیست به طرف قهوه خانه بروم و ببینم آنجا چه خبر است! وقتی نزدیک قهوه‌خانه رسیدم دیدم... ادامه دارد... @bidary11