#مناجات_با_امام_زمان ارواحنافداه
ارباب جان! یا صاحب الزّمان! مولا جان!
ما فریب دنیا را خوردهایم. از آن بچّههای بازیگوشی هستیم که سرگرم دنیا شدهایم و در این آشفتهبازار دنیا گم شدهایم.
ارباب جان! به دادِ ما برسید.
آقا جان! ببینید که چه به حال و روز ما آمده است؟ زمینخوردهایم، دستمان را بگیرید.
مولا جان! اگر بد هستیم، اگر غافل بودیم، امّا حدّاقل در هر روز شما را صدا زدهایم و گفتهایم: «السّلام علیک یا صاحب الزّمان».
مولا جان! خجالت و شرمندگیِ خودمان را داریم، امّا راه دیگری نداریم. کجا را داریم که برویم؟
سالهاست سر راه شما نشستهایم، مانند گدایی که میآید و سرکوچه مینشیند. گفتیم بلکه اربابمان رد شود، یک نظارهای و یک نگاه خاصّی بیاندازد.
آقا جان! هیچوقت نبوده که شما نگاهتان را از ما بردارید، حتّی لحظات غفلت ما، حتّی لحظاتی که مشغول گناه بودهایم.
نمیدانیم که ما آن لحظات چه بر دل نازنین شما آوردهایم.
به خدا خیلی سخت است. اگر پدر باشید میتوانید یک لحظه خودتان را جای امام زمانتان بگذارید.
اگر در جایی بچّهای داشته باشید و ببینید که خدای نکرده مشغول سیگارکشیدن یا اعتیاد است و یا عمل بدی را انجام میدهد، چقدر حرص میخورید و ناراحت میشوید؟
حالا فکر کن و ببین که امام زمان ارواحنافداه هر لحظه، ما و این مردم شیعه را میبینند.
آقا جان! یا صاحب الزّمان! فدای آن دل دردمندتان.
ارباب جان! باز هم اگر قرار باشد بقیّهٔ عمرمان را در غیبت سپری کنیم، به خدا سخت است. در این صورت مرگ برایمان لذّتبخشتر است تا زندگی بدون امام زمان ارواحنافداه.
💠استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary11
#کلام_نورانی_استاد
معمولا درِ خانه ائمهای بروید که خلوت تر هستند.
نه از این جهت که آن امامی که در خانه اش شلوغ تر است توجهشان کمتر است.
نه! همه ماسوی الله در یَد قدرت امام و تحت نظارت امام معصوم است.
ولی از این جهت که خدای تعالی از این بابها گرههایی را باز می کند.
مثل امام مجتبی علیه السلام که هم در مسائل مادی و هم در پیشرفتهای روحی و معنوی متوسل به ایشان شوید و همچنین امام هادی علیه السلام در رفع قبض روحی
و امام عسکری علیه السلام و رسول گرامی اسلام که بسیار مظلوم واقع شدهاند.
▪️استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
@bidary11
حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه می فرمودند:
به خدا قسم یک حوائج مهمی را من از امام عسکری علیه السلام گرفتم که اگر شما بدانید دست از دامن امام عسکری علیه السلام برنمیدارید.
@bidary11
🚩❤️🚩
❣امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عمر بن خطاب فرمودند:
ابولؤلؤ به زودی از روی توفیقی که خداوند به او داده تورا به قتل خواهد رساند و علی رغم میل تو وارد بهشت میگردد (۱)
جناب ابولؤلؤ بعد از واقعه از محل گریخت و خود را به امیرالمومنین علیه السلام رساند و خبر واقعه را به حضرت عرضه داشت، امیرالمومنین در حالی که اشک شادی بر چهره مبارکشان نمایان شده بود فرمودند: ای کاش دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله امروز زنده بود و این خبر را میشنید (۲)
📚(۱)ارشاد القلوب دیلمی ج۲ص۲۱۳
📚(۲)مجمع النورین ص۱۲۴
🌹عرض تبریک بمناسبت فرارسیدن نهم ربیع الاول «عید غدیر ثانی»
@bidary11
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
4_6014879321821283396.mp3
1.97M
🚩گوش بِدین 👆 تا متوجه بِشین عُمر و ابوبکرِ ملعون با غصب خلافت چه ظلمی به بشریت کردند
🌹حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه
زمان: ده دقیقه
@bidary11
#تشرفات (قسمت اول)
یکی از شیعیان مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به نام حاج محمد حسن در زمان مرحوم سید مهدی بحرالعلوم کنار دجله در شهر بغداد قهوه خانه ای داشت که از آن امرار معاش می کرد. یک روز صبح که حاج محمدحسن تازه مغازه را باز کرده و هنوز کسی از مشتریان با مغازه او نیامده بود سر و کله یک افسر سنی ناصبی پیدا شد.
✨💫✨
او هنوز برای چای خوردن ننشسته بود که شروع کرد به فحاشی و جسارت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بخصوص به علی ابن ابیطالب و حضرت فاطمه زهراعلیهماالسلام و مثل آنکه نمی توانست خود را کنترل کند با خود حرف می زد و به آن حضرت جسارت می کرد. حاج محمدحسن که خونش به جوش آمده بود و از خود بیخود شده بود اطراف خود را خلوت می دید و تصمیم گرفت که افسر ناصبی را بکشد ولی چطور؟ او مسلح است و حاج محمدحسن اسلحه ای ندارد. ناگهان فکری به نظرش رسید، نزد او رفت و به او یکی دو تا چای داغ و تازه دم داد و به او اظهار محبت کرد و گفت: سرکار این خنجری که در کمر بسته ای خیلی زیبا به نظر می رسد آن را چند خریده ای و کجا آن را درست کردهاند؟
✨💫✨
آن افسر نادان هم مغرورانه خنجر را از کمر باز کرد و بدست حاج محمدحسن داد و گفت: آری خنجر خوبی است، من آن را گران خریدهام، حتی نگاه کن در دسته خنجر نام مرا حک کرده اند. حاج محمدحسن خنجر را از او می گیرد و با خونسردی غیرقابل وصفی آن را نگاه می کند و در غفلتِ افسر ناصبی با یک حرکت فوری خنجر را تا دسته در قلب او فرو می برد و شکم او را می شکافد و تا هنوز کسی به قهوهخانه وارد نشده آنجا را ترک می کند و بطرف بصره می رود.
ادامه دارد...
@bidary11