هر شب با بیقرار اصفهانی
پند شماره ۲۶
حرمت پیران نگهدار
حرمت پیران نگهدار ای جوان
تا شوی محبوب قلب دیگران
از تکبر کن حذر غافل چرا
خاکساری پیشه کن جاهل چرا
احترامِ دیگران بر تو سزاست
غیرازاین باشد تراگویم خطاست
دست پیران را ببوس ای با خرد
چون دعایش سوی جنت می برد
بهترین سرمایه ات باشد ادب
کن ز اهل معرفت آن را طلب
(بیقرارا)خودعمل کن پندخویش
تا اثر گیرد به دلهای پریش
بیقرار اصفهانی
مناجات ماه مبارک رمضان
(شب اا )
مدارا کن
خدایا من پشیمانم بیا با من مدارا کن
بیین چشمان گریانم بیا با من مداراکن
غریب و بیکسم یارب منم تنهای تنها
کنون درمانده حیرانم بیابامن مداراکن
کریما مهربانا تو رحمانی ودودا
گنهکارم خودم دانم بیا با من مدارا کن
اگر دیر آمدم غفلت مرا بوده همیشه
نگه کن بس پریشانم بیابامن مدارا کن
توخودگفتی که ستاری غفوری مهربانی
به دست خود بزندانم بیابامن مداراکن
تو بر حال گرفتاران پناهی بی پناهم
کنون سر در گریبانم بیابا من مداراکن
سحر گفتی بیا من آمدم با دست خالی
شبی رابر تو مهمانم بیا با من مداراکن
خدایا (بیقرارم) کس ندارم کن نگاهی
پشیمانم پشیمانم بیا با من مدارا کن
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
مهدی زهرا
خوشاشاعرکه مولایش توباشی
خوشاذاکر که آقایش تو باشی
کجای عالمی مهدی زهرا
خوشا دنیا که عُقبایش توباشی
بیقرار اصفهانی
هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند شماره ۲۷)
میرسد ایام پیری
###########
میرسد ایام پیری ای دریغ
دوره رنج و اسیری ای دریغ
میشوی تنهاو بیکس گوشه ای
رفته دوران دلیری ای دریغ
دردومحنت میشودافزون بسی
درد بی پایان بگیری ای دریغ
شیرغُراّن یال وکوپالت چه شد
بهرت آید نان و شیری ای دریغ
می زندسوسوچراغ عمر تو
کو جوانی کو امیری ای دریغ
صبر تو کم میشود حرصت زیاد
نیست دیگرکس مُجیری ایدریغ
(دست توکوتاه وخرمابرنخیل)
مُنعِمی اما فقیری ای دریغ
بهر فردا توشه ای آماده کن
کی ز شعرم پندگیری ای دریغ
(بیقرارا) با همه یاران بساز
یکقدم مانده به پیری ای دریغ
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
مناجات ماه مبارک رمضان
(شپ ۱۲)
الهی درد خود را با که گویم
خدایا آبرویم آبرویم
ندارم جز تو من یا رب پناهی
به حال من که میدانم گواهی
کریما سخت گشته روزگارم
گره باشد. خداوندا به کارم
به هر درمیزنم بسته به رویم
خدایا آبرویم آبرویم
بهرکس رو زدم شرمنده گشتم
سرافکنده رحیما بنده گشتم
سبب سازِ سبب لطفی بفرما
رهایم کن خدا از درد و غمها
نگه کن آمدم با دست خالی
تو رزاقی خدای متّعالی
گدای کوی تو من ( بیقرارم)
پناهی جز تو من یا رب ندارم
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
حسن آمده دنیا
_____________
شب جشن و سروره
شب شادی و شوره
حسن اومده دنیا
علی غرق غروره
خدا به حق مولا
بده عیدی ما را ۲
جهان غرق سروره
غم و غصه به دوره
بود جشن تولد
شب شادی و شوره
خدا به حق مولا
بده عیدی ما را ۲
بود فصل بهاران
خزان گشته گلستان
بزن هلهله و کف
بده باده به مستان
خدا به حق مولا
بده عیدی ما را ۲
حسن سرور و مولا
حسن کریم طاها
خداوند تعالی
بده عیدی ما را
حسن پور عضنفر
عزیز دل حیدر
کنون آمده دنیا
همه هستی زهرا
خدا به حق مولا
بده عیدی ما را ۲
مخور غصه دنیا
بود شادی طاها
حسن آمده دنیا
جهان گشته مصفا
خدا به حق مولا
بده عیدی ما را ۲
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
امام حسن
دُر دریای کرامت حسن است
دومین فخر امامت حسن است
رخ حسن نام حسن خوی حسن
مظهر جود و شهامت حسن است
بیقرار اصفهانی
میلاد امام حسن مجتبی(ع)
از نسل علی غضنفری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
بُستان نبی دوباره گلباران شد
بر فاطمه زیبا پسری آمده است
خرم شده عالم به میلاد حسن
بر شیعه امام و رهبری آمده است
بلبل به چمن نغمه مستانه زند
بر باغ ولایت ثمری آمده است
ازعرش وسما نور وَلا سر زده است
برخلق جهان چون قمری آمده است
عالم همه (بیقرار) فرزند علی
بر شیعه امام دیگری آمده است
بیقرار اصفهانی
رمضان ۱۴۰۱ شمسی
(اومده دنیا حسن)
عید اومده عاشقان
خرم شده این جهان
عطر گل یاسمن
اومده دنیا حسن
یا حسن مجتبی
بده تو عیدی به ما ۲
یا فاطمه مرتضی
بده تو عیدی به ما ۲
دردی و درمان ما
روحی و ریحان ما
بلبل دستان ما
غنچه بستان ما
شمع شبستان ما
شمس درخشان ما
یا فاطمه مرتضی
بده تو عیدی به ما ۲
بوی خوش خاتمی
تاج سر عالمی
یا حسن مجتبی
بده تو عیدی به ما ۲
یا فاطمه مرتضی
بده تو عیدی به ما ۲
نقطه پرگار ما
مونس و غمخوار ما
ازهمه خوبان سری
حقا خود حیدری
یا حسن مجتبی
بده تو عیدی به ما ۲
یا فاطمه مرتضی
بده تو عیدی به ما ۲
بیقرار اصفهانی
حسن فرزند زهرا
حسن جان نبی نور دو عین است
عزیز مرتضی عشق حسین است
حسن فرزند زهرا بی قرین است
مثال مادرش حِصن حَصین است
حسن شیر جمل ماه منیر است
قریب است به عالم او امیر است
حسن بعد از پدر دوم امام است
بود تاج سر عالم هُمام است
حسن آئینه ایزد تمام است
نبی خصلت علی صولت مرام است
حسن مانند جدش مهربان است
عزیز فاطمه دُر گران است
حسن فخر تمام روزگار است
حسن مدحش به شعر( بیقرار) است
بیقرار اصفهانی
میلاد امام حسن
بر فاطمه زیبا پسری آمده است
بر شیعه دوباره حیدری آمده است
میلاد امام مجتبی باد حسن
هنگام سرور و سروی آمده است
بیقرار اصفهانی
امام حسن (ع)
پاره قلب رسول اُسوه ایمان حسن است
نور چشمان علی ماه درخشان حسن است
مجتبی زاده زهرا و علی نور خدا
شهره جودوسخی صاحب احسان حسن است
حسن است اوحسن وخلق نکویش حسن است
مظهر لطف خدا اختر تابان حسن است
او حسن در حسن و فطرت او نیک سرشت
آفرین باد بر او قبله خوبان حسن است
مهر رخشان ولایت پسر شاه. نجف
راحت جان علی باشد و جانان حسن است
عشق زینب بود او باب گرامش علی
وارث علم لدنی مهر یزدان حسن است
او غریب الغربا سید و مولای کرم
شمس ایوان شرف حامی قرآن حسن است
(بیقرار) از دل و جان گفت حسن. را به مدیح
جان پیغمبر به امت نور چشمان حسن است
بیقرار اصفهانی (پرویز بیابانی)
التماس دعا
میلاد امام حسن (ع)
بر عشق علی حسن دمادم صلوات
بر فاطمه و حضرت خاتم صلوات
میلاد امام عالمین است حسن
بر مهدی زهرا شه عالم صلوات
بیقرار اصفهانی
حسن جان پیمبر
حسن فرزند زهرا قلب حیدر
عزیز زینب و جان پیمبر
گل طاها برادربا حسین است
مثال مادرش پاک و مطهر
بیقرار اصفهانی
امام حسن علیه السلام
حسن دوم امام شیعیان است
عزیز فاطمه دُر گران است
بود مولا امام مهربانی
کریم اهلبیت جان جهان است
بیقرار اصفهانی
کریم طاها امام مجتبی
محبوب نبی کریم طاها حسن است
فرزند علی عزیز زهرا حسن است
ماریزه خوره سفره احسان و عطایش
بر ما ز کرم شفیع فردا حسن است
بیقرار اصفهانی
حسن امام مهربانی
حسن باشد امام مهربانی
پناه هر ضغیف و ناتوانی
حسن باشد کریم آل طاها
بود مِهرش به دلها جاودانی
بیقرار اصفهانی
کریم آل طاها
ما ریزه خور سفره عام حسنیم
با حاتم طائی غلام حسنیم
دریای کرم بود حسن شاه بقیع
شرمنده احسان امام حسنیم
بیقرار اصفهانی
میلاد امام حس مجتبی
حسن مرآت رب العالمین است
صفابخش دل زار و حزین است
بود تنهاترین سردار عالم
مزارش بهترین خاک زمین است
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از پرویز بیابانی
(یا امام حسن مجتبی ع)
شبی با بیقرار اصفهانی
دیدارها تازه گردد
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
بیا تا دور هم قدری نشینیم
شمادعوت به بزم( مجتبائید)
بیا تا روی یکدیگر ببینیم
قدم بر روی چشمانم گذارید
گل شادی بیا با هم بچینیم
برای جمعتان من بیقرارم
بیا تا دور هم قدری نشینیم
قرار ما شام جمعه
همین هفته
خیابان سروش کوی ۴۸
جنب مسجد میرزا باقر
بن بست آزادی ساختمان
آرمان ۷ واحد ۲
زمان ۷ الی ۱۰ شب
09139123084
هرشب با بیقرار اصفهانی
(شماره ۲۹ )
داستان سفره (امام حسن ع )
پیرمردی در مدینه بُد غریب
بیکس و تنها گرسنه بی حبیب
او به نخلستان گزارش چون رسید
مرد دهقانی در آن وادی بدید
سوی او گشته روان آن بینوا
تا بگیرد نانی و گردد رها
پس برفت آنجا و بنموده سلام
عرض حاجت گفته با سوز کلام
من گرسنه مانده ام لیل و نهار
نان اگر داری برای من بیار
گفت ای مرد عرب با من بیا
تا ترا نانی دهم بهر خدا
او گرفت نانی و زد دستی بر او
مثل سنگ بود و بگفت اش روبرو
نان تازه پس چرا نَبوَد ترا
تا شوم از لطف تو حاجت روا
گفت اگرخواهی غذای چرب ونرم
باشد آماده برایت گرمِ گرم
رو به آبادی به درگاه حسن
بر سفره نشین ای هم وطن
مرد آمد وارد آن خانه شد
بر سر سفره نشست دیوانه شد
چون غذا بودش فراوان در محل
نان تازه همرهش خرما عسل
چونکه شدسیر یادآن دهقان نمود
قدری از آن از دم سفره ربود
پس غذا در آستین کرده نهان
حضرت مولا حسن دیدش عیان
گفت و ای مهمان غذا باشد زیاد
هرچه میخواهی ترا عذری مباد
مردمهمان عرض کردصاحب کرم
قصد آن دارم به نخلستان برم
شیرمردی نان خشکش سنگ بود
گوئیا دست و دل او تنگ بود
چون نشانی داد وصفش را بگفت
اشک در چشم حسن ناگه شگفت
گفت ای مرد عرب گویم بدان
این علی باشد امام شیعیان
بر حسین و بر حسن باشد پدر
اوست بر کل خلایق تاج سر
بر حسین و بر حسن باشد پدر
اوست بر کل خلایق تاج سر
جانشین مصطفی داماد او
دین و قرآن را بداده آبرو
صاحب سفره علی مرتضاست
فخر عالم باشد و شیر خداست
یا علی ما هم گدای مجتبی
از دل و جان ما فدای مجتبی
کن عطایی تاکه مهمانش شویم
بهره ای از خوان لطف او بَریم
(بیقراران) را قرار دل بود
مهر او بر عالمی شامل بود
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
حسن شمشیر حیدر
حسن یعنی علی شمشیر حیدر
حسن یعنی حسن تصویر حیدر
حسن یعنی مثال مادر خویش
بود سردار تنها با دل ریش
حسن یعنی کرامت جود و بخشش
بود شمس ولایت کوه دانش
حسن یعنی صفای اهل بینش
ز او روشن تمام آفرینش
حسن یعنی پیمبر در وجودش
تمام هستی او تار و پودش
حسن یعنی صبوری حِلم بسیار
علی خصلت خدایی علم بسیار
حسن یعنی پیمبر را نشان است
قلم دروصف ومدحش ناتوان است
حسن یعنی دلیر است وهُمام است
پدر خورشید او بدر تمام است
حسن یعنی که مادر فخر عالم
عزیز مرتضی اولاد خاتم
حسن یعنی کریم اهل بیت است
جهانی از عطایش گشته سرمست
حسن یعنی گلستان نور طاها
که نامش رنگ و بو داده به گلها
حسن یعنی ولی و سرورماست
امام عالم و تاج سر ماست
حسن یعنی جمال حق به سیما
خدا در چهره ی پاکش هویدا
حسن یعنی صلابت بردباری
تمام عمر خود را سفره داری
حسن یعنی غریبی غمگساری
بگیرد دست هر کس را به یاری
حسن یعنی که دست او خدایی
که حاتم نزد او حقا گدایست
حسن یعنی امام حق پرستان
بود دین خدا از او گلستان
حسن یعنی که غم راچاره سازاست
به امر حق کریم و بی نیاز است
حسن یعنی چراغ دین و دانش
بود سلطان عشق و اهل بینش
حسن یعنی ملائک سایه بانش
مدال حیدری باشد به نامش
حسن یعنی حسن خُلق نکویش
خدا از خود به داده آبرویش
حسن یعنی امام مهربانی
بود نامش به عالم جاودانی
حسن یعنی که صلح با سیاست
که شد محکوم از علمش جنایت
حسن یعنی درایت در دیانت
که دید از دشمن قرآن خیانت
حسن یعنی مدینه غربت و غم
مزار خاکی و بیداد و ماتم
حسن یعنی که همسر قاتل او
جفا از سوی محرم شامل او
حسن یعنی که چادر،، کوچه ،،خاکی
صدای سیلی و او بوده شاکی
حسن یعنی که دیدن شعله و در
صدای الاامانش سمت حیدر
حسن یعنی که زینب مادرش شد
کنار تشتِ خونین یاورش شد
حسن یعنی جگر آن کوزه زهر
ستم دیدن جفا از مردم شهر
حسن یعنی شرر بر استخوانش
ستم ها از خودی آمد به جانش
خداوندا به پیغمبر به خاتم
تمام اولیا حتی به آدم
خدایا هم به حق مادر او
به حق مرتضی و خواهر او
به حق آن حسین شاه شهیدان
به عباس دلاور شیر میدان
گره از کار مردم باز فرما
بده نعمت فراوان کشور ما
ز ما بردار این بار گران را
به داد ما رسان صاحب زمان را
حسن جان کن نظر بر حال زارم
منم شاعر ولیکن (بیقرارم)
بیقرار اصفهانی
حسن شمشیر حیدر
حسن یعنی علی شمشیر حیدر
حسن یعنی حسن تصویر حیدر
حسن یعنی مثال مادر خویش
بود سردار تنها با دل ریش
حسن یعنی کرامت جود و بخشش
بود شمس ولایت کوه دانش
حسن یعنی صفای اهل بینش
ز او روشن تمام آفرینش
حسن یعنی پیمبر در وجودش
تمام هستی او تار و پودش
حسن یعنی صبوری حِلم بسیار
علی خصلت خدایی علم بسیار
حسن یعنی پیمبر را نشان است
قلم دروصف ومدحش ناتوان است
حسن یعنی دلیر است وهُمام است
پدر خورشید او بدر تمام است
حسن یعنی که مادر فخر عالم
رضیه راضیه دختر به خاتم
حسن یعنی گلستان نور طاها
که نامش رنگ و بو داده به گلها
حسن یعنی ولی و سرورماست
امام عالم و تاج سر ماست
حسن یعنی جمال حق به سیما
خدا در چهره ی پاکش هویدا
حسن یعنی صلابت بردباری
تمام عمر خود را سفره داری
حسن یعنی غریبی غمگساری
بگیرد از کرم دستت به یاری
حسن یعنی که دست او خدایست
که حاتم بر درش حقا گدایست
حسن یعنی امام حق پرستان
بود دین خدا از او گلستان
حسن یعنی که غم راچاره سازاست
به امر حق کریم و بی نیاز است
حسن یعنی چراغ دین و دانش
بود سلطان عشق و اهل بینش
حسن یعنی ملائک سایه بانش
مدال حیدری باشد به نامش
حسن یعنی حسن خُلق نکویش
خدا از خود به داده آبرویش
حسن یعنی امام مهربانی
بود نامش به عالم جاودانی
خداوندا به پیغمبر به خاتم
تمام اولیا حتی به آدم
خدایا هم به حق مادر او
به حق مرتضی و خواهر او
به حق آن حسین شاه شهیدان
به عباس دلاور شیر میدان
گره از کار مردم باز فرما
بده نعمت فراوان کشور ما
ز ما بردار این بار گران را
به داد ما رسان صاحب زمان را
حسن جان کن نظر بر حال زارم
منم شاعر ولیکن (بیقرارم)
بیقرار اصفهانی