eitaa logo
🇮🇷‌بیقرار شهادت🇵🇸
442 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
15 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از #شهادت نیست "امام خامنه ای" هر که را صبح #شهادت نیست شام مرگ هست بی #شهادت #مرگ با خسران چه فرقی می‌کند
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 🔹 🔹 📚 این اثر به معرفی سبک و شیوه ای که شهدا عمیقا به آن معتقد بودند می پردازد که شیوه ای بر گرفته از اسلام اصیل و به دور از کج فهمی های رایج زمانه ها است.در این کتاب با ذکر خاطراتی از 70 تن از شهدای والامقام به شرح مختصری از شیوه ازدواج ایشان می پردازد که اغلب از زبان همسر محترم این شهدا نقل شده است. بد نیست فرصتی بگذاریم و با رسم و رسوم مختلف مردم آشنا شویم. بعدش هم بیاییم رسم شهدا را با آنها مقایسه کنیم. ببینیم شهدا مراسم عقد و عروسی شان چطور بود، خرید عقدشان، جهیزیه و مهریه شان. وقتی مقایسه ها تمام شد باید ببینیم چقدر علاقه به شهدا داریم و چقدر می خواهیم شبیه به آنها زندگی کنیم. و اینجا ابتدای راه است... 🌷🌷 @bigharar_shahadat
💍 شهید مدافع‌حرم 🌹 💞همسر شهید نقل می‌کند: من همیشه می‌گویم ازدواجمان از دو توسل شروع شد. ماجرای این توسل‌کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهید نوری همیشه می‌گفت من شما را از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گرفتم. ✨آقاعلیرضا تعریف می‌کرد یک روز که به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا علیه‌السلام نذر می‌کند ۴۰ زیارت عاشورا به حضرت زهرا هدیه بدهد تا خدا یک همسر خوب نصیبش بکند. ایشان ۴۰شب پشت سر هم این زیارت عاشورا را می‌خواند و دقیقاً در آخرین شبی که زیارت عاشورا را می‌خواند، فردایش شوهرخاله‌اش مرا به ایشان معرفی می‌کند. 💞آن زمان خودم در کنگره شهدا کار می‌کردم و یک هفته‌ای می‌شد که به شهدا متوسل شده بودم و می‌خواستم یکی مثل خودشان نصیبم کنند. نتیجه توسل‌هایمان این شد که در اسفند سال۱۳۸۸ شهید نوری به خواستگاری من آمد و با هم آشنا شدیم و بعد از آشنایی‌های اولیه، مراسم خواستگاری کاملاً سنتی برگزار شد. ۱۱خردادسال۱۳۸۹ عقد و مهر همان سال نیز عروسی کردیم. @bighrar_shahadat
📚 📝 ✂️   خواستگار که می آمد، اول پرس و جو می کردم ببینم اهل نماز و روزه است یا نه؟ حمید هم مثل بقیه؛ اصلا برایم مهم نبود خانه دارد یا نه، وضع زندگی اش چطور است، یا درآمدش چه قدر. خدا را شکر، دین و ایمانش چیزی کم نداشت. همین دلگرمم کرد به این ازدواج. حمید هم می گفت: « وقتی حجابت را دیدم و مطمئن شدم به امام و ولایت فقیه اعتقاد داری، مصمم تر شدم.» ♦️ روایتی از @bighrar_shahadat
💍 شهید مدافع‌حرم 🌹 💞همسر شهید نقل می‌کند: من همیشه می‌گویم ازدواجمان از دو توسل شروع شد. ماجرای این توسل‌کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهید نوری همیشه می‌گفت من شما را از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گرفتم. ✨آقاعلیرضا تعریف می‌کرد یک روز که به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا علیه‌السلام نذر می‌کند ۴۰ زیارت عاشورا به حضرت زهرا هدیه بدهد تا خدا یک همسر خوب نصیبش بکند. ایشان ۴۰شب پشت سر هم این زیارت عاشورا را می‌خواند و دقیقاً در آخرین شبی که زیارت عاشورا را می‌خواند، فردایش شوهرخاله‌اش مرا به ایشان معرفی می‌کند. 💞آن زمان خودم در کنگره شهدا کار می‌کردم و یک هفته‌ای می‌شد که به شهدا متوسل شده بودم و می‌خواستم یکی مثل خودشان نصیبم کنند. نتیجه توسل‌هایمان این شد که در اسفند سال۱۳۸۸ شهید نوری به خواستگاری من آمد و با هم آشنا شدیم و بعد از آشنایی‌های اولیه، مراسم خواستگاری کاملاً سنتی برگزار شد. ۱۱خرداد سال۱۳۸۹ عقد و مهر همان سال نیز عروسی کردیم. @bighrar_shahadat  
اذن دخول خواندیم، ورودی صحن کفشش را کند و سجده شکر به جا آورد نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم ای مهربون..! این همونیه که به خاطرش یه ماه اومدم پابوستون ممنون که خیرش کردید بقیه‌شم دست خودتون تا آخر آخرش... همسر شهید محمد حسین محمدخانی🕊🌹 @bighrar_shahadat
عروس بدون گناه.... ☺️☺️ داستان ازدواج شهید مدافع حرم مرتضی زارع 💍عروسی بدون گناه ... 🌷ازدواج به سبک شهدا زیباترین عروسی با دعوت اهل بیت و حضور ۲ شهید مدافع حرم در شب میلاد امام حسین (ع) ...💕 ↩️جملاتی تکان دهنده از همسر شهید مرتضی زارع 💝من و همسرم قصد داشتیم تا آغاز زندگیمان را در شب میلاد بهترین سرور کائنات حضرت سیدالشهداء علیه السلام آغاز کنیم. ✍دعوتنامه را خودمان نوشتیم. آقا مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت تاریخ عروسیمان شب میلاد امام حسین (ع) باشد و روز پاسدار اشتیاقش را دوچندان می کرد. 💌کارت های عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی علیه السلام، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه ای مخصوص نوشتیم.😍 🙏از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم. 😇چند شب قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند، یک دفعه به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند.❤️ خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما شهید می شوید، من به او گفتم اما به نظرم شما شهید می شوی چون مدت کوتاهی در خوابم بودید. 👰عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت، مسئول تالار به آقا مرتضی گفت: عروسی مذهبی در این تالار زیاد برگزار شده اما عروسی شما خیلی متفاوت بود. 📜برگه هایی را که در آن احادیث و جملات بزرگان نوشته بودیم، بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آن که عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را عوض کرد! برای ما خیلی جالب بود که تاثیر یک کلام معصوم در مکانی به نام تالار عروسی، شاید تاثیرگذارتر باشد تا روی منبر… عروسیمان متفاوت بود و شاید به خاطر حضور دو شهید بزرگوار شهیدسجادمرادی و شهیدمرتضی زارع در این جشن بود…🎊 آقا مرتضی همیشه می گفت: ازدواجم را مدیون حضرت زهرا (س) هستم و برای همیشه مدیون حضرت هستم. 😅شاید خنده دار باشد اما احتمالا ما اولین عروس و دامادی بودیم که قبل از آن که مهمانان به تالار بیایند ما آن جا حضور داشتیم، دلمان نمی خواست مهمانان را معطل کنیم. با گل زدن به ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را خرج اضافه می دانستیم البته یکی از همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشین عروسمان زد. 🚗در راه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم می آید چون نزدیک اذان مغرب بود، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد. در ماشین به من می گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فیلمبرداری! و وقتی وارد تالار شدیم آقا مرتضی به مهمانان گفت: برای تعجیل در فرج حضرت صلوات بفرستید.🌹 🌧آن شب باران شدید می بارید عده ای گفتند ته دیگ خوردن های زیادی کار دستتان داد اما من مطمئن بودم که خداوند با بارش باران رحمتش به من یادآوری می کرد که همسرت سرسبد نعمت هایی است که من از روی رحمت به تو عطا کرده ام؛ چرا که صدای رحمت خدا مانند صدای پای پروانه روی گل ها بی صداست… 😌حدود دویست غذای اضافه، تاوان عروسی مذهبی گرفتنمان بود😐 عده ای نیامدند و اظهار کردند چگونگی عروسی شما قابل پیش بینی است! صبح فردای عروسی آقا مرتضی غذاهای باقیمانده را بسته بندی کرد و به خیریه داد، همان شد خیر و برکت در زندگیمان… همسر عزیزم،❤️ خوشا به حالت! من با تمام ظلماتم روی زمین ماندم و تو در بهشت، در جوار امام حسین (ع) با تمام برکاتش…🌺🍃 پس بیراه نیست که لحظه جان دادن، نام مبارکش را بر زبان جاری کردی… برای همسفر جا مانده ات دعا کن😔