#کرامات_شهدا
شب عملیات خیبر ، من و ابوالفضل
کنار هم حرکت می کردیم🚶♂
یک دفعه برادرم گفت : دوشیکاهای
دشمن ، شروع به تیراندازی مستقیم
به طرف ما کردند😔
فرمانده دستور درازکش داد و همه
به زمین افتادیم 😰
آتش☄ دشمن که نشست به راه
ادامه دادیم .
صبح که به عقب برمی گشتیم با
پیکر غرق خون ابوالفضل مواجه
شدیم🥀
دو تا دستش قطع شده بود و بدنش
پر تیر و ترکش بود💔
یکی از بچه ها کاغذی از جیب ابوالفضل
درآورد و شروع به خواندنش کرد🗣
وصیت نامه اش بود توش نوشته بود :
"خدایا ؛ همانگونه که اسمم را ابوالفضل
گذاشتند دوست دارم ❣ مثل حضرت
ابوالفضل(علیه السلام) شهید شوم...😔
📚 کتاب من شهید می شوم
@bigharar_shahadat
💔
#کرامات_شهدا
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند!😍
پسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه...چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!😔
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
.
بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!!😳
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
.
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
.
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط...
آیت الله نوری با گریه، چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم...»
#شهید_کاظم_نجفی_رستگار
#راهیان_نور
@bighrar_shahadat
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کرامات_شهدا
یکی از کرامات شهید سید کوچک موسوی🌹
که در گلزار شهدای شهر شیراز مدفون هستند و بدلیل کرامات فراوان به سردار شهید امام رضایی معروف هستند
@bighrar_shahadat
💔
شهیدی که بعد از شهادت، کارنامه دخترش را امضا کرد
آن شب زهرا پدرش را در خواب می بیند. از او می پرسد بابا غذا خوردی؟ پدرش می گوید نه بابا، غذا نخوردم.
+خوب من میروم برای شما غذا بیاورم.
- نیازی نیست. برو آن برگه ات را بیاور.
+کدام برگه؟
- همان برنامه ای که امروز مدیر مدرسه به شما داد.
زهرا می رود برنامه امتحانی اش را بیاورد، او می دانست که پدرش هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، به همین دلیل می گردد تا خودکار آبی را پیدا می کند و به پدرش میدهد.
بعد می رود به آشپزخانه تا برای پدرش غذا حاضر کند. وقتی برمیگردد پدرش را در اتاق پیدا نمیکند...
شرح کامل ماجرا در پست بعدی👇👇👇
#شهید_سیدمجتبی_صالحی
#روز_دختر
#کرامات_شهدا
@bighrar_shahadat