eitaa logo
بی نام
81 دنبال‌کننده
142 عکس
2 ویدیو
0 فایل
بی نام و نشان شو که درین کوی خرابات بی نام و نشان هر که شود نیک به نام است @zeinabshahsavari
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب‌ها را باید خواند برای یاد گرفتن. بعضی را برای این‌که یاد بگيريم چطور بنويسيم، و بعضی را برای اینکه !
۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
حالا که کانال‌ همه دوستانم پر شده از چالش خیلی باید چغر و بَدبَدَن باشی که پا شُل نکنی جلویش. نشستم با خودم دو دوتا چارتا کردم. پرده خوش آب‌ و رنگ آرزوها را از جلوی چشمم زدم کنار و واقع‌بین شدم. دیدم با گنجشک کوچکی که توی خانه دارم هر فصل، پنج تا کتاب هم بخوانم، آخر سال می‌شود بیست تا. خوب است. خیلی خوب است! تَه دلم هم یک چیزی وول می‌خورد که سنگ را بزرگ برندار، که بتوانی بزنی. که اگر نتوانی دلت عزا می‌گیرد. که اگر مَه و خورشید و فلک کمک کردند و از هدف جلو زدی توی دلت بزن و بکوب به پا شود. پس بسم الله‌... سه‌شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
قلب خاک خوبی دارد. هر دانه که در آن بکاری، از هر جنس، از همان جنس صدها دانه برمی‌داری. 📚آتش بدون دود ✍نادر ابراهیمی
۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی نام
در حالی که بر جاده‌های آبی سرخ از سال گذشته تا الان نیمه‌کاره مانده و گوشه اتاق، خاک گرفته و منتظر ن
تجربه می‌گويد نادرخوانی حد وسط ندارد. تجربه می‌گوید نادر از آن‌هایی است که یا عاشق قلمش می‌شوی و وِل‌کُنش نیستی یا نمی‌توانی تحملش کنی و نیمه راه، رهایش می‌کنی. من اما آن وسط ایستاده‌ام. من که از شعارها و خطابه خواندن‌هایش در بر جاده‌های آبی سرخ خسته و دلزده بودم و داشتم قبول می‌کردم از من، نادرخوان در نمی‌آید، حالا که جلد اول را تمام کرده‌ام می‌گويم: عالی عالی عالی... عشق، نفرت، جنگ، حکمت، دیوانگی، انتقام، گذشت، زندگی، مرگ... دیگر از یک داستان چه می‌خواهید؟ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ @biiiiinam
۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
به جز از علی نباشد به جهان گره گشایی
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
با یک بغل حاجت‌ و خواهش و تمنّا آمدن که کار همیشگی‌مان است. آن‌ها به کنار. دوستت دارم‌ها و حاجت بدهی یا خیرم نباشد و ندهی، من در هر حال گدای این خانه می‌مانم‌ها هم به کنار. من اصلِ اصلش این بار آمدم خانه‌تان برای دو چیز. اولی تشکر است بخاطر هدیه‌ای که بهمان دادی و دلی که شاد کردی و حاجتی که برای‌مان روا کردی. همان که یک سال پیش بخاطرش آمدیم پابوس. همان سفری که با خودمان گفتیم امام رضا که بیخود دعوت‌مان نکرده! گفته بلند شوید بیایید ببینم چه می‌گویید. ببینم چه می‌خواهید. همان سفری که توی حرم راه می‌رفتم. دستم را به در و دیوار خانه‌ات تبرّک می‌کردم و می‌کشیدم روی شکمم، که برای‌مان حفظش کنی؛ که رنگ و بوی حرمت را بگیرد. دومی پیشکش کردن این هدیه به خودتان است. پسرمان را بغل کردیم آوردیم اینجا که بگوییم آقا ما تازه اول راه هستیم اما تا همین جا هم هدیه شما را روی تخم چشم‌مان نگه داشتیم. حالا ازتان می‌خواهیم که از ما قبولش کنید. خودتان هرطور صلاح می‌دانید به کارش بگیرید. مالِ شما، امانت پیش ما... پی‌نوشت: جانِ مادر یک حرف هم با تو دارم. پسرم دستت را گرفتم آوردم راه حرم را نشانت بدهم که مسیر پرتکرار زندگی‌ات شود. آوردمت اينجا که کفتَر جَلد این حرم بشوی. که بدانی توی زندگی هرجا رفتی، برگردی همین‌جا. اينجا قرار ما و تو و امام رضاست... ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ رواق دارالحجّه @biiiiinam
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
رسیدم به قسمت محبوب روزم خواب بچه، کتاب، خوراکی...
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شب جمعه‌ است هوایت نکنم می‌میرم
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی نام
شب جمعه‌ است هوایت نکنم می‌میرم
حسین جان دروغ ما را قبول کن دروغ ما را راست کن
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
امروز اولین کتاب را با محمدهادی خواندیم. ذوق دارم توی دلم برای روزی که توی خیابان دستم را بکشد، ببرد سمت کتاب‌فروشی. ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳