✳حرکت کشتی نجات آدمیان، احتیاجی به دریا ندارد...
این کشتی بر روی قطره اشکی مقدس می گذرد که بر امام حسین علیه السلام ریخته می شود...
🎤 علامه محمدتقی جعفری رحمه الله علیه
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
⚫ کشوری که در قلب، اسم حسین را دارد، فرهنگ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ، الگوی جهان شود.
🎤 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
🌒 سلام بر شهیدان سبقت گرفته در تمام تاریخ
🔹️ هذا... مصارع عشاق شهداء لایسبقهم من کان قبلهم و لایلحقهم من کان بعدهم.
🔹️ اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است؛ شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند.
🎤 حضرت علی علیه السلام در زمان عبور از سرزمین کربلا
📚تهذیب، ج 6، ص 73 و بحار، ج 98، ص 116
💻 کشف الیقین
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
-600563966_-213973.mp3
5M
⚫ ماه محرم اومد
قرار قلب زارم اومد...
🎤 سیدرضا نریمانی
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
جَمِيعُنَا نَملِكُ نَفسَ العَين
لَکِن لَا نَملِكُ نَفسَ النَّظرَة!
همه را چشمی است
ولی هر کس را نگاهی ....
🖋 جبران خليل جبران
💻 حدیث دل
▪️ #ویرگول
📌 کانال #بیلبورد 👇🏻👇🏻
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
🔹️بزرگانی چشم میدوختند به ده شب عاشورا تا چیزی بگیرند.
🔹️شما هم چیزی بگیرید. کاری کنید که دعاهایتان در این دهه مستجاب شود.
🔹️پرخاش کنید بروید مجلس نمیشود. باید لطافت داشت.
🔹️حُر یک شخص بود؛ اما حُر بودن جریان دارد.
🔹️ بله آقاجان! دهه حر است؛ دهه زهیر است. اگر میخواهی متحول شوی، دهه تحول است.
🎤 آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا حفظه الله
💻 twiita
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌 کانال #بیلبورد 👇🏻👇🏻
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
May 11
✳ دعای هفتم صحیفه سجادیه
💻 نو+جوان
▪️ #اسمشو_نیار 🤫
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
اصلا حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند ....
📸 برگزاری هیات در کوچه توسط مهدی رسولی، زنجان
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
بیلبورد
بسم الله الرحمن الرحیم رمان #دمشق_شهر_عشق قسمت دهم از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن م
بسم الله الرحمن الرحیم
رمان #دمشق_شهر_عشق
قسمت یازدهم
احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم که با دستی پر از #خون سینهاش را گرفته بود و از درد روی زمین پا میکشید.
سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش #وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بیرحمانه برایم خط و نشان کشید: «من از هر چی بترسم، نابودش میکنم!»
از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر بوی خون میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید: «ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، #نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!»
با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید: «به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!»
هنوز باورم نمیشد #عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم میکرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.
سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد: «نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید #دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن!»
نیروهای امنیتی #سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه همپیالههای خودش به شانهام مانده بود، یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر #عاشقانههایش باورم نمیشد و او از اشکهایم #پشیمانیام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید: «با این جنازهای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!»
دیگر از چهرهاش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش میترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه میچکید. در این ماشین هنوز عطر مردی میآمد که بیدریغ به ما #محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون میبارید.
در این کشور غریب، تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر #قاتل جانم شده بود که دلم میخواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمیدانستم مرا به کجا میکشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید: «پیاده شو!»
از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازهای روی صندلی مانده که نگاهش را پردهای از اشک گرفت و بیهیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لبهایم از #ترس میلرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت.
موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از #درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم میلرزید: «اگه میدونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمیکشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!»
سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت: «داریم نزدیک #دمشق میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. میترسم این ماشین گیرمون بندازه.»
دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند.
سعد میترسید فرار کنم که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست.
دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر #زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریههایم کلافه شده بود و نمیدانست این بار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش #مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از زینبیه دمشق میگفت و نذری که در حرم #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای #نذر مادر ماند و من تمام این #اعتقادات را دشمن آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
سالها بود #خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر #مبارزه برای همین آزادی، در چاه بیانتهایی گرفتار شده بودم که دیگر #امید رهایی نبود...
ادامه دارد...
▪️ #رمان
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
بیلبورد
بسم الله الرحمن الرحیم رمان #دمشق_شهر_عشق قسمت یازدهم احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از در
بسم الله الرحمن الرحیم
رمان #دمشق_شهر_عشق
قسمت دوازدهم
حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که "تو هدیه #حضرت_زینبی، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای #عشقم کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این #غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم میزد و سعد بیخبر از خاطرم پرخاش کرد: «بس کن نازنین! داری دیوونهام میکنی!»
و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس میکشید و باز هم مراقبم بود.
در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد: «میخوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمیخوام با هیچکس حرف بزنی، نمیخوام کسی بدونه #ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!»
از کنار صورتش نگاهم به تابلوی #زینبیه ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری میرود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمیدانستم کجاست، ترسیدم.
چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشارهاش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد: «هیس! اصلاً نمیخوام حرف بزنی که بفهمن #ایرانی هستی!»
و شاید رمز اشکهایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد: «تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و #شیعه بودنت کار رو خراب میکنه!»
حس میکردم از حرارت بدنش تنم میسوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم میخواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت: «دیوونه من دوسِت دارم!»
از ضبط صوت تاکسی آهنگ #عربی تندی پخش میشد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگیاش را به رخم کشید: «نازنین یا پیشم میمونی یا میکُشمت! تو یا برای منی یا نمیذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام "زینب" جا مانده بود که دلم سمت #حرم پرید و بیاختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم!
اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت، اگر اینها خرافه نبود و این #شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام #مقدسات مؤمن میشدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد.
خیابانها و کوچههای این شهر همه سبز و اصلاً شبیه #درعا نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم تا مقابل در ویلا رسیدیم.
دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه در مشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرینزبانی کرد: «به بهشت #داریا خوش اومدی عزیزم!»
و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت: «اینجا ییلاق #دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه #سوریه!»
و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمیدیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد: «دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!»
یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداریام میداد تا به #ایران برگردیم و چه راحت #دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگیام میخندید.
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد: «به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!»
و ولخرجیهای ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد: «البته این ویلا که مهم نیس! تو #دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!»
ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین #خونها میخواست سهم مبارزهاش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را #صادقانه نشانم داد: «فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!»...
ادامه دارد...
▪️ #رمان
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
بیلبورد
ارباب صدای قدمت می آید... توئیت حجت الاسلام کاشانی 🔹️ #ما_ملت_امام_حسینیم 📌کانال #بیلبورد 👇👇 🆔
در هفته ای که گذشت
این مطلب👆👆
"پربازدیدترین مطالب هفته" بود.
📌 کانال #بیلبورد
▪️ #تفال_شبانه
باد صبا، گذر کنی ار در سرای دوست
بر گو که: دوست سر ننهد جز به پای دوست
من سر نمی نهم، مگر اندر قدوم یار
من جان نمی دهم، مگر اندر هوای دوست
کردی دل مرا ز فراق رُخت، کباب
انصافْ خود بده که بُوَد این سزای دوست؟
مجنون اسیر عشق شد؛ امّا چو من نشد
ای کاش کس چو من نشود مبتلای دوست
#دیوان_امام
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
جمله ای خواندم بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفتن نیست...
به شدن است!..
که اگر به رفتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
محبی الامام الحسین(ع)
🖋 توییت "zidane1990"
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
💻 twiita
📌 کانال #بیلبورد 👇🏻👇🏻
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
همه عمر برندارم سرازاین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو دردلم نشستی..
يا حسين
🖋 مجازآباد
💻 TWTenghelabi
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌 کانال #بیلبورد 👇🏻👇🏻
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین رسید به کربلا اهلا و سهلا
با دختر شیر خدا اهلا و سهلا
🎤 محمود کریمی
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
✳ چگونه زندگی ما بهتر می شود؟
🎤 آیت الله جاودان حفظه الله
💻 javdan.ir
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳ چرا یک قطره اشک برای امام حسین علیه السلام ارزش دارد؟
🎤 استاد شهید مرتضی مطهری
📚 حماسه حسینی، جلد اول، صفحه ۹۹
💻 motahari_ir
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
🔵 همه ما به حضرت حُر مدیونیم.
🔹️ در مناجات شعبانیه یادمان داده اند که اگر هیچ عمل خیری در کارنامه نداریم و فرصت ها را سوزانده ایم، نفسِ اقرار به گناه، ندامت و سرافکندگی برای پذیرش توبه کافی است.
چرا که شاید سوزان تر از آتش خجالت و عرق شرم هنگام اقرار وجود نداشته باشد.
🔹️ همه ما به حضرت حُر مدیونیم.
🔹️ او هرچه کرد سیدالشهداء سلام الله علیه بخشید، ولی با سرافکندگی و توبهاش پرده از روی عظمت و آقایی و کرامت ارباب ما برداشت.
بیچارگانی مثل مرا هم به خریدن ارباب امیدوار ساخت.
🔹️ در زیارتی که ظاهرا از امام هادی علیه السلام به ما رسیده کنار حبیب بن مظاهر به حر نیز سلام شده است.
و به نظر حاجی نوری قبر او همراه با سایر شهدا داخل حرم حسینی است.
🔹️ ظاهرا وقتی زمین افتاد از این که حضرت را صدا بزند و در وسط میدان و باران تیر به خطر بیندازد، حیا کرد اما آقای عالم خود را بر بالینش رساند و سر او را به بر گرفت.
🔹️ برای هیچ شهیدی بالای سرش مرثیه سُرایی نشده جز حر.
و برخی مقاتل مرثیه را به سیدالشهدا علیه السلام منسوب کرده اند.
پ.ن: تصویر زحمت عزیزان هیئت هنر است.
🖋 حجت الاسلام حامد کاشانی
💻 kashani1395
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
✳ دعای هفتم صحیفه سجادیه
💻 نو+جوان
🤫 #اسمشو_نیار
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
از همین گریهها میترسند..
جوانهای ما خیال نکنند که مساله، مساله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملت گریه»! آنها از همین گریهها میترسند، برای اینکه گریهای است که بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود.
🎤 امام خمینی (ره)
📚صحیفه نور، جلد ١٠،صفحه ٣١
💻 Sahifeh_noor
▪️ #ما_ملت_امام_حسینیم
📌 کانال #بیلبورد 👇🏻👇🏻
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
✔️ رازهایت را به دو کس بگو:
خودت
و
خدایت
✔️ در تنگنا به دو چیز تکیه کن:
صبر
و
نماز
✔️ در دنیا مراقب دو چیز باش:
پدر
و
مادر
✔️ از دوچیز نترس که به دست خداست:
روزی
و
مرگ
💻 Baaresh21
▪️ #کشکول
📌 کانال #بیلبورد 👇🏻👇🏻
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2