بیلبورد
بسم الله الرحمن الرحیم رمان #دمشق_شهر_عشق قسمت ۴۰ آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز #داریا، قبرستانی بو
بسم الله الرحمن الرحیم
رمان #دمشق_شهر_عشق
قسمت ۴۱
ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و #عاشقانه حرف حرم را وسط کشید: «زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) خودش حمایتت میکنه!»
صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا #حرم کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم.
تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقهاش بیشتر میشد و خط پیشانیاش عمیقتر.
دوباره طنین #عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بیاختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظهای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود: «تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟»
انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، #دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید.
ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد: «فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتشه!»
و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود.
محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دو ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
شب عید #قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی سادهای پخته بود تا در تب شبهای ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد: «پسرم تو نمیخوای خواهرت رو #شوهر بدی؟»
جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق #عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم.
ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت: «اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!»
و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با #محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد.
گونههای مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبانماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید: «داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!»
موج #احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد: «مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟»
و محکم روی پا مصطفی کوبید: «این تا وقتی زن نداره خیلی بیکلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!»
کمکم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید: «من میخوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!»
بیش از یک سال در یک خانه از #داریا تا #دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در #حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم میلرزید.
دلم میخواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه #احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو میکرد.
ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خندهاش را پشت بهانهای پنهان کرد: «من میرم یه سر تا مقرّ و برمیگردم.»
و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار میخواست فرار کند که خودش داوطلب شد: «منم میام!»...
ادامه دارد...
▪️ #رمان
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
🔴 #ترور یکی از دانشمندان هستهای-موشکی
🔹 ساعاتی قبل یکی از دانشمندان رده بالای حوزه #هستهای و #موشکی کشور در منطقه آبسرد دماوند ترور شد.
🔹 متاسفانه تلاشها برای احیای این شخص به نتیجه نرسیده و این دانشمند به #شهادت رسیده است.
🔹 #محسن_فخریزاده از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات #علمی در کشور بوده است.
🔹 او تنها دانشمندی بود که #نتانیاهو در یک برنامه از او نام برده بود و رسانههای #اسرائیلی اعلام کرده بودند که نقشه ترور وی در یک بار سالهای گذشته شکست خورده بود.
🔹 رسانههای اسرائیلی ادعا کرده بودند که نام این #دانشمند از طریق لیستهای #سازمان_ملل به دست موساد رسیده است.
💻 NasimOnline
🔹️ #انتقام_سخت
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
📸 تصویری از محل #ترور دانشمند رده بالای کشور، #محسن_فخریزاده
💻 چیزمیز
🔹️ #انتقام_سخت
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
🔴 توئیت اکانت منتسب به سیدحسن نصرالله
#شهید_محسن_فخری_زاده
#ترور
💻 ganndo
🔹️ #انتقام_سخت
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کارشناس شبکه #سعودی "ایران اینترنشنال" با رد ادعای مقام ارشد آمریکایی مبنی بر عدم دخالت #آمریکا در #ترور #شهید_فخری_زاده:
🔸 اسرائیلیها پس از آنکه #ترامپ از #حمله به ایران منصرف شد او را راضی کردند که ترور دانشمند ایرانی را به عنوان آلترناتیو حمله به ایران بپذیرد.
💻 NasimOnline
#ادمین_نوشت: قابل توجه آمریکا دوستان و وابستگان ذهنی به کدخدا!
🔹️ #انتقام_سخت
📌کانال #بیلبورد 👇👇
🆔 https://eitaa.com/bilbord2
🆔 https://ble.ir/bilbord2