eitaa logo
بی نهایت
72هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
831 ویدیو
50 فایل
رویداد مجازی بینهایت (ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org *** ما مسافر سَفَر بی نهایتیم... instagram.com/binahayat_ir t.me/binahayat_ir shad.ir/binahayat_show _____ ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه جوانان آستان قدس رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی نهایت
‌ ‌ #خودم‌تراپی ، نیومده کـلـی طرفـدار پیدا کرده؛ بعله دیگه... بی‌نهایت که پیشنـهاد بد نمی‌ده!😉 اینم
‌ ‌ 😤 اصلا عادلانه نیست! 😡 ینی چی که بپذیر! که چی بشه؟! 🤔 اگه رفیقـم جای من بود...؟ 👣 ‌چهار تا قدم دیگه رو به سمت مدیریت‌خشم برداریم با هم... @binahayat_ir
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌ ‌‌یه چیزایی هست که پنهون شده از چشم‌مون؛ اون‌قدر که وقتی می‌بینیم، باورمون نمی‌شه! یه همراه تازه این‌جاست که تماشایی‌ترین دیدنی‌های چهارگوشه‌ی سرزمین‌مونو نشونـمون بده؛ ! ♾ @binahayat_ir
‌ آره خلاصه؛ می‌توان سوخت، اگر امر بفرماید عشق! ‌ @binahayat_ir
4_5778238340482469530.mp3
3.13M
جـزئـیـات مهمه!🤏 بشنوید چندتا نکته‌ی ظریف و راهـگشا رو برای شکست‌دادن حواس‌پرتی💪
‌ ‌ ✨ یه روز خـاص! 🤔 می‌دونی قصه‌شو؟ 😉 @binahayat_ir
‌ ‌‌دلبسته‌ی کفش‌هایش بود. کفش‌هایی که یادگار سال‌های نوجوانی‌اش بودند. دلش نمی‌آمد دورشان بیندازد. هنوز همان‌ها را می‌پوشید. اما کفش‌ها تنگ بودند و پایش را می‌زدند. قدم از قدم اگر برمی‌داشت، تاولی تازه نصیبش می‌شد. ‌سعی می‌کرد کمتر راه برود... که رفتن دردناک بود. ‌می‌نشست و زانوانش را بغل می‌گرفت و می‌گفت: خانه کوچک است و شهر کوچک و دنيا کوچک. می‌نشست و می‌گفت: زندگی بوی ملالت می‌دهد و تکرار. می‌نشست و می‌گفت: خوشبختی، تنها یک دروغ قدیمی‌ست. ‌او نشسته بود و می‌گفت که پارسایی از کنار او رد شد. پارسا پابرهنه بود و بی پای‌افزار. او را که دید، لبخندی زد و گفت: خوشبختی دروغ نیست اما شاید تو خوشبخت نشوی! زیرا خوشبختی خطر کردن است و زیباترین خطر، از دست دادن. ‌تا تو به این کفش‌های تنگ آویخته‌ای، دنیا کوچک است و زندگی ملال‌آور. جرأت کن و کفش تازه به پا کن! شجاع باش و باور کن که بزرگ‌تر شده‌ای. ‌اما او رو به پارسا کرد و به‌مسخره گفت: اگر راست می‌گویی، پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی‌کنی تا پابرهنه نباشی؟! ‌پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد: من مسافرم و تاوان هر سفرم پای افزاری بود. هر بار که از سفر برگشتم، پای‌افزار پیشینم تنگ شده‌بود و هر بار دانستم که قدری بزرگتر شده‌ام. هزاران جاده را پیمودم و هزارها پای‌افزار را دور انداختم، تا فهمیدم بزرگ‌شدن بهایی دارد که باید آن را پرداخت. حالا "پابرهنگی" پای‌افزار من است؛ زیرا هیچ پای‌افزاری دیگر اندازه‌ی من نیست. ✍🏼 عرفان نظرآهاری ♾ @binahayat_ir
‌ ‌می‌خواستم تو را خورشـید بنامم، از روشـناییِ منـتـشرت؛ ‌دیدم که خورشـید، سکـه‌ی صـدقه‌ای‌ست که تـو هر صبـح از جـیب شرقی‌ات درمی‌آوری، دور سر عالـم می‌چرخانی و در صنـدوق مـغـرب می‌اندازی. و بدین‌سان اسـتواری جهان را تضـمـین می‌کنی. ‌ ‌می‌خواستم نام تو را ابـر بگذارم، از شدت کرامـتت؛ ‌دیدم که ابـر، دستـمالی‌ست که تـو با آن، عرق‌های آسـمانی‌ات را از جبـین می‌ستری و بر پیـشانیِ زمـین‌های تب‌دار می‌گـذاری. ‌می‌خواستم تو را آسـمان بخوانم، از وسعـتِ آبیِ نـگاهت؛ دیدم که آسـمان، سـجّاده‌ی کوچکی‌ست که تـو برای عبادتِ مدامت، زیر پا می‌افـکنی. ‌می‌خواستم تو را نسـیم لـقب دهم، از لطافت و مهـربانی‌ات؛ ‌دیدم که نسـیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتـگان تنـفس می‌کنی. ‌به این‌جا رسیدم که: ‌زیباترین و زیبـنده‌ترین نام، هـمان است که خدا برای تو برگـزیده‌است؛ ای کریم‌ترین بخشـنده‌ی کائنات... ای جـواد! 🖤 ‌✍🏼 سیّدمهدی شجاعی ♾️ @binahayat_ir