موضوعِ انشاء : #سفرنامه مشهد!
احتمالا با شنیدن این عنوان به یاد سفرهای مشهدِ کودکی تان افتادید. سفری که با صدای ریلِ قطار شروع میشد و با رسیدن به ایستگاه طبرسی و دیدن گنبد حرم ، رنگ و رو میگرفت. اما این سفر کمی متفاوت است از آنچه انتظار دارید. لحظه ی دیدن تابلوی سبز رنگِ «مشهد ۱۰ کیلومتر » همان لحظه ای ست که حاضر بودم برایش ، یک روز و نیم که سهل است ، یک هفته در ماشین بنشینم و مسیرِ کویری یزد-طبس را نگاه کنم. ظهر ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ بود که به مشهد رسیدیم. به وطن.
مستقیم رفتیم هتل. مستقیمِ مستقیم هم که نه! قرار بود چشم به گوگل مپ بدوزم و زبانِ گویای آن شوم که مبادا راه را گم کنیم و در خیابان ها بیهوده بچرخیم ، که همان شد که نباید! ورودی جاده کمربندی را رد کردیم و من حواسم نبود...نمیدانم کجا بود! قضیه را لو ندادم و گفتم برویم... بالاخره از آن همه ادعای «بلدم بلدم» و من خیابان های مشهد را می شناسم و اینها باید یک جا استفاده میکردم. خیابان ها را به هم چسباندم و از نواب رساندم به فدائیان و میدان بسیج و...هتل!
بگذریم...هر طور بود رسیدیم. یحتمل منتظرید آماده شویم و برویم حرم اما این طور نیست! اسنپ گرفتم به مقصد کوهسنگی. همان خیابانی که یک قدم زدن ساده در آن هم برای من خاطره ای ست ماندگار. دقیقا حد فاصل کوهسنگی ۱۷ و ۱۹. موسسه آن جاست!
موسسه جوانان آستان قدس رضوی.
#ادامه_دارد....
💌 سفرنامه ای که ماجراش رو طی چند شب قراره بخونید، نوشتۀ دست یه بینهایتی عه!😌
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
موضوعِ انشاء : #سفرنامه مشهد! احتمالا با شنیدن این عنوان به یاد سفرهای مشهدِ کودکی تان افتادید. سفر
موضوعِ انشاء : #سفرنامه مشهد!(۲)
تجربه سفر کاری تجربه ای ست که آدم های حداقل بیست و چند ساله تعریف میکنند اما خب...من در ۱۶ سالگی تجربه کرده بودم.
موسسه مثل خانه خود آدم می ماند. از دیدن درختانی که شکوفه زده اند ذوق کردم و از آن همه کفش که پشت در ساختمان چمران ریخته بود آنقدر خوشحال شدم که...نمی دانید چقدر!
ساختمان چمران ۴ اتاق و نصفی دارد. آن نصفی انبار است و اتاق بازی بچه ها. ساختمان چمران برخلاف هر موسسه ، سازمان و مکان اداری یی ، شلوغ بود و پر هیاهو ، پر از نوجوان دهه هشتادی و پر از عشق. وقتی رسیدم آنجا همه در تکاپو بودند برای اردویی که قرار بود فردا برگزار شود. خلاصه کنم تمام آن چند ساعت به بغل کردن رفقای آشنا گذشت و اندکی هم جلسه و صحبت در مورد اردو. آن شب نشد حرم بروم ، رفتم هتل اما فردا صبح زود با مامان رفتیم حرم.. - سلام آقا رضا! مخلصیم مشتی...دمت گرم باز ما رو آوردی اینجا..بعد رفتیم هتل و چمدان را برداشتم. این بار به مقصد طرقبه ، اردوگاه بیلدر و اردویی که داشت شروع میشد. دیروز که موسسه بودم داشتم از اینکه هنوز حرم نرفته ام می نالیدم. یکی گفت : حرم که همین جاست! اگر امام رضا را می خواهی باید همین جاها پیدا کرد... و خب من این حرف را درست درک نکردم تا وقتی که... بماند!
اصل سفرنامه باید از همان وقایع سفر باشد ، اما من میخواهم معکوس بروم. از سفر بگویم و اثری که هر یک از لحظات اردو در زندگیام می گذارند...
#ادامه_دارد....
💌 سفرنامه ای که ماجراش رو طی چند شب قراره بخونید، نوشتۀ دست یه بینهایتی عه!😌
♾ @binahayat_ir
پیامهای متعدد جمعی که بعضا مبتلا به عادتهای مخرب جنسی بودن و مشتاق ترک این عادتها؛
و ایضا رفقایی که اشتیاق و انگیزه ازدواج رو داشتن اما شرایط براشون مهیا نبود،
شد منشأ این نامه از مجموعه نامههای #استاد_شاگردی...
سوای نخوردن گرمی، ورزش کردن و همه مطالبی که تا بحال شنیدید و غلط هم نیست، بیاید تو این مجموعه نامه، حرفِ تازه بخونیم...
#ادامه_دارد
♾️ @binahayat_ir
تا اینجا رو داشته باشید
فردا بیایم بقیهشو با هم ببنیم😍😂
.
.
کلیپ رو ارسال کن واسه رفیقی که بینهایتی نشده و خبر بده بهش که دوره هفتم، همین روزا شروع میشه...
عدد ۵ رو به ۱۰۰۰۸۸۸ ارسال کنه✌️❤️
#اگه_بینهایت_نبود...
#ادامه_دارد...
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
یه کلکلِ مختصر و بین نفس اماره و لوامه شاهد باشید تا شب بیایم راجعش مفصل حرف بزنیم. ها؟😁 مث همیشه ح
من خودم بعد خوندنش دلم خواست یکم تنوع بدم به مدل گناهها و توبههام!
چیه آخه هی واسه دروغ و غیبت و عصبانیت توبه کردن😬 یه تنوعی! هیجانی!😅
داستان از این خفنتر هم میشه!
تا اینجاش و داشته باشید...
#ادامه_دارد
♾ @binahayat_ir