اینروزها که غمزدهی غمهای شماییم، فرصتی برای از شما آموختن هم هست... از شما میشود هزار هزار چیز یاد گرفت و باز هم تشنهی آموختن ماند؛ اما اینبار، مشتاق خواندن کلماتی هستیم که آنقدر خوشبخت بودهاند که روزی بر لبهای شما جاری شوند و پر بکشند تا بینهایت، تا حضرتدوست...
حضرت یاس! بلدِ راهِ ما راهنابلدها میشوید؟ از شما برای ما عاشقانهترین رازونیازها به جا مانده؛ برای روبروی شما زانو زدن و از شما عاشقی آموختن، به ما اجازه میدهید حضرت مادر؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
اینروزها که غمزدهی غمهای شماییم، فرصتی برای از شما آموختن هم هست... از شما میشود هزار هزا
شاید بشود تصورش کرد؛ روزی مثل همین امروز، مثل همین شـنبه، که عطر این واژهها از کنج بهشت کوچکِ محبوبترینهای خدا، از گوشهی خانهی شما، لابهلای مولکولهای ذوقزدهی اکسیژن، راهی هزار گوشهی جهان شده؛ هر گوشه جوانهای با رسیدنش پرامید روییده، غنچهای با بوییدنش از شوق شکوفا شده، کودکی با شنیدنش بیاختیار از عمق وجود خندیده، خستهای ناگهان جان گرفته، انار سرخی بیتاب در باد رقصیده...
نگاهتان اگر به من و روزهای هفتهام بتابد، بعید نیست که غبار از چهره بگیرند، لبخندی به لب بنشانند و جان بگیرند برای قد کشیدن؛ تا روزِ رسیدنِ قدّشان به آنجا که باید، تا روز معطّر شدن...
حضرت مادر! نگاهم میکنید؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
میشود نه فقط اینروزها و اینشبها؛ که همیشه و هر روز، یاد شما شبیه پیچکی سبز و شاداب بپیچد دور تمام روزم و تمام کارهام؛ وقتی به یاد بسپارم که از نگاه بلند شما، ارزش کارها به خالصبودنشان برای حضرتدوست است و بخواهم که تکتک کارهای من هم روشن شود به نور اخلاص...؛ میشود نه فقط اینروزها و اینشبها، که هر روز و هر شب، دلم را برق بیندازم با قطرهای از چشمهی روشنِ دوستداشتن شما؛ که مهر شما برساندم به اجابت این دعا که از شما آموختم، که من هم یکی از کسانی شوم که در تمام عالم خداوند را برای عاشقی برگزیدند... میشود، اما به یاری شما. حضرت مادر! یاریام میکنید؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
میشود نه فقط اینروزها و اینشبها؛ که همیشه و هر روز، یاد شما شبیه پیچکی سبز و شاداب بپیچد دور تما
تصور کردن شما، وقت دعای عاشقانهتان با تمام وجود، که «مرا به خودت برسان...» ، از ذهن کوچک من برنمیآید... امید من به دوستداشتن شماست، به دل، به اینکه این محبّت مرا به شما و از شما به خدا برساند... حضرت مادر! راهم را روشن میکنید؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
تصور کردن شما، وقت دعای عاشقانهتان با تمام وجود، که «مرا به خودت برسان...» ، از ذهن کوچک من برنمی
...من اما نمیخواهم امروز پایان باشد. نمیخواهم یاد عزیز شما را تنها در چند روز از سال بگنجانم... میخواهم این بذر محبّت شما را که در دل کاشتهام، هر روز و هر شب با یاد و نامتان بپرورانم... آفتاب نگاه شما هم که به دلم بتابد، این بذر بیبروبرگرد جوانه میشود و جوانه، نهال؛ آنوقت، همانطور که ماهها و سالهای عمر من میگذرند، ریشههای جاندارِ این درخت، قلبم را محکم نگه میدارند؛ که گرما و امید در رگهایش جاری بماند، که نشکند، نلرزد، بیجان نشود...
حضرت مادر! تمام وجودم مشتاق و محتاج شماست... به من یاد میدهید به یاد شما و در راه شما باشم؟ مرا در آغوش میگیرید؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
میشود نه فقط اینروزها و اینشبها؛ که همیشه و هر روز، یاد شما شبیه پیچکی سبز و شاداب بپیچد دور تمام روزم و تمام کارهام؛ وقتی به یاد بسپارم که از نگاه بلند شما، ارزش کارها به خالصبودنشان برای حضرتدوست است و بخواهم که تکتک کارهای من هم روشن شود به نور اخلاص...؛ میشود نه فقط اینروزها و اینشبها، که هر روز و هر شب، دلم را برق بیندازم با قطرهای از چشمهی روشنِ دوستداشتن شما؛ که مهر شما برساندم به اجابت این دعا که از شما آموختم، که من هم یکی از کسانی شوم که در تمام عالم خداوند را برای عاشقی برگزیدند... میشود، اما به یاری شما. حضرت مادر! یاریام میکنید؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
من بلد نیستم بهاندازهی شما عاشق باشم؛
حتی میان اینهمه کار و کتاب و درس و ارتباط
و خیابان و صدا و رنگ و بو و خیال و واقعیت،
گاهی حقیقیترین چیزهای جهان را هم یادم
میرود... اما در این حدش را دیگر بلدم که
حرفهای شما را همینطور سرسری خواندن
و رد شدن، بیبروبرگرد، باخت است...
شما مادرید؛ هوای بچههای بلد را دارید، هوای
بچههای نابلد را بیشتر... پس یک خواهش؛
خواندن و فـکر کردن و یادآوری کردن با من،
فکر کردن به دغدغههای کوچک و بزرگ با من،
زیاد زمزمهکردنِ کلـماتِ دعاهای شما با من،
آمین گفتن برای این دعاها با شما...
تغییر دادنِ این دغدغهها با شما...
قبول؟
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir
راهگشا!.pdf
471.3K
خیلیوقتا "مهم"ها، برعکس تصورمون،
اصلا چیزای پیچیده و عجیبی نیستن؛
مثل همین کار کلیدیِ ساده!
میمونه دوتا شرطش؛
- حواسمون باشه چی داریم میگیم!
نشه که فقط لبامون حرکت کنه و ذهنمون تو فکر و خیال خودش سِیر کنه!
- درست بعد از نماز، قبل از تغییر وضع دادن، تو همون حالتِ نماز، شروع کنیم به انجامش؛ سعی کنیم وسطش با حرفی یا کاری، قطعش نکنیم...
اینجوری درستوحسابیتره (:
#یادگاری_یاس ِ کمی متفاوت...
♾ @binahayat_ir
هـر جوری که حساب میکنم،
از هر زاویهای که نگاه میکنم،
هر دغدغهای را که وسط میگذارم،
باز به این میرسم که همین است،
هـمـهاش هـمـین است!
(اصلا مـادرها همـیشه درست میگویـند!
فقط بعضی از ما بچهها، تا خودمان نرسیم
به آن نقطهای که باید، نمیفهمیم.
بچهایم دیگر... باید ببخشیدمان...)
یعنی که هر غم و دلهرهای، هر آشفتگی و
آزردگی و ترسی، هـر حال بدی را که تصور
میکنم، تمامِ تمامش از همین است که
همهچیز را به او نسـپردهام... خیال کردهام
به عهدهی خودم است... فکر کردهام کارهای
هستم! وگرنه که آدم وقتی به مهـربانترین
و تـواناترین تکیه کند که باید خیالش راحتِ
راحت شود دیگر...
همهاش همین است؛ و کلـمات شما،
مثل همـیشه، نسـیمِ نرم و نـوازشـگرِ
آرامـشاند برای آسـمانِ گاه ابری و گاه
طـوفانیِ دل من؛ که ابـرها کـنار بروند،
که آفـتابِ اطمـینان به سرتاسرش بتابد...
#یادگاری_یاس
♾ @binahayat_ir