افتادی و دنیای من پاشید از هم
دست در گردن اسب آورد و اسب او را سوی لشکر دشمن برد...
وقتی روح به حنجر او رسید به بانگ بلند گفت:
"ای پدر!
این جد من پیغمبر است که جامی پر به من نوشانید که دیگر تشنه نشوم و گفت:
العجل! العجل! بشتاب، بشتاب که تو را جامی آماده است."
بیفتاد.
حسین بیامد و بر سر علی بایستاد.
روی بر او نهاد.
حمید ابن مسلم گفت: آن روز این سخن از حسین شنیدم که می گفت:
"خدا بکشد آن گروهی که تو را کشتند."
اشک از دیدگانش روان گشت و گفت:
علی علی الدنیا بعد العفی
بعد از تو خاک بر سر دنیا علی...
صدای گریه حسین به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه او را نشنیده بود...
برشی از کتاب آه
#روز_هشتم
http://eitaa.com/joinchat/3091726368C89eed0adb5
بینش مطهر کاشان