eitaa logo
دبیرخانه بینش مطهر استان زنجان
251 دنبال‌کننده
566 عکس
149 ویدیو
37 فایل
دبیرخانه طرح مطالعاتی بینش مطهر استان زنجان شماره تماس 09123189799 ارتباط با ادمین : @yazahra593 @Baran7411
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 ◼️در روز عاشورا اباعبدالله نقطه‌ای را به عنوان مرکز انتخاب کرده بود؛ یعنی وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا می ایستاد و بعد حمله میکرد.به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواریخ، کسی جرات نکرد تن به تن با اباعبدالله بجنگد. البته ابتدا چند نفر آمدند، جنگیدند، ولی آمدن همان از بین رفتن همان. پسر سعد فریاد کرد :چه میکنید؟!این، پسر علی است، روح علی در پیکر اوست،شما با چه کسی دارید می جنگید؟! با او تن به تن نجنگید. دیگر جنگ تن به تن تمام شد.آن وقت جنگی که از طرف آنها نامردی بود شروع شد؛ سنگ پرانی،تیراندازی.جمعیتی در حدود۳۰هزار نفر میخواهند یک نفر را بکشند؛ از دور ایستاده‌اند، تیراندازی می‌کنند یا سنگ میپرانند.همین‌ها وقتی که اباعبدالله حمله میکرد، درست مثل یک گله روباه که از جلوی شیر فرار میکند، فرار میکردند. ۲۲۲و۲۲۳ ✅ با ما همراه باشید :👇👇👇 ✅ @bineshe_motahar_zanjan
🌹 🌹 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 ◼️ولی حضرت حمله را خیلی ادامه نمی داد؛ یعنی نمی خواست فاصله‌اش با خیام حرمش زیاد شود. غیرت حسین اجازه نمیداد که تا زنده است کسی به اهل بیتش اهانت کند.مقداری که حمله میکرد و آنها را دور میساخت، برمیگشت، می آمد در آن نقطه ای که آن را مرکز قرار داده بود. آن نقطه، نقطه‌ای بود که صدارَس به حرم بود؛یعنی اهل بیت اگرچه حسین را نمی دیدند، ولی صدایش را می‌شنیدند .برای اینکه زینبش مطمئن باشد، برای اینکه سکینه اش مطمئن باشد، برای اینکه بچه هایش مطمئن باشند که هنوز جان در بدن حسین هست. وقتی که می آمد در آن نقطه می ایستاد، آن زبان خشک در آن دهان خشک به حرکت در می آمد و می گفت:"لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظیمِ"هم شعار توحید میداد و هم به زینبش خبر میداد که زینب جان! هنوز حسین تو زنده است. ۲۲۳ ✅ با ما همراه باشید :👇👇👇 ✅ @bineshe_motahar_zanjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹 🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 ◼️بار دوم که امام آمد اهل‌بیت خوشحال شدند؛دوباره با اباعبدالله خداحافظی کردند. باز به امر اباعبدالله از خیمه ها بیرون نیامدند. بعد از مدتی یک دفعه باز صدای شیهه اسب اباعبدالله را شنیدند.خیال کردند حسین برای بار سوم آمده است تا با اهل بیتش خداحافظی کند. ولی وقتی بیرون آمدند اسب بی صاحب اباعبدالله را دیدند.دور اسب اباعبدالله را گرفتند. هر کدام سخنی با این اسب می‌گوید. طفل عزیز ابا عبدالله می‌گوید: ای اسب"هَلْ سُقِی اَبی أمْ قُتِلَ عَطْشاناً؟"من از تو یک سوال می کنم پدرم که میرفت با لب تشنه رفت من می خواهم بدانم که آیا پدرم را با لب تشنه شهید کردند یا در دم آخر به یک جرعه آب دادند؟ اینجاست که یک منظره دیگری رخ می دهد که قلب مقدس امام زمان را آتش میزند.روضه امام زمان است می‌گوید: جد بزرگوار!اهل بیت تو از خانه بیرون نیامدند اما وقتی که اسب بی‌صاحب ات را دیدند موها را پریشان کرده و همه به طرف قتلگاه تو آمدند. ✅ با ما همراه باشید :👇👇👇 ✅@bineshe_motahar_zanjan