کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۸_۱۲_۲۰_۱۳_۲۶_۵۹۹.mp3
3.3M
الحقنی بالحسین....
سید احمد موسوی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
@bineshealavi
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 اظهارات جالب اپوزیسیون درباره رهبر انقلاب!
دکتر هوشنگ امیراحمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه راتگرز آمریکا:
🔻شیوه رهبری آقای خامنهای اینست که اجازه نمیدهد کسی دستش را بخواند، به همین دلیل آمریکاییها گیج و ناتوان شدهاند!
🔻آقای خامنهای معنای عینی به استقلال کشور داد، ایران تا به امروز هیچ وقت این چنین قدرت و استقلال نداشته است.
@bineshealavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرمانده نیروهای واکنش سریع عراق؛ قاسم سلیمانی فرمانده قرن بود و دنیا را زیر و رو کرد!
«ثامر الحسینی» فرمانده نیروی واکنش سریع عراق:
🔹امروز کسی نمیتواند منکر شود که قاسم سلیمانی چه کسی بود؛ سلیمانی و ابومهدی دو روی یک سکه بودند!
@bineshealavi
⭕️ازدواج شوم دختر ایران
۲۳ مرداد ۱۳۵۰ #بحرین به عنوان چهاردهمین استان ایران با دسیسه انگلیس و خیانت پهلوی از ایران جدا شد.
@bineshealavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤👈 آیتالله مرتضی تهرانی
◾️حاج اکبر شالچی از پدرش نقل کرد که: سال پیش از انقلاب با دوستم عازم عتبات بودیم. در مرز خسروی مأمور گمرک که سنّی متعصبی بود، وقتی متوجّه شد که ما شیعه هستیم، برای اینکه ما را اذیّت کند، اثاثیه ما را در هوای گرم بارها تفتیش کرد و از صبح تا ظهر ما را معطل کرد.
◾️ دوستم به مأمور گفت: شکایت تو را به مولایم می کنم، امّا او اعتنایی نکرد. وقتی به حرم امام حسین علیه السلام مشرّف شدیم، دوستم، در حرم دو زانو نشسته بود. در یک لحظه احساس کردم که چُرت می زند، ولی دیدم لبخندی زد و گفت: شکایت آن مرد را به آقا کردم و از ایشان خواستم که وی را گوشمالی دهد.
◾️ آقا فرمود: نمی توانم کاری بکنم. او بر ما حقّی دارد! گفتم: ما از شیعیان شما هستیم و او ما را اذیّت کرده! آقا فرمود: هفده سال پیش این شخص در کربلا شبگرد بود.
◾️ در شبی مهتابی چشمش به آب فرات افتاد. با خود گفت:«چه می شد که به طفل شیرخوار امام حسین علیه السلام آبی می دادند، زنده می ماند یا نمیماند». چشمش تر شد و حقّی بر ما پیدا کرد.
◾️ در بازگشت مجدداً همان مأمور ما را در گمرک دید و خطاب به دوستم گفت: شکایت کردی؟ میبینی که چیزی نشد و من سالم هستم. دوستم گفت: بیا برویم در کناری بشین تا بگویم.
◾️ کنارش نشست و گفت: من شکایت تو را کردم، ولی آقا چنین فرمود. آن مرد به محض شنیدن این سخن حالش منقلب شد و شروع کرد به اشک ریختن و گفت: آن شب هیچ کس با من نبود و این ماجرا را جز من و خدا کسی نمی داند. حقّ با آقای شماست. و همانجا شیعه شد.
📚خاطرههای آموزنده، ص ۳۳
@bineshealavi