📚داستان #امام_حسین(ع) و #شیخ_رجبعلی_خیاط
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید:
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد.
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد....
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی!
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
📚کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
@bineshealavi
✨
#شیخ_رجبعلی_خیاط
🔹 در بازار دروازه تهران، يك شخص دوغ فروشى بود و دكانى داشت. براى جلب توجه مشترى و فروش دوغ، ملاقه پر از دوغ را از داخل ظرف بالا مى آورد و خالى مى كرد و صدا مى زد: تشنه به دوغ تازه تشنه به دوغ تازه!
💐 جناب شيخ رجبعلى خياط مى گفت: وقتى اين دوغ فروش از دنيا رفت، يك روزى رفتم سر قبرش، ديدم در داخل قبر (برزخى) هم مى گويد: تشنه به دوغ تازه تشنه به دوغ تازه!
☘️ پس آن چه انسان در دنيا به آن عادت كرد و ملكه اش شد در برزخ همان همراه او هست و به آن خوى ها محشور مى شود.
@bineshealavi