«سفر به عُقبیٰ»
یه شب تو خواب عازم عقبی شدم
مُردم و یک هو متوفی شدم
یه باره دیدم که کف جاده ام
کفن به تن پوشیده آماده ام
توی قطار ِمرده بَر پریدم
دور و برم صد تا جنازه دیدم
مثل خودم یکی کفن تنش بود
لُنده می داد نمی دونم که چش بود
بقیه خوشکل با تیریپ طوسی
انگاری که می خوان بِرَن عروسی
اون کفنی به تن فقط قِر می داد
گلوی سگ مصَّبِشو جر می داد
داد می زد و همش غرولند می کرد
سادیسمی بود، شیطون و خیلی نامرد
یه در میون دستور تک تیر می داد
به مرده ها و زنده ها گیر می داد
مابقی مرده ها خوش حال بودن
بی دغدغه خیلی سبکبال بودن
این یاروئه فقط قر و فر می ریخت
مرتیکه ی زبون نفهم بی ریخت!
یکدفه پارچه ی کفن ور افتاد
شناختمش نگم کی بود که می داد..
اون همه فحشای بزرگ و کوچیک
به اینوری به اونوری چه آنتیک!
بگم کی بود؟ صدّام ِکلّه خر بود
گور به گوری شده تو این سفر بود
گفته بودن یه وقتی اعدام شده
خیال می کردم تا حالا رام شده
چشام به چشمای طرف خیره شد
روزم نگو عین شب تیره شد
بدجوری حالمو گرفتی خدا
سفر با این؟ تا محشر کبریا
خدا! نکن با بنده هات اینجوری؟
نخواستم اصلا نه بهشت و حوری
ولَم بکن، سوار اسنپ می شم
شرافتاً که با پراید چپ می شم
وزن و اصول ِقافیه شناختم
روی زمین با بیش و کم می ساختم
دویست و هفت و لَنْکروز نداشتم
به جای گندم که ماری! نکاشتم
تو بچگی فقط خطا می کردم
دست تویِ جیبای ِ بابا می کردم
نباید این فُرمی با من تا کنی
شیطونیامو دیگه رسوا کنی
ندا اومد بچه بشین سر جات
چی کار داریم به شِرّ و وِرّ و حرفات
مشکل تو شعر و سخنوری نیست
#بی_شوخی! رفتنات و قیصری نیست
سفر با مولایی که داشته ضرر
دارم براش باید بیاد همین وَر!
اگر که عیبی باشه اینها، کمه
گناه تو قضیه ای در همه
اسم تو پدرامه مگه نیست ؟ بله!
تو وزن ِصدامه مگه نیست؟ بله!
خب همینا برای دوزخ بسه
باقیِ جُرمات همگی مرخصه!
آروم و با دلهره گفتم خدا!
تقصیر من نیست به خودت، ای بابا...
یه راهی چاهی... تبصره بذار روش
تا که از این مخمصه در بیام توش!
نبوده این گناه من خدا جون
یقهٔ بابا مو بگیر مهربون!
تو ثبت اولیه سبحان میشه..
ِاسمو میگم! هَمِیْ چی جبران میشه
یکدفه صَدّامو!! بلند شد صداش:
«کیف َوقیحی و خفیفی داداش!
بِعَیْنی لا اَریٰکَ یاٰ بی قرار !
به کُلِّ هٰذَا السَّفَرِ کالحمار!»
نفهمیدم جنازه داشت چی می گفت
گوشام فقط حمارو اونجا شِنُفت!
یه جمله ای بلد بودم در این حد..!
«و لم یکن لهو کفواً احد»!
سه چار دفه گفتم و تکراری شد
مایه ی لبخند و سَرِکاری شد
بالاَخره داد زدم بی شعور!
مثل خودم حرف بزن نه این جور!
نمی دونم چیطو شد ایرونی شد
لهجه نداشت و زد تهرونی شد!
سیبیل قُلچـُماقِشو ناز کرد
ادامه داد و سخن آغاز کرد:
«خره! خدا نیست که صداش در بیاد
یه کارِگَر هست روی ریلِ معاد
خوابیده بودی خانمت پیام داد
قول طلاهاشو به این کاکام داد!
گفت: نذارین تا که بهشتی بشه
با فرم جفتی تویِ کشتی بشه
زبون چرب و نرمی داره پدرام
عادتشه، میگه برید من میام!
آخرشم گفت که عیالش بودم
یه خبطی کردم و حلالش بودم
اینارو گفت و فوری خط و رد داد
نگفتمت یه مُشتی فحش بد داد
دِلِش می خواس همین جاها پلاس شی
اگر بشه شوفر آمبولانس شی
دروغ نگم، دروغ می گفت اینجوری
می خواست نری دنبال حوری موری!»
هنوز نفهمیدم خدایی، شیطون
چه فرقه هایی ریخته تویِ میدون
جناب صدام که اینا را فرمود
نمی دونین که حال بنده چی بود
تو خلسه رفتم سرِحال و شنگول..
انگاری که جیبام شده پر از پول..
یکدفه نوری ته واگُن دیدم
جیغی بلند از ته دل کشیدم
شاد شدم از این که نوری اومد
داد زدم: «یه دسته حوری اومد!!»
چشام که وا شد و دیدم نه جونم
تو رخت خوابم و میون خونه م!
فرشته نه، هاله ای از نور اومد..
کی بود؟ زنم! با گوشی محشور اومد
موبایلمو تو اون میون شناختم
دو زاریم افتاد که بهشتو باختم...
#پدرام_اکبری
کانال طنز ادبی بی شوخی:
ایتا
https://eitaa.com/bishookhi
بله
https://ble.ir/bishookhi
روبیکا
https://rubika.ir/@bishookhii
وراندازم نکن لطفاً، بر انداز این وَراندازی!!
نمی دانی که بیزارم اصولاً از براندازی؟
کلامم را نفهمیدی و هرگز هم نمی فهمی
شبیه ِ خان قاجاری نکن این جور لجبازی
به بالا متصل هستی! و در اندیشه ٔ پرواز
ندا آمد بیا بالا تو از مایی! نمی بازی!
همیشه توی تحلیلت نماد صفر و یک بودی!
چگونه بورد (board) سوزاندی! شدی استاد ممتازی!؟
جوابم را بده اکنون نگو امنیت ملی ست
که حافظ اینچنین گفته «نهان کی ماند آن رازی...»
زمانی سخت کوشیدی که مبصر باشی و اول..
شدی حالا نماینده، هنوزم! نیستی راضی!؟
شنیدم نطق فرمودی که خدمت اولویت هست
بیا پوتین به پایَت کن برو در رخت «سربازی»
تو با شاسی بلند خود سفرها می روی حالا...
از آن راهی که می رفتی زمانی با موتور گازی
بگو در صحن این مجلس چه دردی را دوا کردی؟
کمی انصاف ده امشب کلاهت را بکن قاضی!
«در این بازار اگر سودی ست با درویش خرسند است»
که او هم حجره ای دارد به دور از جنگولک بازی!
#پدرام_اکبری
کانال بیشوخی در ایتا
https://eitaa.com/bishookhi
بله
https://ble.ir/bishookhi
روبیکا
https://rubika.ir/@bishookhii
تلگرام
https://t.me/bishookhiii
بعد مرگم نشود پخش و پلا شید همه
بتمرگید سر سفره که جا شید همه
بکَشید و بخورید و بچرید از همه چیز
تا که از گشنگی و ضعف رها شید همه
از خوراکی بغل دستی خود کِش نروید
ورنه درگیر وبا و کرونا شید همه
مرد و مردانه فقط حین کفن کردن من
زُل به هر جا نزنید اهل حیا شید همه
از سر کوچه ی معشوقه ی ما رد شده اید
در همین منطقه همسایهٔ ما شید همه
پیرِ میخانه به ختمم اگر آمد لطفاً
احترامش بگذارید و بپاشید همه!
صد و ده سال کمی بیشتر آمارش هست
روز جان دادن او نیز نباشید همه
مرده خورها! بفرستید به روحم صلوات..
تا که مشمول عنایات و دعا شید همه
گرچه مسئول نبودم که مرا ارج نهید
مشکلی نیست کمی اهل ریا شید همه
خَرَم از کُرّه خری پا و دم و دست نداشت
پشتم افتاده به خارش بخراشید همه
خواهشاً ! آب و غذا را که تناول کردید
به گِل و گورِ من تشنه نَ..شید همه!
مثل پدرام اگر جیب کسی را بزنید..
لایق تاجِ گلی از رفقا شید همه
گفته ام جیب و برادر زنم آمد در یاد
وای از آن لحظه که سرگرم عزا شید همه!
آخرین توصیه ام توی وصیّت نامه..
بعد من روی زمین طنز سرا شید همه!
سعی تان را بکنید و غزلی دَر وَ کنید!
تا که در خواب مگر از شعرا شید همه
#پدرام_اکبری
#وصیت_نامه
#شعر_طنز
@pedram_akbari59
کانال طنزپردازان فارس "بیشوخی" در
🔶ایتا👇
https://eitaa.com/bishookhi
🔶بله
https://ble.ir/bishookhi
🔶روبیکا
https://rubika.ir/@bishookhii
🔶تلگرام
https://t.me/bishookhiii
گاهی شده بر جبینمان غم داریم
در آخر جمله ها «ندارم!» داریم
اما سرِ یک قضیه هم پیمانیم..
ما عشق به میهن و به پرچم داریم.
#پدرام_اکبری
کانال طنزپردازان فارس "بیشوخی"
🔶ایتا👇
https://eitaa.com/bishookhi
🔶بله
https://ble.ir/bishookhi
🔶روبیکا
https://rubika.ir/@bishookhii
🔶تلگرام
https://t.me/bishookhii