eitaa logo
بیسیمچی
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
621 فایل
سلام علیکم این کانال بمنظور ارتباط معنوی،فرهنگی ،تبلیغی و مذهبی با فرهیختگان تشکیل شده استbabaii@
مشاهده در ایتا
دانلود
─═┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅─ ◉◁در 308 روايت، وارد شده كه امام مهدي عجل ا... نهمين فرزند امام حسين علیه السلام است و در بيشتر احاديثي كه از وجود مقدس رسول اكرم صلوات الله درباره حضرت ولي عصر آمده، به آن حضرت به عناويني چون.. از تبار پسرم حسين و از نسل اين پسرم، نهمين فرزند پسرم حسين.. معرفي شده است... كه مجموع روايات پيامبر صلوات الله در اين زمينه 185 حديث مي باشد. ✪ در اين جا چند روايت از قول امام حسين علیه السلام نقل مي شود ❖‌◁{1}..مردي از طايفه همدان مي گويد... از امام حسين بن علي علیه السلام شنيدم كه مي فرمود...قائم اين امت نهمين از فرزندان من است و او صاحب غيبت است، و او كسي است كه ميراثش را در حياتش تقسيم مي كنند. ❖‌◁{2}..امام حسين مي فرمايد...رسول خدا صلوات الله در بشارتي به من فرمود... اي حسين! تو سيد پسر و پدر ساداتي، و • نه• فرزند از تو، امامان ابرار و امين و معصوم اند، و نهمين آنان مهدي قائم عجل ا..است. تو امام پسر امام و پدر ائمه هستي و نه فرزند از پشت تو ائمه ابراراند و نهمين آنان، مهدي است كه دنيا را در آخر الزمان، پر از عدل و قسط مي كند. ─═┅═༅𖣔2⃣𖣔༅═┅┅┅─
─┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◑◁ سال ۶۱ هجری قمری، روزی بود که کاروان امام حسین علیه‌السلام به کربلا رسید ❖‌ پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ‌‌تر و بر تعداد آنان افزوده می‌شد. ✪ سپاه حرّ طبق دستور عبیداللّه بن زیاد سپاه امام را به سوی منطقه خشک و بی حاصل به نام کربلا هدایت کرد.  ─┅┅═༅𖣔3⃣𖣔༅═┅┅─
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◉◁(1).. ❖‌ بنابر مشهور در سال۶۱ هجری قمری در این روز کاروان اباعبداللّه الحسین علیه السلام به سرزمین کربلا وارد شد.  ✪ امام پرسیدند... نام این زمین چیست؟ چون حسین علیه السلام شنید که این زمین کربلا است خاک آن را بویید و فرمود... ★ این همان زمین است که جبرئیل از آن به رسول خدا صلوات الله خبر داده و من در آن کشته می‌شوم. ─┅┅┅┅┅༅𖣔4⃣𖣔༅═┅┅┅─
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◑◁آن هنگام حضرت گریست و فرمود.. بار خدایا! من از کرب و بلا به تو پناهنده‌ام، پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد و جدّم رسول خدا چنین وعده داد. ✪ سپس اصحاب امام علیه السلام پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند...حضرت علیه السلام اهل بیت خود را جمع کرده، نظری بر آنها افکند و گریست. ❖‌ سپس فرمود...خدایا! ما عترت پیغمبریم، ما را از حرم جدّمان راندند و بنی امیه در حقّ ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان. ─┅┅┅┅═༅𖣔5⃣𖣔༅═┅┅┅─
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◉◁(2).. ❖‌ سپاه حرّ نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند. در این روز حر بن یزید ریاحی ضمن نامه‌هایی عبیداللّه بن زیاد را از ورود امام علیه السلام به كربلا آگاه نمود ✪ عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت..اما بعد؛ ای حسین! به من خبر رسیده که به کربلا منزل گرفتی. ★ من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم و سیر نخورم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز ایی! والسلام. ¤ امام حسین علیه السلام  فرمود..این نامه را جوابی نیست! مردمی که رضای خلق را به خشم خدا خریدند رستگار نشوند. ─┅┅┅═༅𖣔6⃣𖣔༅═┅┅──
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◑◁(3).. ✪ در این روز امام علیه السلام به اهل كوفه نامه‌هایی نوشت و گروهی از بزرگان كوفه •سلیمان بن صردو مسیب بن نجبه ورفاعه بن شداد و عبدالله بن وال و جماعت مومنین• را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود. ❖‌ هنگامی‌که قیس به قادسیه رسید، حصین بن نمیر او را دستگیر نمود. حُصَین، قیس را پیش عبیدالله بن زیاد فرستاد تا ابن زیاد درباره او تصمیم‌گیری کند. ★ وی قبل از دستگیری نامه‌ای که به همراه داشت را پاره کرد تا به دست دشمن نیفتد ─┅┅┅┅═༅𖣔7⃣𖣔༅═┅┅──  
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◉◁پس از آن‌که قیس را نزد ابن زیاد به دار الاماره بردند مناظره‌ای بین آن‌دو صورت گرفت. ❖‌ ابن زیادگفت: تو کیستی؟گفت...مردی‌ام از شیعیان علی علیه السلام و پسرش ✪ گفت..چرا نامه را پاره کردی؟ ★ گفت.. برای آنکه تو ندانی در آن چه نوشته است. ¤ گفت.. از جانب که بود و سوی که نوشته؟ ● گفت.. از جانب امام حسین علیه السلام به گروهی از مردم کوفه که نام ایشان را نمی‌دانم.  ─┅┅┅┅═༅𖣔8⃣𖣔༅═┅┅──
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅── ◑◁(4).. ✪ به دستور ابن زیاد قیس به بالای منبر رفت تا علی علیه السلام و دو فرزندش را لعن کند. وی وقتی بر فراز منبر رفت ابتدا خدا را سپاس گفته و ستایش کرد. ❖‌ سپس درود بر پیامبر صلوات الله  فرستاد و علی و حسن و حسین علیها السلام را فراوان مدح نموده و بر آنان رحمت فرستاد. ★ وی در ادامه عبید الله بن زیاد و پدرش و ستمکاران بنی امیه را از اول تا آخر لعن و نفرین کرد ¤ آنگاه گفت:....«ای مردم، من فرستاده حسین به سوی شمایم و در فلان موضع از او جدا شدم، به سوی او بروید. ─┅┅┅┅═༅𖣔9⃣𖣔༅═┅┅┅──
─┅┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅┅── ◉◁زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود.. ❖‌ "خداوندا! برای ما و شیعیان ما نزد خود منزل کرامت مقرر فرما و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی." اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان ─┅┅┅┅═༅𖣔🔟𖣔༅═┅┅┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄ ‌‌★ 🇮🇷 🇮🇷 ─┅═༅●❥︎•🕋•❥︎●༅┅┅─ 🔍☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ ─┅═༅●❥︎•🕋•❥︎●༅┅┅─ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎ ۝◁جناب استاد ۞◁سوال 🆔 @ilyan313 🗓تاریخ 1402/04/29 ⏰ساعت:19/00 🔮گفتمان 🆔 @ammareyon ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🆔 @bisimchee1400 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─ 🔮
─═┅═┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅═┅── ◉◁{2}.. ⛺️ ... در دو فرسخی مکه و در حل °یعنی خارج از منطقه حرم° واقع شده و میقات اهل مکه است و آنان برای عمره از آنجا محرم می‌شوند و چاههای آبی در آنجا بوده است. ❖‌ امروز در اثر توسعه شهر مکه، تنعیم در داخل شهر قرار گرفته و در آنجا مسجد مجللی به همین نام ساخته شده است ◉◁{3}.. ⛺️... موضعی است، میان حنین و مرز حرم ؛ این منزل در سمت چپ کسانی که به مکه وارد میشوند، واقع می‌شود. ─═══┅═༅𖣔1⃣𖣔༅═══┅┅─
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌─═┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅─ ◑◁ ❥︎◁(1)..  ✪ از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده است: « هر کس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند.» 📓عروه الوثقی، ج 2، ص 242؛ ... 📔وسائل الشیعه، ج 7، ص 348 ─═══༅𖣔2️⃣𖣔༅═══┅─
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌─═┅┅┅═༅•❥︎●❥︎•༅═┅┅┅─ ❥︎◁(2).. ❖‌ احمد بن محمد بن معتصم ، معروف به المستعین بالله در 26 ربیع الاول سال 248 قمرى ، پس از مرگ المنتصر بالله به خلافت رسید. ❏ با آن که متوکل عباسى دهمین خلیفه عباسیان در حیات خود، فرزندش منتصر را ولى عهد خود کرده بود، ولى بعدها پشیمان شد و به خاطر اختلاف مبنایى و عقیدتى که با منتصر داشت ، تلاش زیادى نمود که وى را از ولایت عهدى خویش عزل نماید و به جاى او، برادرش معتز را که پسر دیگرش بود منصوب نماید. ولى منتصر به وى ، مهلت نداد و او را دررختخوابش به هلاکت رسانید و خود بر تخت تکیه زد. ✪ خلافت کوتاه مدت منتصر نیز با مرگش پایان یافت . ❥︎◁(3).. روز سوم محرم را قافله از چاه عمیق بیرون آوردند ─═══┅═༅𖣔3⃣𖣔༅═══┅┅─
─═┅═══༅•❥︎●❥︎•༅═══┅┅─ ❥︎◁(4).. _توسط_امام_حسین_علیه السلام ✪ از وقایع روز سوم محرم الحرام که در تاریخ ذکر شده، این است که امام علیه‌‏السلام قسمتى از زمین کربلا را که قبر ایشان در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند ❏ حضرت سیدالشهدا علیه السلام زمین کربلا را پس از خریدن دوباره به قبیله بنی اسد برگرداند ولی شرط کرد: کسانی که به این سرزمین می‌آیند از آنها پذیرایی کنید. به عبارت دیگر امام علیه السلام این سرزمین را وقف نکرد بلکه آن را در اختیار اهالی آن منطقه نهاد. ❖‌ حجت الاسلام قرائتي هم در فلسفه خريد كربلا می‌گوید...امام حسين وقتی كربلا آمد، زمين كربلا را به دلیل مسائل فقهی خريد. فرمود: زمين مردم است. من در زمين مردم مي‌خواهم شهيد نشوم. خون من در زمين غصبی ريخته نشود. زوارها كه زيارت من می‌آيند، پا در زمين مردم نگذارند ─═════༅𖣔4⃣𖣔༅═══┅┅─
─═┅═══༅•❥︎●❥︎•༅═══┅┅─ ❥︎◁(5).. ❖‌ عمربن سعد در روز جمعه سوم محرم الحرام سال 61 قمری به همراه چهارهزار نیروی جنگی وارد کربلا شد و فرماندهی آنان را بر عهده گرفت. برخی نوشته‌اند: قبیله عمر بن سعد • بنی زهره • نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار «داوطلب جنگ با امام حسین علیه السلام شدن» بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آن‌ها و بنی‌هاشم نگردد. ❏ عمر بن سعد به خاطر دستیابی به حکومت ری که هرگز به آن نایل نیامد، فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایات بزرگ غیر انسانی در واقعه عاشورا شد. ✪ عمر سعد عروه بن قیس احمسی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. عروه از کسانی بود که نامه دعوت به حسین علیه السلام نوشته بود، از این رو از او خجالت داشت و به این ماموریت نرفت ─══┅═༅𖣔5⃣𖣔༅══┅┅─
─═┅═══༅•❥︎●❥︎•༅═══┅┅─ ◑◁این ماموریت را به هر کدام از فرماندهانی که به حسین علیه السلام نامه نوشته بودند عرضه کرد، همه امتناع کردند و بد داشتند. سرانجام «قره بن قیس حنظلی» این ماموریت را پذیرفت. ✪ حضرت در پاسخ او فرمود.. مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده‌اند و اگر از آمدنم ناخشنودید باز خواهم گشت! ❏ عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم، از حسین بن على بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت! چون این نامه به دست عمر بن سعد رسید، گفت.. مى‏‌پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست.  ❖‌ عمربن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام حسین نرساند، زیرا مى‌دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد. ─═══┅═༅𖣔6⃣𖣔༅══┅┅─
─═┅═══༅•❥︎●❥︎•༅═══┅┅─ ◉◁ابن قولویه در صفحه 74 از کتاب «کامل» و طبرسى درصفحه 134 از کتاب «احتجاج» به سندهاى معتبر از اصبغ بن نباته و غیره نقل کرده اند که روزى حضرت على علیه السلام بر منبر کوفه خطبه مى خواند و مى فرمود ❖‌ آنچه مى خواهید از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. پس به خدا سوگند هر چه سوال کنید از خبرهاى گذشته و آینده به شما خبر مى دهم. سعد بن ابى وقاص پدر عمر سعد برخاست و گفت.. یا امیر المؤمنین خبر ده مرا که در سر و ریش من، چقدر مو است. ❏ حضرت فرمود..که رسول خدا علیهم السلام خبر داده که در بن هر موئى از تو شیطانى است که ترا گمراه مى کند و در خانه تو فرزندى است که فرزند من حسین علیه السلام را شهید خواهد نمود و اگر خبر دهم عدد موهاى تو چقدر است باز مرا تصدیق نخواهى کرد، لکن به آن خبرى که گفتم حقیقت گفتار من ظاهر مى شود. ✪ ناگفته نماند در آن وقت عمربن سعد کودکى بود که تازه راه مى رفت بعضى مى گویند در کربلاء تقریباً 23 سال داشت ولى بعضى قائلند 36 ساله بود، سعد بن وقاص در سال 75 هجرى قمرى در سن 74 سالگى مُرد و در بقیع دفن شد. ┄─══┅═༅𖣔7⃣𖣔༅═══┅┅─
─═┅══༅•❥︎●❥︎•༅══┅┅─ ❥︎◁(6)..# ✪ روز سوم ماه‌ محرم‌الحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کرده‌اند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش می‌کند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان می‌کند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را می‌چشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمه‌ها، فرو رفتن تیغ‌ها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟! ❏ رقیه پدر را می‌خواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوت‌های زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیث‌ترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند. ┄─═┅═༅𖣔8⃣𖣔༅══┅─
─═┅══༅•❥︎●❥︎•༅═══┅─ ◉◁عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمه‌ها هجوم آورده‌اند، کودکان اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه سلام الله می‌برند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید ..کجا می‌روی؟، ❖‌ حضرت رقیه سلام الله فرمود ...بابایم تشنه بود، می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم، ❏ او گفت...آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند! ، حضرت رقیه سلام الله در حالی که گریه می‌کرد‌، فرمود ..پس من هم آب نمی‌آشامم. ✪ رقیه.... پدرم تشنه‌ است، تا او آب نخورد، آب نمی‌نوشم ¤ گفته شده حضرت رقیه خیلی گریه می‌کردند که از شدت گریه زنان اهل بیت به گریه افتادند بعد می‌گوید از شدت گریه زنان آل طه، یزید از خواب بیدار می‌شود و می‌پرسد که چه شده است، که به او می‌گویند کودک حسین خیلی بی تابی می‌کند و یزید دستور می‌دهد سر مبارک امام حسین را نزد رقیه علیهاالسلام ببرند. ┄─═┅═༅𖣔9⃣𖣔༅══┅─
─═┅═══༅•❥︎●❥︎•༅═══┅┅─ ◑◁پس از اینکه سر امام حسین علیه‌السلام را به حضرت رقیه دادند، چون نظر آن حضرت بر سر مبارک افتاد، پرسید ...ماهذا الراس؟؛ «این سر کیست؟ ✪ گفتند ...هذا راس ابیک....این‌ سر مبارک پدر توست»، پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشته و در بر گرفت و شروع به گریستن کرد ❏ و گفت...پدرجان،‌ کاش من فدای تو می‌شدم، ‌کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم و کاش می‌مردم و در زیر خاک می‌بودم و نمی‌دیدم، محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است»، پس آن قدر گریست که بیهوش شد. اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان ┄─═══┅═༅𖣔🔟𖣔༅════┅─