چرا امام خمینی(ره) نامه مهندس بازرگان را پاره کرد؟
بازرگان نامهای به امام نوشت که با بسمالله شروع نشده بود. بهجای «انقلاب اسلامی» هم از لفظ «انقلاب ایران» استفاده کرده بود.
امام درجا نامه را پاره کردند و فرمودند: «بگویید به ایشان فلانی نامه را پاره کرد. چندبار من به شما بگویم که انقلاب، «#انقلاب_اسلامی» است؟ «انقلاب» در ایران کار نکرد؛ این «اسلام» بود که کار کرد.»
محمدعلی الفتپور
«حاشیههای مهمتر از متن»
(چاپ سوم، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۳) صفحه ۲۳۹.
@bicimchi1
امروز سالروز تولد شهید بهنام محمدی دانش آموز خرمشهری است .
نوجوان ۱۳ سالہ ای ڪه بہ منظور مقابلہ با دشمن و ضربہ زدن بہ آنها بہ شناسایی مواضع عراقی ها می رفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود می آورد .
بهنام می رفت شناسایی چند بار گفتہ بود:
« دنبال مامانم می گردم، گمش ڪردم .»
عراقی ها هم فڪر نمی ڪردند بچہ ۱۳ سالہ برود شناسایی رهایش می ڪردند ...
یڪبار رفتہ بود شناسایی؛ عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی بہ او زدند ...
جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت #بهنام مانده بود؛ وقتی بر می گشت دستش رو روی سرخی صورتش گرفتہ بود؛
هیچ چیز نمی گفت؛ فقط بہ بچہ ها اشاره می ڪرد ڪه عراقی ها ڪجا هستند و بچہ ها راه می افتادند .
«یڪ بار یڪ اسلحہ بہ غنیمت گرفتہ بود و با همان یڪ اسلحہ هفت عراقی را اسیر ڪرده بود .»
#شهدا
#شهدای_دانشآموز
#خاطرات
@bicimchi1
یکی از دوستاش زنگ زد...
علی اصغر با شوق عجیبی بهش گفت: "میدونی الان کجام؟ پیش بابام... دستم رو سرشه، دارم نوازشش میکنم...."
علی اصغر وقتی جنین سه ماهه ای بود، پدرش توی جبهه #شهید و #مفقودالاثر شد؛ ۳۱ سال گذشت تا اینکه پیکر پدر شهیدش پیدا شد و به وطن بازگشت...
وقتی علی اصغر برای اولین بار پدرش رو دید، ازش پرسیدم: چه حس و حالی داری؟
گفت: "همه بچه دار میشن من پدر دار شدم...."
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود...
#شب_بخیــــر
@bicimchi1
گفت: «اعلام کن همه جمع بشن می خوام براشون صحبت کنم»
نگران گفتم: «آقامهدی حرف از موندن بزنی، خودت رو سبک کردیا...
این بنده های خدا از بس سختی کشیدن و برای عملیات امروز و فردا شنیدن، خسته شدن خدا نکرده حرفت رو زمین میزنن شما فرمانده لشکری، خوب نیست اعتبارت رو از دست بدی» ...
یک لبخند روی لبهایش كاشت دست روی شانه ام زد و گفت: «من از خدا یه آبرو گرفتم، همون رو هم خرج راه خودش می کنم تو نگران نباش»...
والسلام عليكم را گفته و نگفته، صدای #صلوات دشت را پر کرد در یک چشم به هم زدن، دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغ تر از دور، هرچه چشم چرخاندم نتوانستم ببینمش داشتم نگران می شدم که دیدم روی شانه بلندش کردند بردندش توی دل جمعیت همانهایی که یکصدا ساز رفتن می زدند، حالا یک صدا شعار می دادند:
"فرمانده آزاده، آماده ایم، آماده
فرمانده آزاده، آماده ایم، آماده"
از آن روز دو ماه گذشت تا اولین نیروها رفتند مرخصی...
#شهید_مهدی_زینالدین
@bicimchi1
در شهر راین دو باب مغازهی مشروب فروشی بود که برخی در آنجا قمار هم میکردند. ذبیحالله به دوستانش گفت: باید اینها را تعطیل کنیم. با سنگ به مغازهها حمله کردند و شیشههای آنها را شکستند.
صاحبان این دو مغازه دیگر احساس امنیت نداشتند. خبر آتش زدن مشروب فروشیها در شهرهای دیگر هراس و وحشتی به دلشان انداخته بود. به پاسگاه رفتند و از ذبیحالله شکایت کردند.
مأموران باز هم آمدند و این نوجوان انقلابی را با خود بردند و تا آنجا که توان داشتند او را کتک زدند.
#شهید_ذبیح_الله_قریه_میرزایی
@bicimchi1
#دست_خط...
پیکر یکی از شهدا به نام « #احمدزاده» را که براساس شواهد دوستانش پیدا شده بود، هیچ پلاک و مدرکی نداشت، تحویل خانواده اش داده شد. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت، فقط می گفت: «این بچه من نیست!» حق هم داشت. او در همان لحظات، تکه پاره های لباس شهید را می جست که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان ها برد و خودکار رنگ و رو رفته ای را در آورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود، خارج ساخت.
اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیند بر روی کاغذ لوله شده نوشته شده: «احمدزاده».
مادر آن را بوسید و گفت: «این دست خط پسرم، این پیکر پسرمه، خودشه.»
@Bicimchi1
از شهدا یاد بگیریم...
#سردار_شهید_رحمتالله_اوهانی
دستگیری از بینوایان
رحمت دلی پر از عاطفه داشت...
دریای مهربانیها ...
در هر منطقهای اردو میزدیم، رحمت سر فرصت مناسب دنبال بادیه نشینان و فقرای آن منطقه میرفت ...
با شور و شوق وصف نشدنی هم از نظر مادی و هم معنوی در خدمت فقرا بود ...
پنجشنبهها سعی میکرد به نزدیک ترین شهر، خود را برساند و خرید برای عزیزانی که شناسائی کرده بود بکند و عصر با چهرهای گشاده و مطلوب، میهمان محفل آنان میشد و هدایا را تحویل میداد...
بعد از #شهادت این سردار مهربانیها، چندین خانواده بی بضاعت در پادگان شهید باکری پیش ما آمدند و ابراز میکردند با شهادت رحمت بچههای ما یتیم شدند ...
#بازمانده
بیایید مثل شهدا عمل کنیم...
برای شادی روح شهدا معصیت نکنیم...
@bicimchi1
#شهید_گمنام
اهل دلی میگفت: چه زیباست گم شدن...
اوایل معنای حرف او را نمیفهمیدم!
بعدها از نوع رفتارشهدای گمنام آنان که شبِ عملیات پلاکهای خود را میآویختند تا بینشان بمانند فهمیدم گم شدن یعنی چه...!
اهل دل میگفت: آنقدر در وادی عشق به خدا باید غوطهور شوی تا نام و نشانی از تو نماند، هر چه باشد خدا باشد و خدا...
و این یعنی در وادی الهی گم شدن...
شهدا چه زیبا این واژه را صرف کردند«گم شدن» تا آنجا که گمنام شدند و برای همیشه جاوید ماندند
ایکاش میشد ما هم گم شویم...
تا آنجا که #گمنام شویم...
@bicimchi1
امروز روز آزمایش الهی است،
روزی است که گروهی اندک به ندای مولایشان لبیک میگویند و گروهی کثیر به بهانههای مختلف نه تنها لبیک نمیگویند بلکه در مقابل امام و مولای خود موضع میگیرند
و امام را مردی عادی میدانند و من زمانی که شنیدم رهبرم و امامم فرمود "سوریه باید حفظ شود" وظیفه خود دانستم بعنوان سربازی کوچک در این جهاد شرکت کرده و حرف امامم را زمین نگذارم.
ان شاالله که مورد رضایت حضرت تعالی و امام زمان(عج) و رهبرم قرار بگیرد
#شـهید_احــمد_رضــایی
@bicimchi1
#یا_زهرا...
حسین قدیانی:
بهمن ۵۷
هنوز دنیا نیامده بودیم
ما سربازان درون گهوارهی امام بعد از خمینی بودیم
فجر را ندیدیم
اما والفجر را چرا
و لیال عشر
والفجر ۸
#زندگی ما
خورد به پست #جنگ
و شغل پدرانمان
شد یک معما
کجایی معلم انشا؟!
املا؟!
ریاضی؟!
از #اروند
اروند وحشی
بابای مریم طاهری
با چه محاسباتی توانست رد شود؟!
مگر میشد رد شد؟!
آهای خوارزمی!
الگوریتم لبخند #خرازی را چه میدانی
آهای ابن سینا!
کاش بودی
بودی و برای روحانی
نسخهی #همت میپیچیدی
آهای ابوریحان!
این را بدان و بعد بمیر
عبور از اروند، کار خدا بود
آقای ظریف!
اما جوهر قلم پدر من
هیچوقت حیف نمیشود
عشق است #مذاکره با #خدا
روی #قایق_عاشورا
در #بهمنشیر
آری!
ما از تبار شیران بهمنیم
عقابان بازیدراز
بچههای صبحگاه دوکوهه
دلاوران حمید
کجایید برادران باکری؟!
خیبر و بدر تمام شد
اما هنوز حاجقاسم ادامه دارد
الی بیتالمقدس
سلام بر #مهدی_باکری
سلام بر #حمید_باکری
سلام بر #شهید_پیچک
که چه بوسهای زد بر دست امام
در جماران
دلم زیارت عاشورای حاجمنصور میخواهد
در فاطمیهی جبههها
حرف را رک بزن!
اگر این #انقلاب
زمین بخورد
بچههای تو را مسخره میکنند فاطمه!
سلام بر مادر پهلوشکستههای شلمچه
که هنوز
هوای خون شهدا را دارد
خوب میدانم
بیمهی دعای #مادر است
آن قطرههای سرخ اردیبهشتی
السلام علیک یا مادر
السلام علیک یا زهرا
یا زهرا!
همهی سربندها
حرف از شما بود
حتی بهشت زهرا
عطر تو را دارد
تو پلاک خانهی پلارکی
تو نسیم سحر کرخهای
تو عمود خیمهی مجنونی
که دیروز
مادری کردی برای #احمد_کاظمی
و امروز
برای #محسن_حججی
باز هم برایت
مراسم گرفته آقا
چه خوب مادری دارد انقلاب
و رهبر انقلاب
و من
همیشه دوست دارم
اینجور بنویسم؛
#مهدی_فاطمه
دعا کن برای بشریت
یا حضرت مادر
معصومیتمان از دست رفته
اماممان غائب است
غریب شدهایم
تنهاییم
وه که چه نیازی داشتیم به #فاطمیه
چه به موقع آمد
چه خوب شد که آمدی
داشت مدام
تو را صدا میزد انقلاب
یا زهرا!
یا زهرا!
اروند روزگار
باز وحشی شده
نه!
عادی نیست این همه جزر و مد
باز هم
مدد از تو میخواهند بچهها
مادری دیگر
مادر گمنامترین شهیدان
که خونشان را
تا کربلا جوشاندی
تا خود بینالحرمین
هدف #فاو بود
ماندهام چگونه #دعا کردی بچهها را مادرجان!
که هدف شد #کربلا
که رسیدیم ما به #نینوا
اینک موسم دیار #قدس است
گویی سربند حاجقاسم
بر پیشانی #افق بسته شده
چه یا زهرای سرخی
چه سحر مبارکی
ماندهام کجا را میبیند
فرزندت سیدعلی
که این همه #امیدوار است
یا زهرا!
آخرین روزهایی است که از #مهدی بیخبریم
مگر نه؟!
#حسین_قدیانی
@Bicimchi1