🔸 انتشار نخستینبار
👈 دیپلماسی کشور باید هدفمند باشد
🔻 رهبرانقلاب، در تیر ماه ۹۷:
🔸️ دوستانی که با من مرتبط بودهاند در این سالهای متمادی، میدانند که عقیدهی من در زمینهی ارتباطات دیپلماسی این است که ارتباطات باید روزبهروز تقویت بشود و توسعه پیدا کند و فعلیّت پیدا کند و گسترش پیدا کند؛ عقیدهی من این است.
🔹️ عقیدهی من کنار رفتن و قطع کردن و مانند اینها نیست؛ جز در یک موارد معدودی مثل آمریکا، در غیر این موارد عقیدهام این نیست؛ رابطه با شرق تقویت بشود، با غرب تقویت بشود؛ هر چه میتوانیم تحرّک عملیّاتی و هدفمند دیپلماسی بایستی افزایش پیدا کند، یعنی تحرّک دیپلماسی کشور باید افزایش پیدا کند؛ تحرّک هدفمند. ۹۷/۴/۲۴
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دخترانه
فقط نگاهش کن
نه آن اشک هایش را نه
"صلابتش را بنگر"
#شهید_مدافع_حرم_سعید_انصاری
متولد۴۹/۱۰/۴___شهادت۹۴/۱۰/۲۳
#سوریه_خانطومان
#وداع_پس_از_سه_سال
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو لحظه انتقال سردار #شهیدسیدنورخداموسوی و #شهیداسماعیل_سریشی اولین بار است به صورت کامل نشر داده میشود.
نشر به مناسبت فرا رسیدن هفدهم اسفند یازدهمین سالروز عملیات لار.
@Bicimchi1
علی در سالهای آخر سردردهای شدید داشت، هر بار با تمام قدرت سرش را فشار میداد، به گونهای که احساس میکردی سرش منفجر خواهد شد، با تعجب نگاهش میکردم، میگفت: «تو نمیدانی چطور درد میکند، حالم به هم میخورد» وقتی علت سردردش را میپرسیدم، پاسخ میداد: «اعصابم ناراحته، شاید فشارم رفته بالا و شاید هم چربیم»
اما من میدانستم او شیمیایی شده کلیههایش از کار افتاده بود، حالت تهوع داشت، عارضه موجی بودن نیز بعضی اوقات زندگیش را مختل میکرد، یادم هست در این گونه مواقع میگفت: «فقط بروید بیرون، سپس سرش را آنقدر به دیوار میکوبید و فشار میداد تا زمانی که بدنش خشک میشد حتی یکبار همسر و فرزندانش را به آشپزخانه فرستاد و خودش تمام شیشهها را شکست هشت سال دفاع مقدس از خاک پاک ایران دیگر رمقی برای علی نگذاشته بود، در جای جای پیکرش ردپای جنگ بود اما او باز هم مقاومت کرد."
راوی: خانواده شهید
#جستجوگر_نور
#شهيد_على_محمودوند
@bicimchi1
«در دقایقی از تاریخ برای یک ملت، زندگی جنگ است و جنگ، تمامی زندگی در چنین دقایقی...
ملتْ غذای جنگ می پزد،
سرایِ جنگ میسازد،
جامه جنگ میدوزد،
خوابِ جنگ میبیند،
و صبورانه، ساحرانه و سنگی میجنگد....
و خوشا به حال ملتی که میداند برای چه باید جنگید و جان سپرد و جاودانه شد»
نادر ابراهیمی؛ با سرودخوانِ جنگ در خِطّهی نام و ننگ
#گلزار_شهدا
#بهشت_زهرا_تهران
شب خوش
@bicimchi1
عکس متعلق به روز تشییع جنازه پاسدار وبهیار #شهیدنادعلی_علیجانزاده از روستای قراخیل شهرستان قائمشهر اسفندماه۶۱ هست....
از ایشون ۳ دختر به یادگار مانده است که دختری که در عکس مشاهده میکنید دختر بزرگ شهید است
و نکته مهم این عکس پسر جوانی که مشخص شده است برادر کوچک شهید طلبه #شهیدمحمدحسن_علیجانراده و۸سال مفقودالاثر بودند ...
پ ن: اطلاعات عکس از طریق برادرزاده شهید در اختیار کانال قرار داده شده است...
@Bicimchi1
#چشم_شیدایی
من از چشمـان تــو چیـزی نمیخـواهم بہ جـز گاهـی نگاهـی....
در بین بچههای رزمنده مخصوصاً رزمندههای حزبالله لبنان اصطلاح
«چشم شیدایی» معروف بود یعنی کسی که چشمهایش داد میزند #شهیــد خواهد شد...
علی الهادی چنین چشمهایی داشت
راوے: مصطفی حسن زاده دوست ایرانی شهید علی الهادی
احمد الحسین شهید ۱۷ ساله لبنان
@bicimchi1
وقتی پدرم به شهادت رسید، من پنج سال داشتم و خاطره زیادی از پدرم ندارم؛ اما مادرم برایم تعریف میکرد: «پدرت به اسلام و انقلاب علاقه شدیدی داشت و همیشه آرزو میکرد در این راه به شهادت برسد. مدام میگفت: «من حاضرم جان و مالم را فدای امامخمینی(ره) و انقلاب کنم.»
هر بار کاروانی به جبهه اعزام میشد، پدرت نیز با آنها همراه میشد و بعدا با فرستادن نامه، ما را از رفتنش باخبر میکرد. به من سفارش میکرد که اگر شهید شد، زینب وار مقاوم باشم و همواره حجاب اسلامی را رعایت کنم.
در خانه هم از حال و هوای جبهه غافل نبود و با شور و حالی خاص از امدادهای غیبی که در جبهههای جنگ روی میداد، سخن میگفت. هر وقت خبر شهادت کسی را میشنید، اشک در چشمانش حلقه میزد و از اینکه شهادت نصیب او نشده بود، ناراحت میشد...
به روایت از خاطرات لیلی، فرزند #شهیدحسین_کرمعلی_نیا
@Bicimchi1
پازوکی آرام و با طمأنینه خیره به سویی مينگریست. امام(ره) هر روز در یک ساعت مقرر در حیاط قدم ميزد. اسدالله نیز هر روز به نظاره مولای خویش مينشست. او از چندی پیش حفاظت از بیت امام(ره) را بر عهده گرفته بود. چنان محو تماشای او ميشد که حتی پلک نميزد. امام(ره) با مهربانی به او نگریست و به طرفش رفت. قلب اسدالله در سینه به تندی ميتپید. ناگهان حضرت(ره) را مقابل خویش دید. دستان امام(ره) را بوسید. اشک در چشمانش حلقه زد. بياختیار تسبیح را از جیب درآورد تا با تماس با دستان امام(ره) آن را متبرک بسازد. رهبر انقلاب بوسه بر پیشانی او زد و تسبیح را متبرک ساخت و دوباره به راه افتادند. پازوکی مات و مبهوت به امام(ره) مينگریست. باورش نميشد. نگاهی به تسبیح انداخت و با تمام وجود آن را بوئید ...
#اسدالله_پازوکی فرمانده محور عملیات والفجر۸ لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)
@bicimchi1