بیسیمچی
سین سوم: #سنگر سنگر خوب و قشنگی داشتیم.... https://eitaa.com/bisimchi10
سین چهارم
#سیم_چین...
بچه ها رسیدن به میدون مین،
تخریبچی ها یکی یکی #شهید شدند.
بایستی از این میدون مین میگذشتیم
رسیدیم به این سیم خاردارهای ناجوانمرد که از همه بدتر مارو اذیت میکردند..
فرمانده میگفت وقت نداریم همشون رو با سیم چین بچینیم ......
یکی از بچه های تخریبچی که توی میدون مین همه دوستانش رو از دست داده بود داوطلبانه روی سیم های خاردار دراز کشید...
طوری که کسی صورتش رو نبینه که دلش بخواد بسوزه و از روش رد نشه...
همه بچه ها یکی یکی رد شدند،
نوبت فرمانده بود، چه حالی داشت...
از یک طرف عملیات و جون بچه های دیگه...
از طرف دیگه رفیقش بود، چطور لهش میکرد و میرفت....
نشست بالای سر حسین، سرش رو برگردوند دید شهید شده ...
با اشکی که توی چشم داشت، گفت: حسین جان! تو رو به جدت سلام من رو هم به مولامون برسون....
https://eitaa.com/bisimchi10