eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
135 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین پیام #شهید_رسول_خلیلی به یکی از دوستانش: "پیامی از دیار شهدا: خرم آن روزکه پرواز کنم تا بر دوست به امید سرکویش پر و بالی بزنم من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آن که آورد مرا باز برد تا وطنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم شادی روح شهدا صلوات." #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم ۲۷ آبان، پنجمین #سالروز_شهادت #تخریب_چی @bicimchi1
روح الله "برادر شهید" که اومد ، رفتیم بهشت زهرا... منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم... به محض اینکه حکاک اومد، یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم! دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی ما که خشکمون زده بود وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله سالار شهیدان... راوی ؛ دوست و همرزم شهید #مدافع_حرم #شهید_رسول_خلیلی #یادشهدا_باذکرصلوات @bicimchi1
: نوشته بود او به آرزویش رسید... نوشته بود حالی خاص دارم حال خاصش را تاکید کرده بود حالِ دلش دگرگون بود... حالا ما مینویسیم که حالی خاص داریم ما جامانده های دلداده برای رسولی که رسالتش دستگیریِ اهل زمین است... درست ۳۲ سال پیش تو را خداوند در یک روز بارانی، همچون باران به زمین هدیه داد چه برایمان آورده بودی با آن دستان کوچک و قلب بزرگت؟ همگی ما به یکباره دل به تو دادیم تو خودت می آیی، دل میبری هدایت میکنی و خیلی ها را هم به شهادت وصل میکنی... فردا زادروز تولدت است اما نمی دانیم بگوییم سال روز زمینی شدنت، یا آسمانی شدنت؟ ما برای شهادتت گفتیم که آسمانی شدی اما مگر میتوانیم انکار کنیم که تو از ابتدای به دنیا آمدنت آسمانی نبودی؟ تو زمین و آسمان را به هم آمیختی ای زمینیِ آسمانی... تکرارِ آن روز بارانی مبارک... تولدت مبارک پسرم... @bicimchi1
به حلال و حرام "خدا" خیلی اهمیت می‌داد. در استفاده از اموال بیت المال به شدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه می‌کردند و می‌گفتند: "دیگر نیست به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن!" حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت: "بابا این خمس 'من' است. برایم رد کن. من دیگر فرصت نمی‌کنم." در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس به ریزترین مسائل توجه داشت. شب‌های جمعه به "بهشت زهرا(سلام الله علیها)" می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت "مزار شهدا" می‌رفت. آن قبرهای "شهدای گمنام" را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت "حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)" می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می‌کرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود. صبح می‌آمد خانه، استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می‌رفت بیرون. هیچ وقت بیکار نبود. وقتی که "شهید" شده بود، سر مزارش مداح می‌گفت: "تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است!" شب و روز در تلاش و کوشش بود، برای اینکه پایه‌های ایمان و تقوایش را محکم کند.  @bicimchi1
بسم رب الشهدا فرازی از وصیت نامه : "غم اگر هست براے بےبےجان حضرت زینب(س) باید باشد اشڪ و آه و ناله اگر هست براے اربابمان اباعبدالله الحسین(ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید. " @bicimchi1
بیسیم‌چی
شهید مدافع حرم شهید رسول خلیلی👆👇 @bicimchi1
‍ به نقل از دوستان شهید: شهید محمدحسن(رسول)خلیلی؛ خیلی بچه ی باهوش وشجاعی بود.... رسول ۱۵ساله بود باچند تا ازبچه های پایگاه شهید قرهی؛ رفته بودیم پل بیلقان کرج؛ ابتدای جاده چالوس برای تمرین کارگاه اعتمادبه‌نفس (راپل) ارتفاع پل حدود ۵۰ متر بود و واقعا نگاه کردن به پایین دلهره آور؛ ولی رسول همیشه برای عملیات فرود‌ نفر اول بود یک‌ساعتی از تمرین ما گذشته بود که متوجه شدیم چند تا ماشین مدل بالا چند متر‌ جلوتر از ما ایستادند... از هر ماشین چند نفر با تجهیزات کامل کوهستان و راپل برای فرود از پل پیاده شدند! چند تاشون نگاه به ما می‌کردند و نگاه تحقیرآمیزی به ما داشتند! لباس و تجهیزات و امکانات ما در مقابل اونا مثل موتورگازی در مقابل مرسدس بنز بود... رسول با اون خندهای بانمکش شروع کرد خندیدن! من رو بهش کردم با شوخی بهش گفتم: زهرمار رسول! چرا داری می‌خندی؟! رسول گفت: داداش جمع کنیم بریم اینا همه حرفه ای هستن... زیر چشمی تمرین اونارو می دیدم متوجه شدم خیلی هم مهارت ندارند؛ باحمایت طناب از پایین و بالای کارگاهشون باترس زیاد تمرین می‌کنند. ولی مارو با دست و اشاره نشون میدادن همون لحظه به رسول گفتم: صندلت رو بپوش آماده شو یه فرود عملیاتی داشته باشی... بخشی از مسیر‌ و بعد از حرکت فرود سر و ته برو...بعد وسط پل معلق یه ایستگاه بزن جفت دستهاتو رهاکن بعد چند ثانیه ایستگاه رو باز کن و فرود تعادلی با سرعت رو انجام بده.... اینم بگم دهها نفرم اومده بودن و تیم حرفه ای ها رو نگاه می‌کردند... رسول تا ابتدای کارگاه بالای پل۵۰ متری ایستاد چند نفر از‌ اونا با دیدن رسول با اون سن و سال و ارتفاع و وسایل هامون خنده‌شون گرفت... مردم هم داشتن نگاه می‌کردند. همون توصیه هایی که به رسول گفته بودم، تو فرود انجام داد. شجاعت رسول و اندام و جسم لاغرش همه رو متحیر کرده بود! همه ی مردم شروع کردن دست زدن و ماشاءالله گفتن..... بعد از چند دقیقه ۳،۴ نفر از اون تیم اومدن پیش ما و معذرت خواهی کردن که ما رو‌ مورد تمسخر قرار دادند کلی با رسول حرف زدند و به رسول گفتند: داداش ببخش وقتی تو رو با اون لباس خاکی و گشاد‌ و سن و سالت دیدیم گفتیم الان یه اتفاقی میفته پرت میشی، ولی با کارایی که کردی رومون کم شد.. رسول با اون سن و سال جواب داد: داداش خدا ببخشه"!!! ما کی باشیم و ..... رسول شجاع و فهمیده بود .. داداش عهدمون یادت نره برای عاقبت بخیری با شهادت داداشتم دعام کن دستمو بگیر... "اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیل الله ان شاالله" @bicimchi1
هر موقع‌ به‌ بهشت‌زهرا‌ می‌رفت؛ آبے برمی‌داشت‌ و قبور شهدارو می‌شست. می‌گفت:با قرار گذاشتم‌ که‌ من غبار رو از روی‌ قبرهای‌ آنها‌ بشورم‌ و‌ آنھـٰا هم‌ غبار گناه‌رو‌ از‌ روی‌ دلِ‌ مـن‌ بشورند... @bisimchi10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهیدی که سنگ مزار مطهرش از حرم ابا عبدالله و طرح شش ضلع حرم سیدالشهدا علیه السلام است و شعری را که دوست داشت روی آن حک نموده اند... 🔹ای که بر تربت من می‌گذری روضه بخوان... 🔸نام زینب سلام الله شنوم زیر لَحَد گریه کنم... 🌹شهید مدافع حرم رسول خلیلی..‌. 💢شهید خلیلی تابلویی داشت که برنامه روزانه کارگاه خود را در آن می‌نوشت در یکی از تابلو‌هایی که گویا از آخرین دست‌نوشته‌هایش بود نوشته بود... ۱. تنظیم وصیتنامه... ۲. رد مظالم... ۳. حلالیت‌طلبی از مردم... ۴. تحویل وصیتنامه به خانواده... 💢در زیر این‌ها هم این شعر را نوشته بود... 🔹بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران 🔸کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران 💢در کمد کارگاهش هم پشت درب کمد عکس رهبر معظم انقلاب اسلامی در بالا بود سمت راست آن عکس شهید همت بود و سمت چپ هم عکس شهید پیرچهاری نصب بود زیر عکس‌ها هم این شعر را نوشته بود... 🔹ما ز بالائیم و بالا می‌رویم... 🔸ما ز دریائیم و دریا می‌رویم... Https://eitaa.com/bisimchi10