با موتور توی یکی از خیابون های شهر در حال عبور بودیم راننده موتور #عبدالرحمن بود بارون چند دقیقه پیش قطع و توی خیابون ها آب زیادی جمع شده بود یه دفعه، یه ماشین با سرعت از کنار ما گذشت و سر تا پای ما رو خیس کرد تمام لباسامون خیس شده بود اونقدر عصبانی بودم که شروع کردم به فحش دادن انتظار داشتم عبدالرحمن هم عکس العملی نشون بده بهش گفتم: «سرعت موتور رو بیشتر کن تا حالشو بگیرم» اما او یه ذره هم سرعت موتور رو زیاد نکرد و فقط گفت: «این نیز بگذرد»...
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان
@bicimchi1
بیسیمچی
#گلبرگی_از_خاطرات_شهید
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...
رحمان رفت توی آب...
قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن...
گفتم چرا این جوری؟
گفت :نمیخوام قیامت اسمم جز کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید
بار خدایا، توفیقم عطا کن که موضعی بگیرم که موجب خشنودی تو و آمرزش گناهانم و پویای راه آن شهیدانی باشم که به عشق تو و حیات جاوید در زیر لوای حق و پرچم هدایت، قدم استوار داشته و به دشمن پشت ننموده و بی تزلزل جام گوارای شهادت را نوشیده اند .
بارالها؛ یاریم ده که در راه رسیدن به هدفم پابرجا واستوار باشم.
بارالها تو مونس تنهائی هایم بوده و هستی و امیدم به تو است و خواهد بود. مرا در راه خود ثابت قدم و استوار بدار. خدایا فقط تو را می طلبم.
معبودا گویی وجودم از آتش رسیدن به عشق تو پر شده و همه اش امید پرواز دارد. گویی این قفس تنگ کفایت نگهداری این حقیر را نمی کند و باید که این میله های آهنین را بگسلم
فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان
ولادت: ۱۳۴۲ جهرم
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳ عملیات کربلای ۴، اروند
@bicimchi1