eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
135 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ دهم تیرماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک وقتی خمپاره در کنارش اصابت کرد در لحظه شهادت به یارانش گفت: « سلام مرا به امام برسانید و بگویید صفرخانی دِین خود را به اسلام ادا کرد» https://eitaa.com/bisimchi10
دید در معرض تهدید دل و دینش را رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را ... قبل از شهادتش به اطرافیانش می‌گفت: « من تا شهید نشوم، دست از جنگ و انقلاب برنمی‌دارم...» https://eitaa.com/bisimchi10
آخرین یادگار هنری طلبه‌ای که پرچم گنبدِ امام‌حسین(ع) را با خونش رنگین کرد! محمدجواد در تبلیغات لشکر بود و کار‌های نقاشی با او بود نزدیک غروب وقتی محمدجواد بارگاه امام حسین (ع) را کشید، با اشاره به پرچم کنار گنبد گفت: این پرچم باید قرمزِ خونی رنگ شود! هنوز جمله محمدجواد تمام نشده بود که صدای سوت خمپاره پیچید ترکش به پیشانی محمدجواد بوسه زد و خون سر محمدجواد بر بالای گنبد درست در محل پرچم پاشید.!! و خواسته شهید برآورده شد... https://eitaa.com/bisimchi10
وقتی پیکر بی‌سر اَحد را آوردند همه اشک می ریختند؛ امّا مادر احد نقل می‌پاشید و زینب وار دعا می‌کرد: خدایا! این قربانی را قبول کن این شهیدِ حسین (ع) است... پ.ن: گفت با حق" قلیل ما بپذیر" عقل مبهوت؛ زین عبارتِ زینب است اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقَلیل القُرْبانَ https://eitaa.com/bisimchi10
شب جمعه؛ رحمة‌الله به عشاق اباعبدالله به یاد شهید نوجوانی که لحظه‌ی شهادت با ذکر السلام‌ علیک یااباعبدالله جان داد. https://eitaa.com/bisimchi10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحمة‌الله به عشاق اباعبدالله به یاد "ذاکر اهلبیت شهید ناصر ورامینی" فرازی از وصیت‌نامه: «هیچ‌ یک از اقسام مرگها افتخارآمیز نیست تنها شهادت است که در هاله‌ای از تقدس، شرافت و افتخار قرار دارد . پس شما دوستانی که هنوز به جبهه نیامد‌‌ه‌اید یا در گروه‌های مقاومت شرکت نکرده‌اید جای شهدا را در گروه‌های مقاومت و جبهه‌ها پر کنید. باشد که شما هم سر به زانوی سرور شهیدان حضرت حسین بن علی (علیه السلام) گذاشته و لبخند شادی بزنید... به امید فتح کربلای حسینی کسی که سالها منتظر شهادت بود رفت ..» https://eitaa.com/bisimchi10
🌹 . ▪️ سال1345همزمان با سالروز تولّد امام جعفرصادق(ع) در روستاي اشـيک آغاسي محله جنوبي منطقه خطبه سراي تالش در يک خانواده مذهبي ومتديّن بدنیا اومد و اسمش رو گرفتند.جعفر از سال ۱۳61 الي۱۳۶۴ در تمامي عمليات 25 کربلا شرکت داشت.جوان‌ترین گیلانی سپاه از فرماندهـان اطلاعات‌ و عملیـات و ۱۶ قدس شهید کـه شب و روز نمی‌ شنـاخـت همـواره زیـر آب گِل‌ آلـود و خـروشـان یا بین نخلستان‌ هـای سوزان و لابلای نیزارهای‌ باتلاقی‌ به‌عنوان فرمانده تیم‌ِ ویژه ردیابی‌و شناسایی مقرِ اصلی‌ دشمن بیـدار و آگاه به نا محسوس‌ ترین شکل ممکن درحال رصد اطلاعاتی دشمـن بود و سرانجام در ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ در کنار رود ارونـد در عملیات والفجر۸ ، فاتحانه در حالیکه لباس به تن داشت بـه فیض شهـادت رسید. 🇮🇷🌷 . https://eitaa.com/bisimchi10
قسمتی از سخنرانی در عملیات رمضان: «همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو» عکس: پاییز ۱۳۶۲، قلاجه، عملیات والفجر چهار 🌷 https://eitaa.com/bisimchi10
شب جمعه؛ رحمة‌الله به عشاق اباعبدالله وقتی به شهادت رسید هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود قبل از عملیات، داده بود جلو  پیراهنش نوشته بودند: آن‌ قدر غمت به جان پذیرم حسین(ع) تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع) می‌گفت: «دوست دارم موقعِ شهادت تیر به سینه‌ام بخورد و شهید شوم» دعایش زود مستجاب شد! و در عملیات والفجر هشت تیری سینه اش را شکافت؛ همان‌جایی که شعر را نوشته بود..! راوی: رضا دادپور https://eitaa.com/bisimchi10
. بچه پولداری که به دنیا پشت پا زد ..! محله نیاوران تهران متولد شد خدا نعمت را برای او تمام کرده بود هوش و استعداد بالا هیکل درشت و موزون چهره زیبا و دوست داشتنی قدرت بدنی خوب امکانات دنیایی فوق‌العاده... اما حمید تمام این نعمت‌ها را برای صاحب نعمت خرج کرد ... دیپلم که گرفت خانواده مقدمات ادامه تحصیل در آمریکا را برایش فراهم کردند اما همراهی چمران برایش جذاب‌تر بود این شد که سر از لبنان درآورد! و چندی بعد در ۱۸ سالگی و اوج جوانی ، سنگرهای خاکی جبهه را ترجیح داد به زندگی در ناز و نعمت شمیران .... نام او در جبهه با نام گردان قمر بنی هاشم (ع) پیوند خورده بود، درست مثل روح و جانِ رزمنده‌ها با محبتِ حمید.... او علاوه بر جمال و جلالش، با زبان شیرین و شوخ‌طبعی‌اش همه را شیفته‌ی خود کرده بود. به شوخی به رزمنده‌های جنوب شهر می‌گفت: «شهدای شمرون افضل من شهدای خراسون» حمید در کنار احمد ساربان‌نژاد عملیات‌های والفجر مقدماتی، والفجر یک، دو، چهار و خیبر را تجربه کرد و حماسه حضور او در این میدان های کارزار شنیدنی است. تا اینکه در عملیات خیبر شهید احمد ساربان نژاد به دیدار حق شتافت و به قول شهید حمید، کمر بچه های گردان قمربنی هاشم (ع) را شکست.... حمید بعد از شهادت احمد تلاش کرد که جای او خالی نماند و در این کار هم موفق بود در عملیات عاشورای ۳ که در مردادماه ۶۴ در منطقه فکه انجام شد، این بار حمید در کنار شهید رضا عبدی نام گردان قمر بنی هاشم(ع) را دوباره بر سر زبان‌ها انداخت. سرانجام این سردار دلاور در روز ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ در حالی که جانشین گردان قمر بنی‌هاشم (ع) بود هنگام عزیمت رزمندگان گردان برای ماموریت فاو توسط بمب رها شده از هواپیمای دشمن به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدا چیذر میهمان خاک شد. https://eitaa.com/bisimchi10
📸 برادران باکری در یک قاب آن‌ها از دوران کودکی و نوجوانی تا دوران انقلاب و جنگ، تاریخچه‌ای پر از شجاعت و خدمت به میهن اسلامی داشتند و به عنوان نمادهایی از ایمان و اراده ملت ایران در یادها می‌مانند. حمیدی که در خیبر سینه‌ به‌ سینه رژیم بعثی ایستاد و پیکرش در پل شیطان ماند و مهدی که در عملیات بدر عاشورایی فرماندهی کرد و در دجله جاودانه شد.... https://eitaa.com/bisimchi10
. خاطره: " لباس سبز" راوی: خواهر شهید دوره آموزشی‌اش که تمام شد، لباس فرم سپاه را تحویل گرفت و به خانه آمد. حال و هوایی عجیبی داشت. اصرار داشتیم آنها را بپوشید تا ببینیم در لباس سبز سپاه چه جلوه ای پیدا می کند. اول قبول نکرد . خیلی که به او اصرار کردیم کوتاه آمد، ولی قبل از به تن کردن آن ناگهان حالش منقلب شد و به شدت زد زیر گریه. از مادرمان با التماس درخواست کرد که قبل از پوشیدن لباس برای او دعا کند. می گفت: ننه تا تو برایم دعا نکنی من لیاقت پوشیدن این لباس را نخواهم داشت. مادر که تاب دیدن گریه و بی تابی مهدی را نداشت بلافاصله دعاکرد. مهدی رفت توی اتاق دیگر، لباسش را عوض کرد و برگشت. خدایا چه می دیدیم؟ لباس سبز سپاه چقدر به قد رشید و چهره سبزه اش می آمد ! شده بود عین ماه شب چهارده . از این که چشمهای ما آنطور به او خیره شده بود خیلی خجالت می کشید، چند دقیقه بعد رفت و لباس فرم را در آورد و آن را با نهایت احترام تا کرد و گذاشت داخل گنجه.. بعد از آن روز هرچه به او اصرار کردم یکبار دیگر محض خوشی دل من چند دقیقه آن لباس را توی خانه بپوشد، قبول نکرد . بار آخر گفت: آبجی! پشت این لباس فرم، کلی حکمت خوابیده، در زمان جنگ یک نفر سپاهی موقعی حق دارد این لباس سبز و آن آیه مقدس دوخته شده بر روی سینه اش را بپوشد که توی میدان جنگ حضور داشته باشد. به همین خاطر نه ما اعضای خانواده و نه هیچ کدام از دوست سپاهی و بسیجی اش هیچ وقت ندیدیم او در شهر یا اصلاً مناطق پشت جبهه، لباس فرم سبز سپاه را بپوشد. مهدی می گفت : "لباس سبز سپاه لباس رزم حضرت علی اکبر(ع) است. این لباس را فقط باید در میدان رزم پوشید ." https://eitaa.com/bisimchi10
📸 آینه تمام قد ایثار و مردانگی ... «سید احمد سادات کیایی» با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود، روستای پایین محله چاف جوان‌ ترین و کم‌ سن‌ترین شهید عملیات بیت‌المقدس است. شهیدی که در مرحله اول عملیات، ۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونین‌شهر بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/bisimchi10
آینه تمام قد ایثار و مردانگی ... «سیداحمد سادات کیایی» با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود، روستای پایین محله چاف جوان‌ ترین و کم‌ سن‌ترین شهید عملیات بیت‌المقدس است. شهیدی که در مرحله اول عملیات، ۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونین‌شهر بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/bisimchi10
🌹به یاد سردار بی‌سر عملیات کربلای۵ پدرش روایت می‌کند: نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریه‌هایش میگفت:خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می‌ خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس(ع) بی‌دست باشم. وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست گویا آن شب خدا می‌شنیدش...!! https://eitaa.com/bisimchi10
دلش می خواست برود قم یا نجف درس طلبگی بخواند، حتی توی خانه «آ شیخ احمد» صدایش می‌کردند، ولی نرفت..! می‌گفت: کارِ بابا توی مغازه زیاده... https://eitaa.com/bisimchi10
خواهرم حجاب تو ؛ سنگر آغشته به خون من است ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری بر سَر توست. https://eitaa.com/bisimchi10
به ورزش ز رسم کهن یاد کن ز مردی و مردانگی یاد کن؛ به این گود و میدان که دارد نشان از علی بگو از دل و جان علی یا علی ... https://eitaa.com/bisimchi10
در جبهه در هر محفلی که می‌نشست می‌گفت: عشق حسین بن علی (ع) ما را به این وادی کشانده و بس.... پیش‌از شهادت از مادرش خواسته بود: مراسم مرا بسیار ساده بگیرید، سردَر خانه پرچم عزاداری امام‌حسین را نصب کنید و جز اسم حسین(ع) اسم دیگری بر در خانه نزنید، بر روی سنگ قبرم بنویسید فدایی امام حسین (ع) «ان‌شاءالله قبول کند.» https://eitaa.com/bisimchi10
شب‌های جمعه جلوی دَرِ مقر رو آب و جارو می‌کرد می‌گفت: شهدا حتما می‌آیند دیدنِ دوستان قدیمی‌شان. یه جوری می گفت انگار خودش دیده بودشان! همین جور که جارو می‌زد زیر لب زمزمه می‌کرد: " شب های جمعه فاطمه آید به دشت علقمه گوید حسین من چه شد..." https://eitaa.com/bisimchi10
در وصیت‌نامه اش می‌نویسد: مقدار پولی که هست برای کفن و دفن، که ان‌شا‌الله لازم نمی‌شود چون آرزویم این‌ است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم! ▪️حاج محسن در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ در ارتفاعات سردشت هنگامی که در حال خنثی کردن مین بود اجر جهادش را گرفت و به درجه شهادت رسید. https://eitaa.com/bisimchi10
آنانکه می‌گفتند: یا زیارت یا شهادت هم شهید شدند ؛ هم زائرِ حسین علیه‌السلام https://eitaa.com/bisimchi10
اول هفته ؛ چشمانتان را صفا دهید با این شش شهید ... از راست : شهید حاج محمدابراهیم همت شهید مسعود جاویدزاده شهید صمد صادقی یکتا شهید عمران پستی شهید حسین تنها شهید مرتضی مظاهر کرمانی https://eitaa.com/bisimchi10
هرچه سینه زدن های محرم؛ داغ دل را کم می‌کنند و مردانه‌ اند سینه زدن های رمق می‌گیرند و مـادرانه‌ اند؛ همین که دست بالا برود و تیر می‌کشد..! https://eitaa.com/bisimchi10
ای کاش که در طریق ایمان باشیم در زمره‌ی آن دلیرمردان باشیم در جبهه‌ی جنگ، باکری‌هایِ جوان در جبهه‌ی علم، شهریاران باشیم https://eitaa.com/bisimchi10