بیسیمچی
#یا_حبیب_الباکین
مردی با چهره ای شکسته و قدی خمیده بر سر مزار فرزندش...
نزدیک شدم و خوب که دیدمش به یقین رسیدم که داغ علی اکبر کمرش را خم کرده با خودم گفتم: چه خوب شد که مادر نبود چه خوب شد که نبود تا ببیند چه بر سر پیکر روح الله آمد...
کتاب #پدر_عشق_پسر را بخوانید شاید ذره ای از آن عشق برایتان تداعی شود «و اما حسین(ع) نزدیکترین، محبوبترین و دوست داشتنیترین هدیه را برای معاشقه با خدا برگزیده بود شاید اندیشیده بود که خوبترهایش را اول فدای معشوق کند و شاید این کلام علی اکبر(ع) دلش را آتش زده بود که «یا ابتا لا ابقانی الله بعدک طرفه عین»: «پدر جان! خدا پس از تو مرا به قدر چشم به هم زدنی زنده نگذارد پدر جان دنیای من آنی پس از تو دوام نیاورد چشمهای من، جهان را پس از تو نبیند»
چه خوب شد که نبودی لیلا!
کدام جان میتوانست در مقابل این مناسبات عاشقانه دوام بیاورد؟ تو میخواستی #کربلا باشی که چه کنی؟ که برای علی اکبر(ع) مادری کنی؟ که زبان بگیری؟ گریبان چاک دهی؟ که سینه بکوبی؟ که صورت بخراشی؟ که وقت رفتن از مهر مادری سرشارش کنی؟ که قدمهایش را به اشک چشم بشویی؟ یادت هست لیلا یکی از این شبها را که گفتم: «به گمانم امام، دل از علی اکبر(ع) نکنده بود» به دیگران میگفت: دل بکنید و رهایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود اگر علی اکبر(ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت، اگر از علی اکبر(ع) به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟ نمیشود و این بود که نمیشد و حالا این دو میخواستند از هم دل بکنند امام برای التیام خاطر علی اکبر(ع) جملهای گفت جملهای که علی اکبر(ع) را به این دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد: «به زودی من نیز به شما میپیوندم» آبی بر آتش...
انگار هر دو قدری آرام گرفتند
#پدر_شهید
#مدافعان_حرم
#شهید_روحالله_قربانی
@bicimchi1