eitaa logo
بیسیم‌چی
5.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
16.4هزار ویدیو
138 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح شد، آی نمی‌باید خفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دمِ صبح بایداز خانه‌ی دل‌گَرد پریشانی رُفت @bicimchi1
زیباترین عکسی که از تواضع، احترام، بزرگواری و عظمت یک می توان دید، این است... قائم مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)؛ هنگام ادای احترام و بوسیدن دست مادر خود شهید نوری بهمن ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در به شهادت رسید‌. @bicimchi1
می گفت: "بہ‌ خـــدا‌ نشان بــده ‌ ڪہ‌ فقط‌‌‌ براے او‌ زندگے می ڪنے...." و شہدا اينگونه زیسٺند ولادت: ۱۳۶۴؛ تبریز شهادت: ۱۳۸۸/۷/۲۶؛ سیستان و بلوچستان، به همراه سردار شوشتری و دیگر شهدای وحدت گرامیداشت دهمین سالگرد شهادت @bicimchi1
سلحشوری که هم می‌جنگید هم پشتیبانی، هم امدادگری و هم امداد رسانی می‌کرد رفتار و کردار و اخلاق مهربان و پدرانه اش با او را محبوبِ کم نظیر کرده بود @bicimchi1
‌ دلم بهانه ی تو را دارد تو میدانی بهانه چیست؟! بهانه همان است که شب ها خواب از چشم خیس من می دزدد... بهانه همان است که روزها میان انبوهی از آدم ها چشمانم را پی تو می‌گرداند... بهانه همان صبریست که به لبانم سکوت میدهد... تا گلایه ای نکنم از نبودنت... @bicimchi1
ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (اعراف/۵۵) بـد بـه دلـت راه نـده! از همين يواشکی ها و در گوشی ها می‌شود فهميد که خيلی دوستـت دارد ... @anhaalaj
پیکر مطهر با وجود نزدیکی به سنگر دشمن و گذشت چهار روز از چشم تکفیری ها مخفی ماند.... @bicimchi1
مراسم عروسی‌اش خیلی ساده بود. مهمانان زیادی آمده بودند و دوستان کردستان و سپاه هم بودند. ولی بنابر خواهش مهدی و با توافق خانمش، شام به مهمانان نان و پنیر و سبزی دادند. به همه خوش گذشت و می‌گفتند: «این نان و پنیر و سبزی از هر غذایی بیشتر به ما چسبید.» سالروز تولد یار سردار حاج قاسم سلیمانی مبارک @bicimchi1
تو هــم‌آنی ڪه دݪـم لڪ زده ݪبخنـدش را خاطره نوشت: اسیر شده بودیم، ما رو بردند اردوگاه العماره داخل اردوگاه؛ تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم معلوم بود بعد از اسارت به رسیده بودند... جمله ای ڪه روی دست یڪی از شهدای اونجا نوشته شده بود با خونـدنش مـو به بدنـم راست شد روی دست آن با خودکار نوشته شده بود: "مادر من از تشنگی شہید شدم..." @bicimchi1
ای پر گشوده به آسمـان عشـق تو رفته‌ای اما ردّ پای تو بر رود زمان جاری است ... @Bicimchi1
اون دم آخر که نبود، نوازش می کرد و لالایی می خوند... @bicimchi1