دنیا
برای رسیدن
به آخرت آفریده شده!
نه برای رسیدن به خود ....
#شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم
#شهید_محمد_بلباسی
@bisimchi10
@bicimchi1
چند خاطره کوتاه از زبان همسر شهید #سید_یحیی_سیدی
همیشه وقتی از منطقه به خانه میآمد و من در خانه نبودم، پشت در میایستاد و در را باز نمیکرد.
من میگفتم: «شما که کلید داری پس چرا داخل نمیروی؟» میگفت: «نه عیال جان! دوست دارم شما در را برایم باز کنی. اگر شده ساعت ها هم پشت در میایستم تا شما بیایی و در را باز کنی.» یادم هست یکبار من مسجد بودم و وقتی بازگشتم دیدم کنار در ایستاده است. من گفتم: «میرفتی داخل.» گفت: «نه؛ مگر میشود من همسر داشته باشم و در را خودم باز کنم.»
جنسهای کوپنیمان را که میگرفتیم، میآورد و بین همه همسایهها تقسیم میکرد و میگفت: «آنها بچه دارند، تعداد نفراتشان بیشتر است و نیاز دارند. اما ما کمتر مصرف میکنیم.»
ماشین سپاه دستش بود وقتی من آمدم و گفتم: «میخواهم بروم سر مزار برادرم، مرا با خودت میبری؟» گفت: «عیال جان! ناراحت نشوی اما نمیتوانم شما را برسانم.» من هم با بچه سختم بود. گفتم: «چرا؟ سر راهت است مگر چه میشود؟» میگفت: «عیال جان! اگر قرار باشد شما را برسانم باید آن دنیا جواب بیت المال را بدهم، نمیتوانم.» بعد من میگفتم: «دوستانت وقتی ماشین دستشان است، زن و بچهشان را میرسانند.» به من گفت: «آنها میتوانند جواب بدهند اما من نمیتوانم جواب بدهم.»
#شهید_سید_یحیی_سیدی
@Bisimchi10
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید از غصه #علی_اکبر نمردم...
اما از حرف #مردم دارم آب میشم و میمیرم
۱۷ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم #علی_اکبر_شیرعلی گرامی باد
@Bisimchi10
@bicimchi1
شهیدی که روز تولد و روز شهادتش یکی است....
وقتی برادر كوچكش (سید محمد) شهید شد، من خیلی بیقراری میكردم، سید رسول به من گفت: اگر شما فرزند دیگری داشتید، اینقدر بیقراری نمیكردید، چون من هم #شهید شوم، شما خیلی تنها میشوید، یكی از دوستانم شهید شده، ولی كودكی از خود به یادگار گذاشته است؛ به او گفتم: پسرم، ازدواج تو مانعی ندارد، ولی هم سن تو كم است و هم اینكه هنوز چند ماهی از شهادت برادرت نمیگذرد، در ضمن در این اوضاع جنگ و جبهه كه نمیشود ازدواج كرد...
سیدرسول گفت: مادرم! ازدواج من از سر دلخوشی نیست، میدانم در آینده شهید خواهم شد، قصدم داشتن فرزندی است كه یادگاری از من برای شما باشد، وقتی فرزندم شش ماهه شد من به شهادت میرسم و دقیقا در شش ماهگی فرزندش به شهادت رسید.
سید رسول دوست داشت با دختری ازدواج كند كه با ایمان و از خانواده شهدا و سیده باشد، زیرا بر این باور بود كه خواهر شهید به خوبی انقلاب را درک كرده و میداند چه هدفی دارد.
#شهید_سیدرسول_اشرف
ولادت: ۱۳۴۳/۸/۲۰ یزد
شهادت: ۱۳۶۴/۸/۲۰
جاده اهواز _خرمشهر؛ اصابت ترکش
@bisimchi10
@bicimchi1
روایت همرزم شهید مدافع حرم " ایوب رحیم پور " از شب آخرین شب ...
غسل کرد و از همه حلالیت گرفت و با همه خداحافظی کرد و گفت بچه ها من دیگه برنمیگردم ، همه خندیدند و دستش انداختند و با خنده میگفتند :
ایوب برو منتظریم برگردی؛
ولی اون گفت : من میبینم که برگشتنی نیستم منتظرم نباشید ...
کسی باور نکرد ...
اما سحرگاه ، بعد از همه عبادتهایی که اون شب توی اون خونه با پروردگار خودش انجام داد ، برنگشتنش رو به همه دوستانش ثابت کرد ...
۱۷ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " #ایوب_رحیم_پور " گرامی باد....
@Bisimchi10
@bicimchi1
شهید #شاهرخ_ضرغام : خدا امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند
زندگی ما در لجن بود، اما خدا دست ما را گرفت. امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند. البته بعدا هر چه پول در آوردم به جای آن پولها صدقه دادم.
گذشته من اینقدر خراب بود که روزهای اول، در کمیته برای من مامور گذاشته بودند، فکر میکردند که من نفوذی ساواکیها هستم.
به مناسبت شهادت شهید شاهرخ ضرغام در ۱۷ آذر ۱۳۵۹...
@Bisimchi10
@bicimchi1
بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد #ابراهیم اسیر نشده و شهید شده؛ مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته...
به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر؛
دکتر گفت: مادر شما هیچ مشکلی ندارند.
بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟
گفتم: یکی از پسرهاشش دو سه ماهی است #مفقود شده...
دکتر گفت: این یخ و برفک یخچال میخوره چون جیگرش داره میسوزه....
دکتر گفته بود ممکنه قلبش از داخل منفجر بشه...
همینطور هم شد....
#هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
@bisimchi10
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای #شهید_حسن_باقری
در مورد امدادهای غیبی در عملیاتها
خیلی وقت ها ما طرحی را آماده میکنیم که بعدا خیلی غافلگیرانه متوجه میشویم که شب عملیات طرحمون عوض شده و خلاف اون چیزی که ما میخواستیم عمل شده و همون مسئله خلاف هست که به نتیجه میرسه!
@bisimchi10
@bicimchi1
بیسیمچی
#دانشجوی_شهید_مهدی_رجب_بیگی
همیشه می گفت: "خواهرِ دانش آموز! برادرِ دانش آموز! آیا می دانی برای چه پشت این میز نشسته ای؟! برای آنکه بتوانی آدمی بشوی که فردا به درد محرومین جامعه ات که خود نیز از آنان هستی، بخوری....
بتوانی در یک پست حساس #انقلابی، فعال باشی و خود که از قشر مستضعفی، باری از دوش مستضعفان برداری..."
این دانشجوی فعال پیرو خط امام در سال 1354 وارد دانشگاه فنی تهران شد و همزمان با گذراندن مراحل تحصیلی خود، با دیگر برادران مسلمان خود به فعالیت های صنفی_سیاسی روی آورد..
در شورای دانشجویان یکی از افراد بسیار فعال بود و موضع گیریهای کوبنده اش همیشه برای گردانندگان وابسته به رژیم در دانشکده ایجاد زحمت می کرد
این شهید بزرگوار در سال 1360 که جنایتکاران منافق با اسلحه در تهران به مردم و پاسداران مردمی انقلاب اسلامی حمله بردند و به کشتار آنان دست زدند، «رجب بیگی» قهرمان با سلاح گرم به مقابله با آنان شتافت و در راه دفاع از آرمانهای اسلامی خویش و دفاع از مظلومیت به مقام شهادت دست یافت .
فرازی از وصيت نامه شهيد مهدي رجب بيگي صاحبِ کتاب ( ميرويم تاخط امام بماند ):
خدايا! تو ميداني که چه مي کشيم؛ پنداری که چون شمع ذوب ميشويم،
آب ميشويم ما ازمردن نمي هراسيم،
اما ميترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند
و اگر نسوزيم هم که روشنائی ميرود و جای خود را دوباره به شب ميسپارد، پس چه بايد کرد؟
از يک سو بايد بمانيم تا #شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد #شهيد شويم
تا آينده بماند
هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بماند
و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود،
عجب دردی؟!
چه ميشد امروز شهيد می شديم و فردا زنده می شديم تا دوباره شهيد شويم....
#روز_دانشجو_مبارک
@bisimchi10
@bicimchi1
شهیدآوینی:
مجاهدان راه خدا با یاری او و جلوداری حُجتش امام زمان(عج) پیش میروند...
شهید مدافع حرم #علی_جمشیدی
@Bisimchi10
@bicimchi1
رونمایی از کتاب راه ستاره ها
پنجشنبه ۲۱آذر۹۸ بعد از اذان مغرب و عشاء
تهران:حسینه شهدای بسیج
#کتاب_راه_ستاره_ها
#زندگینامه_و_مجموعه_خاطرات
#شهید_محمد_غفاری
@bisimchi10
@bicimchi1
او را چه کسی میشناسد؟
سربند "یا حسین شهید"
یعنی او زائر بوده و بس ...
پ.ن: خوشا آنانکه بالی نداشتند
ولی راه آسمان را یافتند ...
#تفحص_شهید
#تفحص_نور
@bisimchi10
@bicimchi1
#جانباز_مجید_عظیمزاده به خیل
شهدا پیوست...
جانباز ۷۰ درصد دوران دفاع مقدس مجید عظیم زاده دار فانی را وداع گفت و به یاران شهیدش پیوست.
جانباز مجید عظیمزاده به خیل شهدا پیوست
جانباز 70 درصد دوران دفاع مقدس، «مجید عظیم زاده»، صبح امروز؛ شنبه 16 آذرماه 1398 دار فانی را وداع گفت و به یاران شهیدش پیوست. مجید عظیمزاده که از رزمندگان گردان انصار الرسول (ص) لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود، سال 1365، در عملیات کربلای 5 و در منطقه شلمچه از ناحیه هر دو چشم آسیب دیده و نابینا شد. این جانباز دفاع مقدس بعد از تحمل 33 سال رنج جانبازی امروز به کاروان شهدا پیوست.
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مجید عظیمزاده، صبح فردا از ساعت 11 در #گلزار_شهدای_تهران برگزار شده و پیکر او در #قطعه_40 در جوار همرزمان شهیدش به خاک سپرده میشود.
@bisimchi10
@bicimchi1
۱۶ آذر متعلق به کیست؟!
امام خامنه ای حفظه الله:
" جالب است توجه کنید که ۱۶ آذر در سال ۳۲ که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آن اختناق عجیب
- سرکوب عجیب همه نیروها و سکوت همه ناگهان به وسیله دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود میآید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیسجمهور آمریکا بود، آمد ایران؛ به عنوان #اعتراض_به_آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای ۲۸ مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات میکنند، که البته با سرکوب مواجه میشوند و سه نفرشان هم کشته میشوند.
حالا ۱۶ آذر در همه سالها، با این مختصات باید شناخته شود.
۱۶ آذر مال دانشجوی ضدنیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست،
دانشجوی ضدسلطه است..."
@bisimchi10
@bicimchi1
#یا_حق
دانشجويان عجيب شيفتهاش ميشدند
#شهيد_پازوكی چهره شادابی داشت و خوشرو و خوشبرخورد بود..
بعدها كه آقا مجيد در ميان جوانان خصوصاً دانشجويان ميرفت، عجيب اين دانشجويان را شيفته خود ميكرد.
با چهره شاداب و خندان خود و برخورد اخلاقی كه داشت بسيار محبت جوانان را جلب ميكرد.
#شهید_مجید_پازوکی
#شهیدمجیدپازوکی
#لاله_های_خونین
#تفحص
#جستجوگر_نور
@bisimchi10
@bicimchi1
#خــــادم_حرم_حضرت_معصومه(س)
هیچ وقت در حرم حضرت معصومه(س) با کفش دیده نشد، از وقتی خادم حرم شد.
می گفت: به من مهدی نگویید، بگویید #غلام_کریمه؛ امضاهاش با نام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش میبست.
شادی روح پر فتوح شهید مدافع حرم #مهدی_ایمانی صلوات
@bisimchi10
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اطلاع_رسانی
مراسم یادواره #نیروی_صابرین_سپاه
#زمان پنجشنبه ۲۱ آذر ماه بعد از نماز مغرب و عشا
#مکان تهران افسریه خیابان شهید رحیمی حسینیه شهدای بسیج
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
@bicimchi1
بیسیمچی
نوجوانی که نذر امام رضا(ع) بود:
«وضعیت وحید هر روز داشت بدتر می شد. حتی آزمایشات و مداوا روی او تاثیری نداشت و تمام دکترها از او قطع امید کرده بودند.
تمام اقوام و آشنایان به ما دلداری میدادند که خواست خداست و کاری نمیتوان کرد.
دیگر کاملا ناامید شده بودیم، تا این که یک روز به علی آقا (پدر وحید) گفتم: بیا دو نفری دست وحید رو بگیریم و به #مشهد پابوس امام رضا(ع) بریم، پدر وحید آهی از ته دل کشید و گفت: من حرفی ندارم اما با این وضعیت پسرمون؛ این همه راه نکنه حالش از اینی که هست…!
.
پریدم وسط حرفش و گفتم: هر چی خدا بخواد، امروز ماشین رو آماده کن، فردا حرکت کنیم.
فردا!؟
چند روز صبر کن از دکترش سوال کنم ببینم چی میگه؟ امروز هم میتونی سوال کنی، پس تا دیر نشده تو رو خدا برو.
فردای اون روز، صبح زود حرکت کردیم و دم دمای ظهر روز بعد بود که به مشهد رسیدیم. از همون دور دست که گنبد طلای #امام_رضا(ع) رو دیدم، بغضم ترکید و با هر چه غم و غصه که در دلم داشتم از امامم خواستم که شفای وحیدم رو از خدا بگیره. وحید هم با چهره ای مبهوت به من نگاه می کرد.
بالاخره به نزدیکی های حرم رسیدیم، اما صحنهای رو دیدیم که تمام امیدهای ما رو ناامید کرد. اون روز راهپیمایی شده بود و رژیم ظالم شاهنشاهی با تانک هاش دور تا دور حرم رو بسته بود، آهی از ته دل کشیدم، اما همین طور بی هوا در حالی که دست وحید رو گرفته بودم به سمت جمعیت رفتم.
علی آقا سریع از ماشین پیاده شد و دست منو گرفت و گفت: کجا؟ مگه نمیبینی نامردها #حرم رو بستهاند؟
تو رو به خدا بذار برم، من این همه راه رو به امید امام رضا(ع) اومدم، باید برم...
در میان گفت وگوی من و علی آقا ناگهان خانمی با چهره ای که غم از اون می بارید- اومد کنارم و گفت: چی شده خواهر؟
مگه نمیبینی؟ از شمال این همه راه رو کوبوندیم اومدیم شفای پسرم رو از طرف آقا امام رضا(ع) از خدا بخوایم اما…!
اما چی خواهر! این همه نگران نباش، همین که تا این جا اومدی خدا بچهات رو شفا میده. مهم نیست که حتما #ضریح رو بغل بگیری؛ از هر کجا که امام رضا(ع) رو صدا بزنی صدات رو می شنوه، حالا هم امیدت به خدا باشه، ان شاءالله که این آقا پسر گل هر چه زودتر خوب بشه، خلاصه از آن سفر برگشتیم. چند روزی گذشت، اما چیزی که همه را متعجب کرده بود این بود که وحید دیگر مثل سابق درد نداشت.
.
سریع وحید رو نزد «دکتر وارما» بردیم. او هم تعجب کرد و هر آزمایشی نیاز بود انجام داد، روزی که رفتیم جواب آزمایش رو بگیریم، آقای «وارما» دستی بر سر وحید کشید و گفت: #معجزه …!»
راوی: مادر شهید
#شهید_وحید_رزاقی #شهید_امام_رضایی
@bisimchi10
@bicimchi1
به نقل از فرزند شهید مدرس:
یڪ روز وقتی پدرم از مجلس بازگشت،
عدهای از مردم به خانه آمدند و با سر
و صدای زیاد گفتند: آقا این چه لایحهای بود ڪه امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است....
آقا فرمودند: اگر بیست رأس الاغ و
یڪ آدم را در مجلسی جمع ڪنند،
و از آنها بپرسند ناهار چه میخورید؟؟
چه جواب میدهند؟!
همه گفتند: جو؛
آقا فرمودند: آن یڪ نفر هم مجبور است سڪوت ڪند، این وڪلایی ڪه شما انتخاب ڪردید شعورشان همین اندازه است؛
#بـروید_آدم_انتخاب_ڪنید.
@bisimchi10
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
راوی: علی مرعی (دوست شهید) بهترین دوست
احمد خیلی دوست داشت ازدواج کند
و اعتقاد داشت که مادرش باید دختر مناسبی برایش انتخاب کند، چون به انتخاب مادرش اعتماد داشت.
دین، مذهب، حیا و غیرت به او اجازه نمی داد که برای ازدواج با دختری رابطه داشته باشد.
یک روز به او گفتم: " صبر داشته باش راه طولانی است "
اما احمد جواب داد: " ازدواج برای جلب رضایت خدا و شادی دل امام زمان (عج الله) است. "
احمد، منتظر، سرباز و یار امام مهدی روحی فداک بود. او می گفت: "من می خواهم ذریه ی صالحی از من به جا بماند و خانواده و فامیل و همسایه ام به واسطه ی دیدن آن ها به یاد من بیفتند!"
#شهید_احمد_محمد_مشلب
#شهید_مدافع_حرم
#لبنان
@bisimchi10
@bicimchi1
نااهلان
پنداشته اند که
مسلمین را خوابی عظیم فرا گرفته،
غافل از آن که مؤمنین سالهاست
که فرزندانشان را
ابراهیم وار
برای قربانی شدن در راه حق آماده کرده اند.
#شهید_آوینی
#شبتون_شهدایی
@bisimchi10
@bicimchi1
از چراغانی چشمان تو, من جان دارم
بی تو یک نسبت نزدیک به باران دارم
روشنم، از تو و آن منحنی لب هایت
من به لبخند پر از #صبح تو ایمان دارم ....
@bisimchi10
@bicimchi1
جگرش می سوخت در آتش اشتیاق.
به هر دری زده بود، به امید نشانی از آن محبوب.
وکیل خاص امام را که پیدا کرد، ملازمش شد و دست به دامانش!
از او اصرار و از وکیل امام انکار که نمی شود؛
آنقدر التماس کرد تا شنید: فردا صبح بیا!
صبح فردا، پیشاپیش وکیل امام، جوانی دید؛
ماهتر از ماه. خورشیدتر از خورشید. شمیمش، شمیم بهشت.
فهمید که به آرزویش رسیده.
نزدیک رفت و شرفیاب محضرش شد. هر چه خواست پرسید و پاسخ شنید.
لحظه آخر، صاحب زمین و آسمان به او فرمود:
«دور از رحمت خداست، هر که تاخیر اندازد، نماز مغربش را تا وقت ظاهر شدن ستاره ها،
و هر که تاخیر اندازد نماز صبحش را تا وقت ناپدید شدن ستارگان».
📚غیبت طوسی، ص271.
#داستانک_مهدوی
#سبک_زندگی_مهدوی
@bicimchi1