🔸حضرت زهرا(س) گفتند: فردا خودم عملیات را فرماندهی میکنم
🔹روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقهای را گرفته بودند و دو شهید هم داده بودند. دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره بشاش گفت دیشب مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه آزاد کردند.
🔺راوی: سردار علی اصغر گرجیزاده فرمانده حفاظت سپاه درباره شهید مدافع حرم #فاطمیون
شهید مدافع حرم🕊🌹
#سیدمصطفی_موسوی
@bitlzohor
49.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 #میلاد_امام_رضا(ع)
💐السلامُ عَلی الشَمسِ آلِ طه
💐با امام رضا رقم خورد فال ماها
🎙 #سید_رضا_نریمانی👏
@bitlzohor
❌نسبت به امری که تخصص نداریم ، سعی کنیم نظر ندهیم .
✍مثل بعضی آدمها نباشیم ؛که توهم می کنند در همه رشته ها ،متخصص و صاحب نظرند . و در همه چیز دخالت می کنند ؛ و همه جا ، در همه موضوعات ، نظر می دهند .
در مسائل دینی ، پزشکی ، فنی ، ورزشی ، سیاسی و... خود را صاحب فن می دانند .
و جاهلانه خود را ، همه چیز دان می خوانند .
و حتی به مرحله ای می رسند که متخصصین آن فن را به راحتی محکوم می کنند .
@bitlzohor
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج:
🔸هروقت ڪه دستت از همهجا ڪوتاه شد با همهٔ وجودت بگو :
وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَاد
ڪارم را به خدا میسپارم،خداوند بینا به بندگان است
@bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼خوشا ملکی که سلطانش تو باشی...
@bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار حاجیزاده: یک موشکِ خرمشهر به ۸۰ هدف برخورد میکند
⭕️ اگر ۱۰۰ فروند موشک شلیک کنیم این موشکها در سرزمین دشمن تبدیل به ۸۰۰۰ راکت میشود و به ۸۰۰۰ هدف میخورد.
#سیاسی🌺🍃
@bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محروم کردن ورثه از ارث، از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
پاسخ استاد وحید پور
#احکام🌺🍃
@bitlzohor
خبرنگار از حاج خانمه پرسید چند تا بچه دارید؟ الآن چیکاره هستند؟
گفت: پنج تا دارم دو تاشون اسیر شدند، سه تاشون مفقود الاثر😢
خبرنگاره با کلّی ذوق گفت: توی کدوم منطقه عملیاتی؟😃
حاج خانم گفت: توی عملیات زندگی! دو تا بچه هام دخترند، شوهر کردند و اسیر شدند.
سه تاشونم پسرند
زن گرفتند و مفقود الاثرند😐😂
🔻پدر مادرها وقتی پیر میشن به حضور و توجه ما نیاز بیشتری دارند؛ سر زدن و توجه رو از آنان دریغ نکنید
🌺پیامبر خدا (ﷺ) فرمودند:
🔰وجود پیران سالخورده، باعث برکت و افزایش رحمت و نعمتهاى الهى است.
📚نهج الفصاحه،ص۲۲۲،کلمه ی۱۱۱۰
🔸عزیزانی که والدینتون در قید حیاتند قبل از حسرت از دست دادنشان قدرشان را بدانید که فردا دیر است.
آنان بهترین واسطه لطف خدا برای مایند با آنانمهربان باشید که روزیدر آرزوی دیداریکوتاه خواهیدماند.
عزیزانی که والدینتون از دنیا رفتند پاداش زیارت قبر آنان در هر صبح جمعه برابر با حجی مقبول است،برایشان توشه بفرستید و به روحشان متوسلشوید تا ازدعایشان بهرهمند شوید.
#پدر_مادر 🌺🍃
@bitlzohor
1_4811751290.mp3
29.02M
🔊سلسله آموزشهای تربیت فرزند
👤#حجت_الاسلام_تراشیون
📚موضوع:#تربیت_فرزند
🔹قسمت یازدهم
#تربیت_فرزند🌺🍃
@bitlzohor
#کسب_ثروت_مومنانه 3
🔶 برای ما مذهبی ها، اهل بیت علیهم السلام، الگوهای ما حساب میشن دیگه. درسته؟
✔️ وقتی که ما به زندگی اهل بیت نگاه کنیم میبینیم همه اون بزرگواران اهل "کسب ثروت" بودن و درامد های بسیار بالایی داشتند
🔹و البته همه درامدی که داشتن رو در راه خدا خرج میکردن.
🔴 یکی از ایرادات اینه که خیلی از منبری های ما از نون و نمک و زندگی فقیرانه امیرالمومنین علی علیه السلام صحبت میکنند
🔺ولی از باغ های فراوان و زمین های آباد و ملک و املاک امام علیه السلام حرفی نمیزنند! از ثروت های فراوانی که حضرت با سختی و تلاش فراوان به دست میاوردند معمولا صحبتی نمیشه.
✔️ در حالی که حضرت امیر به وسیله #کار_تشکیلاتی گسترده، کشاورزی میکردن و از اون طرف برای قدرت پیدا کردن اسلام هزینه میکردند...
@bitlzohor
#کسب_ثروت_مومنانه 4
✅ امام علیه السلام ثروت فراوانی داشتند. در تاریخ هست زمانی که طلحه و زبیر شروع به غر زدن و نافرمانی کردند
⭕️بین مردم شایعه کرده بودن که علی فقیر و بی چیز هست!
💢حضرت تا اینو شنید خیلی ناراحت شد و فرمود که طلحه و زبیر رو دعوت کنند
بعد حضرت به وکلای خودش دستور داد که حساب های نقدی طلا و نقره ای که داشتن رو همگی بریزن وسط اتاق
در تاریخ هست که انقدر طلا و سکه میریزن وسط که یه تپه ای از پول میشه!
⭕️ طوری که وقتی طلحه و زبیر از خونه حضرت خارج میشدن گفتن واقعا علی انقدر ثروتمند بوده؟!😳😳
....قَالَ فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهِ وَ هُمَا یَقُولَانِ إِنَّ لَهُ مَالًا؛ کافی جلد ۶ ص ۴۴۰
🌴🌴🌴🌴
باغات فراوان و نخلستان های مختلف رو با سازماندهی هزاران کارگر آباد کرده بودن و...
تلاش های امام علیه السلام باید به عنوان الگوی زندگی همه مومنین معرفی بشه....
@bitlzohor
#کسب_ثروت_مومنانه 5
دقت کنید:
اینکه آدم فقیر باشه و برای هوای نفسش پول خرج نکنه هنر نیست!
✅ #هنر اینه که آدم پول داشته باشه و برای هوای نفسش خرج نکنه! برای نزدیک شدن به خداوند متعال هزینه کنه.
نه اینکه آدم کلا بی پول باشه!!!
🔹طرف میگفت الحمدلله بنده از دنیا گذشتم و دلبستگی به دنیا ندارم😚😌
☢️ گفتم خب حالا چیا داری توی زندگیت؟
🔹گفت: خب معلومه هیچی ندارم!
☢️گفتم خسته نباشید😕
واقعا زحمت کشیدی که از دنیا گذشتی! هر آدم بدبختی میتونه همین حرف شما رو بزنه!😒
هر آدم بی عرضه ای میتونه بگه من به دنیا دل نبستم!
⭕️بنده خدا! اصلا شما چی داری که بخوای ازش دل بکنی؟! 😊
@bitlzohor
🔆 امام #موسی_بن_جعفر علیهالسلام فرمود: روز قیامت که میشود #زوار قبر همهی ما #مقرب و با ما هستند، ولی #اقرب از جمیع زوار همهی معصومین به عرش اعلیٰ، زوار قبر فرزند من #علی_بن_موسی هستند.
🕌 عظمت علی بن موسی علیهالسلام غیر قابل بیان است؛ نه مجاور آن قبر شریف و نه زائر آن بارگاه با عظمت درک میکند در آن بقعه چه خبر است.
📌 ۱. روضة الواعظين، ج۱، ص۲۳۴.
🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
@bitlzohor
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت24
باعمه ومادرم روبوسی کردیم.برای زیرلفظی یک النگوخریده بودندکه به دستم کوچک بود.قرارشدببرندعوض کنند،دستبندبخرند.
یک چمدان پرازوسیله هم آورده بودند؛قرآن،چادرنماز،اسپند،مسواک،به همراه یک ادکلن خیلی خوشبوکه همه راحمیدباسلیقه ی خودش انتخاب کرده بود.
وقتی داشتیم ازمحضربیرون می آمدیم،حمیدگفت:"وقتی رفته بودم کربلامیخواستم برات چادرعروس بخرم،ولی گفتم شایدبه سلیقه ی تونباشه.
ان شاءا...باهم که کربلارفتیم،باسلیقه ی خودت یه چادرعروس قشنگ میخریم."
مراسم که تمام شد،سعیدآقاکه بانامزدش آمده بود،گفت:"شماتازه عقدکردین،باماشین مابرین بیرون شام بخورید."سعیدآقامامورنیروی انتظامی بودومعمولابرای ماموریت ودوره ی آموزشی به سیستان وبلوچستان میرفت.
خیلی کم پیش می آمدکه قزوین باشد.حتی روزی که صیغه کردیم وهمه ی فامیل مهمان مابودند،آقاسعیدزاهدان بود.حمیدگفت:"نه داداش،شماتازه ازماموریت اومدی باخانمت بروبیرون.ماپای پیاده رفتنمون بدنیست."
ازبقیه خداحافظی کردیم وبعدازخواندن نمازدرمسجدبه سمت بازارراه افتادیم.به خاطررانندگی شوماخری حمیدونحوه ی پارک کردن ماشین وافتادن درجوی آب،فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم.
باعجله یک جفت جوراب سفیدپوشیده بودم.به حمیدگفتم:"بااین جورابهای سفیدخیلی معذبم.اولین مغازه ای که دیدیم،بریم جوراب مشکی بخریم."
پای پیاده نبش چهارراه عدل به خرازی رسیدیم.
فروشنده گفت:"جوراب نازک بدم بهتون یاضخیم؟"گفتم:"مهم نیست،فقط رنگ مشکی که توی چشم نباشه."حمیدبلافاصله گفت:"نه خانم،ضخیم باشه بهتره."خنده ام گرفته بود.این رفتارهایش خیلی تودل بروبود.این که احساس میکردم همه جاحواسش به من هست.
سبزه میدان که رسیدیم،به رستوران رفتیم.طبق معمول کوبیده سفارش داد.تاغذاحاضرشود،پانزده هزارتومان شمرد،به دستم دادوگفت:"این هم مهریه شماخانوم!"
پول راگرفتم وگفتم:"اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!"حمیدخندیدوگفت:"هزارتومن هم بیشترگیرشمااومده
."پول رانشمرده دورسرحمیدچرخاندم وداخل صندوق صدقاتی که آنجابودانداختم وگفتم:"نذرسلامتی آقای من!"
دوران شیرین نامزدی مابه روزهای سردپاییزوزمستان خورده بود.لحظات دلنشینی بود.
تنهااشکالش این بودکه روزهاخیلی کوتاه بود.سرمای هواهم باعث میشدبیشترخانه باشیم تااینکه بخواهیم بیرون برویم.
فردای روزعقدمان حمیدرابرای شام دعوت کرده بودیم.
تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکوهاکه زنگ خانه به صدادرآمد.حدس میزدم که امروزهم مثل روزهای قبل حمیدخیلی زودبه خانه مابیاید.ازروزی که محرم شده بودیم هربارناهاریاشام دعوت کرده بودیم،زودتر
می آمد.
دوست داشت خودش هم کاری بکند.اینطورنبودکه دقیقاوقت ناهاریاشام بیاید.بعدازسلام واحوال پرسی بابقیه،همراه من به آشپزخانه آمدوگفت:"به به...ببین چه کرده سرآشپز!
"گفتم:"نه بابا!زحمت کوکوهارومامان کشیده.من فقط میخوام سرخشون کنم."روغن که حسابی داغ شد،شروع کردم به سرخ کردن کوکوها.
حمیدگفت:"اگه کمکی ازدست من برمیادبگو.
"گفتم:"مرغ پاک کردن بلدی؟باباچندتامرغ گرفته،میخوام پاک کنم."کمی روی صندلی جابه جاشدوگفت:"دوست دارم یادبگیرم وکمک حالت باشم.
"خندیدم وگفتم:"معلومه توخونه ای که کدبانویی مثل عمه ی من باشه ودخترعمه هاهمه کارهاروانجام بدن،شماپسرهانبایدهم ازخونه داری سررشته ای داشته باشین."گفت:"این طورهاهم نیست فرزانه خانوم.
بازمن پیش بقیه ی آقایون یه پاآشپزحساب میشم.وقت هایی که میریم سنبل آباد،من آشپزی میکنم.برادرهام به شوخی بهم میگن یانگوم!"
صحبت باحمیدحواسم راپرت کرده بود.موقع سرخ کردن کوکوهاروغن روی دستم پاچید.
تاحمیددیددستم سوخته،گفت:"بیابشین روی صندلی.بقیه اش رومن سرخ میکنم.بایدسری بعدبرات دستکش ساق بلندبخرم که روغن روی دستت نریزه."
روی صندلی نشستم وگفتم:"پس تاتوحواست به کوکوهاهست،من مرغ هاروپاک کنم.توهم نگاه کن یادبگیرکه وقتی رفتیم خونه ی خودمون،توی پاک کردن مرغ هاکمکم کنی.
"به خاطراینکه علاقه داشت درامورخانه کمک حالم باشد،سریع صندلی گذاشت وکنارمن نشست.دوربین موبایلش راروشن کردوگفت:"فیلم برداری میکنم،چون میخوام دقیق یادبگیرم وچیزی ازقلم نیفته!"گفتم:"ازدست توحمید!"
شروع کردم به پاک کردن مرغ ها.وسط کارتوضیح میدادم:"اول اینجاروبرش میدیم.حواسمون باشه که پوست مرغ رواین طوری بایدجداکنیم.این قسمت به دردبال کبابی میخوره و...".
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حمید_سیاهکالی_مرادی
@bitlzohor