eitaa logo
بیت المهدی
99 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
8 فایل
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🔺اعمال واذکار روزهای خاص 🔺تفسیر و ترجمه آیاتی از قرآن 🔺روشنگری سیاسی 🔺مطالب و اشعار مناسبتی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 .... 🌷حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که این‌جا هستیم شفاعت کنید.» فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند:... 🌷فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.»حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» 🌹خاطره ای به یاد سردار دل‌ها، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی : آقای جواد روح‌اللهی داماد خانواده شهید معزز محمدرضا عظیم پور 📚 کتاب "سلیمانی عزیز"، انتشارات حماسه یاران، ص۵۸ ❌️❌️ ....ما هم داریم. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🌺🍃 @bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید از خصوصیات فرزند شهیدش می گوید..🥀 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺🍃 @bitlzohor
🍃بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد. به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم.» 🌷 🌺 ✋🌺 🌸اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸 🌺🍃 @bitlzohor
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید هادی شجاع نـام پـدر :ناصر تـاریخ تـولـد :۱۳۶۸/۰۸/۲۳ مـحل تـولـد :تهران سـن :۲۶ سـال دیـن و مـذهب :اسلام شیعه تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۰۷/۲۸ کـشور شـهادت :سوریه مـحل شـهادت :سوریه نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا امامزاده عباس قـطعـه :۱ ردیـف :۵ شـماره :۸ همسرش‌میگفت‌: وقتایی‌که‌ناراحت‌بودم‌با‌اینکه سرش‌دادمی‌زدم‌میگفت‌: -جان‌دل‌هادی....؟ چند‌هفته‌بیشتر‌از‌شهادتش‌نگذشته‌بود یه‌شب‌‌که‌خیلی‌دلم‌گرفته‌بود‌ قلم‌و‌کاغذ‌برداشتم‌شروع‌کردم‌ به‌نوشتن...از‌دل‌تنگم‌گفتم... از‌عذاب‌نبودنش‌براش‌نوشتم‌،هادی... فقط‌یه‌بار فقط‌یه‌باردیگه‌بگو‌جان‌دل‌هادی....💔 نامہ‌رو‌تازدم‌وگذاشتم‌رومیز‌خوابیدم‌.... بعد‌شهادتش‌بهترین‌خوابی‌بودکه‌میشد ازش‌ببینم...دیدمش...صداش‌کردم‌... بهترین‌جوابی‌ که‌میشد‌ازش‌بشنوم... -جان‌دل‌هادی...؟ چیه‌فاطمه؟ چرا‌اینقدر‌بی‌تابی‌میکنی...؟ توجات‌پیش‌خودمه‌شفاعت‌شده‌ای...💔 🌼شادی روح همه و 🌼 🌺🍃 @bitlzohor
بوی عطر عجیبی داشت! نام عطر رو که می‌پرسیدم جواب سر بالا میداد شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود: به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم هر وقت خواستم معطر بشوم از ته دل می گفتم: [السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام] 🌺🍃 @bitlzohor
در فرازۍ از وصیت‌نامھ شھید لبنانـے ِ مدافع حرم ، مھدی‌رعد آمده است: وصیت من بھ دخترانـے ڪھ عڪس هایشان را در شبکھ‌ هایِ اجتماعـے میگذارند این است کھ این کار شما باعث میشود امام‌زمان خون گریھ کند 💔 شهید مدافع حرم🕊🌹 🌺🍃 @bitlzohor
♨️تضمین شهید نوید صفری برای گرفتن حاجت 🔹«زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می‌کند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. ان‌شاءالله شرمنده شما نباشم.» شادی روح این شهید بزرگوار صلوات🌷 ❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁ 🌺🍃 @bitlzohor
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا... همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده. بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم شهید مدافع حرم🕊🌹 🌺🍃 @bitlzohor
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن(عج) 🌺🍃 @bitlzohor
✍شهيدی که تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!! 🌹شهيد عارف مسلک حسینعلی عالی فرمانده محور عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله 🔹بعضی از دوستان خاص او اذعان دارند که او به معرفتی دست یافته بود که می‌ توانست از ضمیر افراد اطلاع یابد. 🔸تسبیح موجودات عالم را که خداوند در قرآن بر آن تصریح کرده است بشنود. 🔹با حسین برای شناسایی رفتیم وقت نماز شد اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. 🔸بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. 🔹پس از نماز دیدم حسین می‌ خندد به من گفت : می‌ خواهی یقینت زیاد بشه؟ 🔸با تعجّب گفتم: بله اما تو از کجا فهمیدی؟ 🔹خندید و گفت : چه‌ قدر؟ 🔸گفتم : زیاد. 🔹گفت : گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن. 🔸من همان کار را کردم شنیدم که زمین با من حرف می‌ زد و من را نصیحت می‌کرد. 🔹و می‌ گفت : مرتضی ! نترس عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست. 🔸من و تو هر دو عبد خداییم اما در دو لباس و دو شکل. ⭕️سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و... 🔹زمین مدام برایم حرف می‌زد سپس حسین گفت : مرتضی! یقینت زیاد شد؟ 🔸مرتضی می‌ گفت : من فکر می‌ کردم انسان می‌ تواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حد. ✅راوی شهید مرتضی بشارتی 🌺🍃 @bitlzohor
📝وقتی در عملیات تیر خورد با صدای یا حسین اش رفتیم سراغش خیلی از بچه ها وقتی تیر می خورند تا ببرندشان اتاق عمل آه وناله می‌کنند. اما محمد حسین از ماشین تا اتاق عمل یا زینب می‌گفت. ویا حسین به لب داشت .وقتی از اتاق عمل بیرون اومد یه کم ناله کرد .رفتم دم گوشش گفتم : نبینم ناله کنی؟ تا این را گفتم با اینکه اصلا هوشیار نبود.شروع کردبه ذکر یا حسین گفتن تا لحظه ای که به کما رفت😔😢 راوی همرزم شهید شهید مدافع حرم🕊🌹 🌺🍃 @bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 🍂🌹آیت الله ناصری قدس سره فرمودند کمترین مقام این شهید(حمید قبادی نیا) مستجاب الدعوه بودن ایشان هست هر کسی به ایشان متوسل شود، حاجت می‌گیرد ان شاءالله🍃 🍃🌹امروزه فضیلت یاد شهدا کمتراز شهادت نیست. 🍂 🍂🌹میهمان امروز ما شهید عزیز وبزرگوارمون شهید حمید قبادی نیای عزیز می باشد صلوات به روح پر فتوح این شهید عزیز هدیه می کنیم🍃 🍃🌹توسل امروز ما هم به شهید عزیزمان حمید قبادی نیا عزیز می باشدکه نذر نگاهت برای رضای خدا امروز گناه نکنم ان شاءالله🤲🌷 (ص) ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج 🌺🍃 @bitlzohor
زندگینامه شهید مرتضی جوکار مرتضی در 1344/1/20 در روستای جمسی در خانواده مذهبی و مومن از توابع بخش مرکزی داراب چشم به جهان گشود. وی فرزند اول خانواده بود که موجب خوشحالی خانواده و فامیل شد وی توانست مقطع ابتدایی در روستای جمسی و مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در شهر داراب بگذراند. در سال 62 به خدمت سربازی اعزام شد و طی دیدن دوره آموزش نظامی در شهرستان جهرم به اسلام آباد غرب اعزام شد وی در ژاندارمری ** یا نیروی انتظامی در پاسگاه مشغول خدمت شد. در مدت 4 ماه مانده به پایان خدمت سربازی در بازگشت در مناطق جنگی در اثر واژگون شدن وسیله نقلیه ارتش که بالغ بر 16 نفر بودند بر اثر شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. اکنون نیز قبر مطهر شهید در گلزار شهداء روستای جمسی، در دحیه کلبی آرامگاه نماینده امام حسن مجتبی (ع) در 8 کیلومتری شهر داراب بخاک سپرده شده است. روح و روانش شاد و انبیاء و اولیاء محشور باد. شهید قبل از شهادت عضو بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داراب بوده و در دوره های نظامی شرکت و دوبار به جبهه نیز اعزام شده است. 🌺🍃 @bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لالـه‌ای که هیچ وقت پژمرده نشد🌷 🎥روایت شهیدی که نماز شب او ترک نمی‌شد... 👌بسیار زیبا 👈ببینید و نشردهید. 🌹شادی روحشان صلوات ❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁ 🌺🍃 @bitlzohor
شهید حسن عشوری، شهید امنیت، متولد ۱۳۶۸ در شهرستان رودسر ۲۴ خرداد سال ۱۳۹۶ در منطقه چابهار در درگیری با گروهک تروریستی به شهادت رسید. شهید از زبان مادرش:  حسن آقا از کودکی با من و پدرش به مسجد، جلسات قرآنی و هیئت‌های مذهبی می‌آمد و با معنویت الهی و مکتب ائمه اطهار (ع) رشد کرد و از سن کم نمازخواندن و روزه گرفتنش را آغاز و باتربیت اسلامی آشنا شد. چون در خانه انباری نداریم لوازم اضافی را در پشت‌بام خانه نگه‌داری می‌کنم حسن آقا وقتی کودک بود با رفتن به پشت‌بام و جستجو لای وسایل اگر چیزی از یادگاری‌های دوران دفاع مقدس پدرش را پیدا می‌کرد جوری داد می‌زد و ذوق می‌کرد که انگار گنجی پیداکرده عشق این را داشت که اتاقش را با یک سربند، چفیه یا عکس شهید تزئین کند همین چند سال اخیر به یاد دارم که برای یادواره شهید املاکی رفته بود وقتی برگشت دیدم عکس شهید را با خود آورده تا به دیوار اتاقش بچسباند چون تازه خانه را نقاشی کرده بودیم مانع شدم مبادا چسب رنگ دیوار را بکند وقتی برای نماز صبح بیدار شد سرحال ندیدمش فکر کردم کسالتی دارد از حالش جویا شدم گفت حضرت آقا دیشب به خوابم آمده و مرا به خاطر نچسباندن عکس شهید بر دیوار اتاقش مورد بازخواست قرار داده، دیدم از این مسئله خیلی ناراحت‌ است که گفتم هر کاری دوست داری بکن دیگه مانع نمی‌شوم پسرم در شهدا چیزی می‌دید که من نمی‌دیدم.شهید عشوری عاشق اهل‌بیت (ع) و تابع ولایت بود بارها خواست که برای دفاع از حریم دختر فاطمه (س) راهی سوریه شود اما اجازه نمی دادم تا اینکه به زاهدان رفت . 🌺🍃 @bitlzohor
4⃣ 📌 «شهیدی که در آب جا ماند...» 🔹 فرمانده ‌شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد: ◇ «از آنجایی که گوشی بی سیم همیشه دست فرمانده است من و حسن در طول عملیات همیشه در کنار هم بودیم، ◇ تا اینکه یه موقعی که به دلیل حمله های مسلسل وار دشمن، مستاصل وسط آب مانده بودیم، یک لحظه متوجه شدم سیم گوشی کشیده شده. ◇ برگشتم دیدم حسن به پشت روی آب افتاده، برش گرداندم؛ دیدم یک تیر توی پیشانی حسن خورده است ولی هنوز یک کم می توانست صحبت کند. ◇ از من خواست کمی از این خون‌ها را به سرش بمالم. تا آمدم این کار را انجام دهم، یک تیر به قفسه سینه اش خورد و همان لحظه جا در جا به شهادت رسید. ◇ تا آمدم به عقب برش گردانم، خودم هم تیر خوردم و دیگر عملا نتوانستم کاری بکنم و حسن را آب برد.» 🔹 او ۱۷ سال بیشتر نداشت که شهید شد و در برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید» ◇ دفعه آخر هم می خواست برود، گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید». 🌺🍃 @bitlzohor
شهید مدافع حرم حسن عبدالله‌زاده ارادت خاصی به ساحت امام هشتم (ع) داشت. او عاشق زیارت امام رضا (ع) از صحن گوهرشاد بود. خودش را مقید کرده بود که حداقل سالی چند بار پابوس آقا برود. وقتی از مأموریت برمی‌گشت، چند روزی را با خانواده همراه می‌شد، بعد از دیدن پدر و مادر، بار سفر را می‌بست و همراه با همسر و فرزندانش راهی دیار امام رئوف (ع) می‌شد. وقتی وارد صحن گوهرشاد می‌شد، بعد از عرض ادب به ساحت ابالجواد (ع) یک گوشه‌ای می‌نشست و یک دل سیر به گنبد طلای حرم نگاه می‌کرد و بعد مشغول خواندن زیارت جامعه کبیره می‌شد. از میان زیارات مأثور، عاشق زیارت جامعه کبیره بود. گاهی اوقات که خیلی مشغولیت کاری داشت. بلیط قطار می‌گرفت و فقط سه چهار ساعتی زیارت می‌کرد و بعد از زیارت هم راهی راه‌آهن می‌شد و به تهران برمی‌گشت، به اطرافیان می‌گفت: این زیارت‌های سه‌ چهار ساعته خیلی خوبه؛ هم خیلی حال می‌دهد، هم آدم می‌تواند به آقا بگوید یا امام رضا (ع) فقط به عشق خود شما آمدم و الان هم بر می‌گردم. البته شهید عبدالله‌زاده این یکی دو سال آخر به واسطه مأموریت‌های متعدد و دوره‌های فشرده‌ای که داشت موفق نشده بود به پابوس آقا علی بن موسی الرضا (ع) برود. برای همین دلش برای یک اَلسَلام‌ُ عَلَیک‌َ یا عَلی‌بِن‌ موسَی‌الرِضا گفتن در صحن گوهرشاد تنگ شده بود. هر بار که صحبت از مشهد می‌شد، یک آه از ته دلش می‌کشید و می‌گفت: یک سال می‌شود که نتوانستم پابوس مولا بروم. 🌺🍃 @bitlzohor
زیارتنامه ی شهدا🌹 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم سلام برشهدا و سلام برشما رهروان راه شهدا روزشما عزیزان منور به نورشهدا 🌹شادی روح شهدا صلوات🌹 💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐 شادی-روح-شهدا-صلوات✨ 🌺 ✋🌺 🌸اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸 @bitlzohor
🌷شهید مدافع حرم محمد جعفری گنجی🌷 شهید محمد جعفری گنجی در نبرد با داعش در تاریخ ۳۱ فروردین ۹۴ به شهادت رسید. این شهید در سال ۹۳ برای دفاع از حرم اهل بیت توفیق حضور در سوریه داشت و در عملیات بصیری الحریر توسط جبهةالنصره اسیر، شکنجه و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش مفقود شد. این شهید بزرگوار ۱۶ ساله شهادتی با اقتدار داشت؛ به طوری که تکفیری‌ها محمد را روی یک صندلی نشانده‌اند و با بی‌رحمی برای کشیدن اعتراف از او اول انگشتانش و سپس سر و زبانش را از بدنش جدا می‌کنند؛ لذا آقا محمد ما پس از حدود ۴ ماه جنگیدن با داعش،شبیه اربابش امام حسین علیه السلام شهید شد اما با وجود شکنجه‌های فراوان اعتراف نکرد.  پیکر این شهید پس از تفحص در سوریه، از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. 🌺🍃 @bitlzohor
پدر پنج شهید دفاع مقدس( شهیدان افراسیابی) در زمانی که آخرین فرزندش را به خاک می‌سپردند، تقاضا کرد یک بار دیگر فرزندش را ببیند. وقتی کفن را باز کردند او خطاب به آخرین فرزند شهیدش گفت؛ به آقا اباعبدالله سلام برسان و بگو عذر میخواهم اگر دیگر پسری ندارم تقدیمت کنم🥺. گفت،شما در کربلا تمام عزیزانت را در راه خدا دادی....😭 🥀✋ 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 @bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ پیروزی معجزه وار در عملیات آزادسازی ارتفاعات «بازی سوار»، با عنایت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ⛰ در عملیات مهم آزادسازی ارتفاعات استراتژیک «بازی دراز»، که نقشی کلیدی در تأمین امنیت مرزهای غربی کشور داشت، گروهی ۲۱۰ نفره از نیروهای خودی برای آزادسازی قله‌ی مهم ۱۱۰۰، در نظر گرفته شده بودند ولی تنها شش نفر از آنها توانستند خود را به ارتفاع مذکور برسانند‌. ❗️ این شش نفر، ناگهان مقابل خود گروهی ۳۰۰ نفره از سربازان ارتش بعث عراق را دیدند ... 🌟 محسن وِزوایی و پنج یارش با توکل به خدا و به گونه ای معجزه وار، آن ٣٠٠ نیروی ارتش بعث عراق را به اسارت گرفتند. ⭕️ در حین تخلیه‌ی اسرا، یکی از اسرا با اصرار تقاضای ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی را داشت. دوستان محسن، بخاطر مسائل امنیتی، شخصى غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان فرمانده خود معرفی کردند اما.... ‼️ اما او، ناباورانه و با قاطعیت گفت: 🔹 نه! فرمانده‌ی شما این نیست. ◽️ گفتند: 🔸 مگر تو فرمانده ما را دیده ای؟ ▫️ گفت: 🔹«آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی و شلیک کردیم به او کارگر نمی شد. لذا من او را می‌خواهم ببینم.» 🕯 وزوایی که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و بر زمین نشست و ... 🌷این واقعه نخستین جلوه امدادی بود که در بدو جنگ اینگونه تجلی نموده بود. لذا در مصاحبه ای تلویزیونی به این واقعه به عنوان عنایت ائمه هدی (علیه السلام ) به رزمندگان اسلام اشاره شد. 🏷 (عجل الله تعالی فرجه) https://eitaa.com/bitlzohor
@madadazshohada کسی رو تو دنیا نداره👈یه فاتحه براش بفرستید .ان شاءالله که شفیع ما باشن.. غواصی که کسی را نداشت و برای آب نامه می نوشت.. 🌷نامه برای آب... همرزم یوسف می‌گوید هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم کسی را ندارم که !!!! 🌷نقاشی یکی از کارهای مورد علاقه شهید یوسف قربانی نقاشی کردن و نوشتن بود. به هر چادری که قدم می گذاشت بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می کرد. این کارش بچه ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می گفتند: یوسف! بابا این چه کاریه که می کنی؟ چادرها را خراب نکن. ولی او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و کار خودش را می کرد. یادم هست یک روز به چادر یعقوبعلی محمدی رفته بود که ذوق هنری اش گل می کند و شکل همه افراد چادر را به گونه ای روی دیوارهای چادر نقاشی می کند به نحوی که همه جای چادر پر از نقش و نگار می شود اصلا او از کار نوشتن و کار رسم خوشش می آمد و این کارش هم گاهی برایش درد سرآفرین هم می شد. به عنوان مثال یک روز که در مقر آموزش لشگر عاشورا بوده است، کچ را برداشته و آیه زیر را بر روی تخته سیاه می نوسید: " فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما" با توجه به این که آیه به اصطلاح در آرم سازمان (مجاهدین خلق) وجود دارد حساسیت حفاظت اطاعات لشگر را برانگیخته بود و لذا می آیند و می پرسند که چه کسی این آیه را بر روی تخته سیاه نوشته است؟ و شهید یوسف قربانی می گوید من نوشته ام. حفاظت اطلاعات به او مظنون شده و به گمان اینکه او یک منافق نفوذی است او را بازداشت می کنند. از طرف دیگر برای اینکه بتوانند به طور غیر مستقیم از زیر زبان او حرف بکشند، یکی از بچه های گردان خودشان را همراه او می کنند تا پیش او از امام و انقلاب بدگویی و انتقاد کند از عملکرد امام که: بله! امام در مورد جنگ تحلیل درستی ندارد و دارد اشتباه می کند. اصلا ما جنگ می کنیم که چه؟ و... شهید قربانی با شنیدن این حرفها حسابی از کوره در رفته و با او گلاویز می شود. آن بنده خدا بعد از خوردن یک کتک مفصل داد و قال راه می اندازد که: ای بابا به دادم برسید این مرا کشت. بالاخره چند نفری می آیند و او را از دست شهید قربانی می گیرند هنگامی که از یوسف می پرسند: تو که طرفدار امام و انقلاب هستی پس چرا این آیه را روی تخته سیاه نوشتی؟ او می گوید: مگه کار بدی کردم؟ این یک آیه  قرآنه! مگه نوشتن  قرآن هم گناهه؟ حالا اگه دیگران از آن سوء استفاده می کنند و به بیراهه می روند گناه من چیه؟! 🌷پیش از عملیات کربلای 5 بود. ما در موقعیت شهید اوجاقلو ـ در کنار رود کارون ـ دوره آموزش غواصی را می گذراندیم. یکی از روزها به دلیلی از من خواسته شد تا به گروهان دیگری منتقل شوم، ولی من نپذیرفتم، کلی هم ناراحت و عصبانی شدم. هرگز فراموش نمی کنم که او پیش من آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: ـ چته پسر؟ این همه اخم و تخم می کنی که چی؟ آسمان که به زمین نیومده! اصلا بگو ببینم تو برا چی به جبهه اومدی؟ ها؟ برا تفریح؟ یا برا مهمونی؟ آدم که نبومده با این حرفا دلخور بشه؟ من نمی دونم اگه تو به جای من بودی چکار می کردی؟ فکر نمی کنم در این دنیای بی در و پیکر به اندازه من رنج و تنهایی کشیده باشی؟ از اول زندگیم همزاد غم و غصه بودم و همراه درد و رنج بزرگ شدم. در آسمان بلند زندگی ام یک ستاره آشنا هم برایم سوسو نمی زند! او راست می گفت. در دنیای به این بزرگی، هیچ کس و کاری نداشت. وقتی که به مرخصی می آمد، اکثرا در پایگاه بسیج بود. گاهی هم بچه ها او را به خانه خود دعوت می کردند. اما هرگز از خود ضعف و ناتوانی نشان نمی داد و جزع و فزع نمی کرد. همیشه سرزنده و شاداب بود. کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصر کاوه برگرفته از کتاب زندگینامه غواصان دریادل زنجان🥀😢 « رو یاد کنیم با ذکر یک صلوات» https://eitaa.com/bitlzohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ جلیلی در نگاه خواص 🔶️ از علی لاریجانی تا علیرضا زاکانی همگی جلیلی را فرد سالم و کارآمدی میدانند 🔷️ نظرات چهره های شاخص سیاسی و علمی درباره دکتر سعید جلیلی 🔴 این کلیپ خیلی مهمه پس با بازنشر اون کمک کنید افراد بیشتری اونو ببینن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "https://eitaa.com/bitlzohor
هر وقت در نمـاز عجله کردی خواستی زودتـر تمومش کنی به یاد بیار همـه ی آنچـه که می خواهی بعداز نماز بروی به آن برسی؛ و همـه ی آنچه که می ترسی در این مـدت از دسـت بدهی به دست همان کسۍاست که در مقابلش ایستاده ای....!💚 پس برای حرف زدن با خـدا بیشتر وقت بزار(: 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bitlzohor