eitaa logo
اشعار مداحی‌های حاج ابوذر بیوکافی
1.3هزار دنبال‌کننده
20 عکس
0 ویدیو
2 فایل
﷽ 🇮🇷کانال‌حفظ‌ونشرآثارحاج‌ابوذربیوکافی @AbozarBiukafi_ir ارتباط با ادمین @Biukafi_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 / بخش اول متن (ع) با نوای حاج ابوذر بیوکافی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای حَرمت خانه‌ی معمور دل ای شجر شق تو در طور دل نَجلِ علی، دُرِّ یتیم حسن باب همه خلق زمین و زَمَن همچو عمو ماه بنی‌هاشمی چشم و چراغ شهدا قاسمی * قاسم از خیمه که اومد بیرون، عبارت مقتل اینه: " شُقَّةُ القَمَر " یعنی یه ماه‌پاره اومد به سمت میدون. امام حسین عمامه‌رو برداشت، عمامه رو پاره کرد، فرمود اول بیا صورتت رو ببندم؛ عموجون میترسم نظرت بزنن، چشمت کنن. اینقدر زیبارو بود؛ مثل باباش امام حسن علیه‌السلام... امام حسن وقتی تو مدینه میومد از گذر رد بشه، اگه صورتشو نمیپوشوند، روایت میگه انقدر مردم مات جمال زیباش میشدن راه بند میومد... * @Abozar_Biukafi همچو عمو ماه بنی‌هاشمی چشم و چراغ شهدا قاسمی لیله‌ی عاشور در آن شورِ حال کرد ز تو عمّ گرامی سؤال کِی همه‌دم عاشق ایثارِ خون شربت مرگ‌است به کام تو چون؟ * سرِ سفره امام حسن بزرگ شده، خون حضرت تو رگ‌های این آقازاده‌ست، اهل معرفته؛ شب عاشورا که همه تو خیمه بودن، دل تو دلش نبود؛ نکنه علی‌اکبر بره من جا بمونم.... (اصلا یکی نشونه‌های بچه هیئتی اینه که عاشق شهادته...) مثل جدّش امیرالمؤمنین که تو غزوه‌ی اُحد، پیغمبر دید مولا به‌هم ریخته، فرمود: علی جان چی‌شده؟ با یه حسرتی گفت: تو این جنگم من شهید نشدم، من جاموندم.... قاسم هم نوه‌ی همون آقاست، دل تو دلش نیست؛ نکنه قرعه به‌نامش نیفته... @biukafi_matn ' امشب تو رو هم توی این خیمه دعوت کرده، بگو: میشه عاقبت منم ختم به شهادت بشه. میشه منم از جام تو عسل بنوشم آقای من.... تو سِّر الاسرار شهدایی، تو لحظه‌ی آخر سر همه شهدا رو دامن گرفتی...' گفت: اومدم بالا سرش، تیر خورده بود خیلی خون ازش رفته بود، دیدم به‌زور داره خودش رو به‌سمت قبله میکشه. صداشم جوهره نداشت، اما لباشو داشت تکون میداد. گفتم دم آخر این شهید شاید میخواد وصیتی کنه؛ آروم گوشم‌و بردم کنار لبای مطهر این شهید، دیدم آروم داره میگه: " صَلَّی اللهُ عَلیکَ یا مظلوم یا اباعبدالله " آخرش تو بالا سر شهدا میای آقاجان... امشب شب اوناییه که شهادت میخوان، قاسم باید امضاء کنه، قاسم باید اذنش رو بده. @Abozar_Biukafi تا که مولا پرسید شهادت در نگاه تو چه جوریه؛ تا گفت: " اَحلیٰ مِنَ العَسَل " شاید آقا گفت جانم حسن؛ خون همون آقا توی بدن و رگهای توئه. * غنچه‌ی لبهات پر از خنده شد با سخن مرگ دلت زنده شد کِی تو مرا چون پدر و من پسر آینه‌ی مادر و جدّ پدر جام اگر جام شهادت بُوَد مرگ به از روز ولادت بود بی‌تو حیاتم همه شرمندگی‌ست * من این دنیارو بی‌عموجانم حسین نمیخوام ..* (تو هم همینو امشب بگو.) بی تو حیاتم همه شرمندگی‌ست با تو مرا کشته شدن زندگی‌ست ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال اشعار مداحی‌های حاج ابوذر بیوکافی @biukafi_matn