📋 #اینشیربچههایمنازنسلحیدراند
#روضه_طفلان_حضرت_زینب (س)
#متن_روضه / بخش سوم صوت
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج ابوذر بیوکافی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیبی زینب دید همه دارن میرن؛ علی اکبر رفت، قاسم رفت.
لباس نو تن آقازادهها کرد: بیاید آبرو بخرید، نکنه من مادر شهید نشم، نکنه من فداییهامو تقدیم حسین نکنم...
فرستادشون پیش دایی جانشون؛
این شیر بچههای من از نسل حیدرند
همزادِ پاکی و کَرمِ خون جعفرند
سوگند خوردهاند که قربانیات شوند
من مطمئنم آبرویم را نمیبرند
سهمی مرا ز داغ جگر گوشهها دهید...
داداش من، قرار نیست همهی غصهها و داغها رو دل تو بشینه.
بذار منم داغدار بشم. من دیدم وقتی علیاکبر افتاد زمین چطوری رفتی کنار بدن، دیگه راه نمیتونستی بری...
@biukafi_matn
(من اینجا یه حرف تو روضه بزنم، زودتر برا علی اکبر گریه کنیم.)
سر یه شتر دعوا شده بود، اومدن پیش پیغمبر؛ این میگفت مال منه و اون میگفت مال منه. حضرت فرمودن ادلّه بیار.
گفت: یا رسول الله این شتر رو نحرش کن، این جگرش عیب کرده، اگر من اشتباه گفتم، جای این شتر ده تا شتر بهش میدم.
پیغمبر امر فرمودن شتر رو نحر کردن، جیگر رو آوردن دیدن جیگر عیب کرده
رسول خدا فرمودن از کجا میدونستی؟ گفت آخه جلو چشمش بچهشو سر بریدن...
بیبی زینب فرمود حسین جان، خودم دیدم جیگرت بعد علیاکبر عیب کرد، این دوتا رو قبول کن منم یه مقدار تو داغت شریک باشم...
حسین......
@Abozar_Biukafi
این دوتا آقازاده رفتن؛ بعد لحظاتی دیدن صداشون نمیاد، اباعبدالله رفت ابدان مطهرشون رو برگردونه. همهی خانما ریختن بیرون؛ شیون زدن، ضجه زدن، همه گریه کردن.
اما تنها کسی که نیومد زینب بود.
گفت نمیتونم ببینم چشم تو چشم بشیم، اذیت بشی...
(همهی این حرفارو زدم به اینجا برسم.)
بازم خوب شد این دوتا آقازاده عاشورا شهید شدن. بعدِ عاشورا رو ندیدن...
آخه پسر به غیرتش بر میخوره مادرشو جلو چشمش بزنن.
اگه ببینه دست مادرشو میبندن پیر میشه...
(از کجا میگی پیر میشه؟)
آخه تو کوچهی بنی هاشم یه آقایی دید مادرشو زدن...
یازهرا....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn