📋 #طفلآمدبهجنگشانبادست
#متن_روضه / بخش دوم
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*کم کم دلت رو ببرم امشب سمت این روضه. نمیدونم چه تقدیریه، شب پنجم روضه خیلی سنگین میشه؛ روضه روضهی گوداله. روضه روضهی روز عاشوراست، روضهی نزدیک به روضهی اباعبدللهست. انشالله حقش رو ادا کنی. انشالله خدا به حق عبدلله ابن الحسن ما رو مشمول رحمتش کنه.*
روضهاش آخر فداکاریست
باید اول فدای او بشوم
گم شدم در مقاتل و باید
خود من نیز جستجو بشوم
در کدامین نبرد و پیکاری
کودکی مثل مرد میغرّد
مرد جنگی کجاست من با او
میل دارم که روبهرو بشوم
بارها عمهاش از او پرسید
دوست داری خودت چهکاره شوی
گفت آن وقت که بزرگ شدم
دوست دارم چنان عمو بشوم
@Abozar_Biukafi
*پیغمبر فرمود: تو دنیا هر چیزی دلت رو ببره تو آخرت هم با همون محشور میشی. فرمودن: بعضیها با آرزوهاشون از دنیا میرن. بعضیها آرزوهاشون تحقق پیدا میکنه. وقتی آرزوی این خانواده شهادته، این بچه هم آرزوی شهادت میکنه.
(آمادهای؟ کمکم وارد روضه بشیم.)
لحظهای رسید دید همه رفتن، علی اکبر رفته، علی اصغر رفته، داداش قاسمش رفته، دیگه کسی باقی نمونده. یه نگاهی انداخت دید صدای همهمه زیاده. امانته دست زینب، هرکاری کرد آرومش کنه نشد. آخه این بیقراری فرق داره؛ یهدفعه صدا زد عمه ببین عموم رو دور کردن...
طفل آمد به جنگشان با دست...
(خیلی با این مصرع کار دارم امشب)
*راوی میگه خیلی زخم به بدن مطهر اباعبدلله وارد شده بود. یکی اومد کار رو تموم کنه. شمشیرش رو بلند کرد. این بچه این صحنه رو داره نظاره میکنه. شروع کرد به دویدن. دید اگه بدوه نمیرسه. واسه اینکه حواسش رو پرت کنه اول یه نالهای زد: ای پلید زاده، این عموی منه؛ مگه من میزارم تو نگاه چپ به عموم کنی. ظاهرا خودش رو پرت کرد. نامرد هم شمشیر رو با تمام قدرتش زد، ضربه به دستش وارد شد. دست به پوست آویزون شد. (بچهست دیگه، نوجوونه.) شروع کرد به ناله زدن. هی گریه میکنه... (ببین امام حسین چقدر رحیمه، چقدر کریمه.) توی اون وضعیت آروم بغلش کرد. سر عبدالله رو گذاشت رو سینه. عزیزم گریه نکن....
@biukafi_matn
(صحبت دست وسط اومد. من با این دست کار دارم امشب.)
طفل آمد به جنگشان با دست
هرچه باشد ز نسل فاطمه است
*من نمیدونم چرا هر وقت پای ولی وسط میاد، یه دست باید سپر بشه. یهبار هم چهل نفر داشتن آقای ما رو میبردن. چهل نفر اونور، مادر ما اینور؛ بیبی دست در کمربند مولا انداخت. اون نانجیب گفت مگه دست فاطمه رو نمیبینی… چنان ضربهای زد که امام صادق فرمود مادر ما برای همین از دنیا رفت.
وای مادرم...
همه روضهخونها گریز میزنن به کربلا. امشب من از کربلا میخوام ببرمت مدینه.
دنبال حیدر میدوید...
(چهجوری؟ پهلو رو زدن، دست رو زدن، صورت زخمیه، سینه مجروحه؛ ولی پای ولی وسط اومده، فاطمه دردهاش یادش رفت...)
"دنبال حیدر میدوید
از سینهاش خون میچکید"
وای مادرم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال اشعار مداحیهای حاج ابوذر بیوکافی
@biukafi_matn
📋 مجموعه متن روضهها و اشعار
ویژه #شب_پنجم_محرم
با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳:
▪#کشتهیدوستشدندرنظرمرداناست (غزل مدح)
▪#گرچهابنالحسنمپرشدمازثارلله (متن مناجات و مدح)
▪#طفلآمدبهجنگشانبادست (متن روضه)
▪#ابنالحسنممیبینمعزوجلرو (زمینه)
▪#منکهازخیمهآمدمسویقتلگاهت (نوحه)
▪#عطریکهازحرموزیده (واحد)
▪#عاشقایحسنچشمانتظارن (شور)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹سال ۱۳۹۵:
▪#دارنمیانسوارههاگودال (زمینه ۱)
▪#نگوبرگردمدیگهازاینراه (زمینه ۲)
▪#ایندرواوندرمیزنمبهشوقدیدارت (سنگین)
▪#چشمخودرابازکردمابتداگفتمحسین (واحد)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹سال ۱۳۹۷:
▪#الااییارسفررفته (مناجات)
▪#عموحسینبهشتمه (متن روضه)
▪#عمهبیااجازهبدهتارهاشوم (شعر روضه)
▪#چهخبرهتومیدونچراچشاتمیباره (زمینه)
▪#رنگوبویهیئتهاحسینیباشهخوبه (شور)
▪#اولسناعلیالحق (شور گودال)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👉 @biukafi_matn 👈