eitaa logo
💚🌹یاس 🌹💚
190 دنبال‌کننده
21هزار عکس
9.6هزار ویدیو
53 فایل
﷽ ✋ صَلَّی اللهُ عَلَیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا ایَّتُهَا الصِّدیقَةُ الشَهیدَة... دنبالِ "شُهرَتیم" و پِیِ "اسم" و "رَسم" و "نام"... غافل از اینکه فاطمه(س) "گمنام" می خَرَد ... ❤️#یاس❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🥀🌴مرد غریب خدا چند وقتی خیالم را رها کن تا فارغ از غربتت با تو عشق‌بازی کنم. 🌴🥀🌴 وقتی به تو فکر می‌کنم و غربتت در مقابل نگاهم می‌آید، به قدری دلم پر از غم می‌شود که لذت عاشقانه‌ها را فراموش می‌کنم.😔😔 🌴🥀🌴 فکر کردن به غربتت تاب از دلم می‌برد و کار شب و روزم را های های گریه می‌کند. 😭 اگر بنا نیست از فکر غربت تو بیرون بیایم، کاری کن تا غربت تو در میان دوستانت را فراموش کنم؛ دوستانی که اگر چه صدای ادعایشان گوش فلک را کر کرده؛ اما خبری از تو در زندگی‌شان نیست. کاش چند روزی فارغ می شدم از فکر غربتت. شبت بخیر مرد غریب خدا!😔✋ 🌴💎🌴
🌴🥀🌴حضرت عاشق کش دلت را راضی کن از من! لبخند بزن! من تاب دیدن ابروان در هم رفته‌ات را ندارم. 🌴🥀🌴مرا از ذهنت پاک کن! بگذار فراموشت شوم! وقتی مرا از یاد نمی‌بری و دلت هم از من راضی نمی‌شود، مرا در میان بُهتی نفس‌گیر گرفتار می‌کنی. 🌴🥀🌴تو مرا دوست داری که نمی‌خواهی فراموشم کنی؛ اما من قدر دوستی تو را نمی‌دانم که غمگینت می‌کنم. حالا التماس کنم که دوستم نداشته باشی یا خودم را بکشم تا آدم شوم؟ حتما باید آدم شوم؛‌ اما حالا که نمی‌شوم چه خاکی به سر کنم؟ لبخند بزن! فراموش کن مرا! من آدم دوست‌داشتن‌های تو نیستم. شبت بخیر حضرت عاشق‌کُش! 🌴🥀🌴
🍃 آقای همنشین 🌴⭕️🌴من به ابد فکر می‌کنم و دنیا را بدون ابدیت، قفس تنگ می‌دانم که میله‌هایش پر از خار است و خارها یکی یکی فرورفته در تن. اگر ابدیتی نبود، من خدا را دوست نداشتم و باور نمی‌کردم که خدا رحمان و رحیم است. چه قدر دنیایی که با مرگ تمام می‌شود، ترسناک است! ولی آقا! به ابدیت که فکر می‌کنم، بدون اندیشیدن به تو و هم‌نشینی با تو، ابد هم برایم ترسناک می‌شود. 🌴💎🌴ابدیتی که تو در آن هستی، قفسی را که برایت ترسیم کردم، برایم گهوارۀ کودک می‌کند و حتی آغوش مادر. خارهای این قفس برایم می‌شود بال فرشته‌ها این قدر لطیف! اگر بناست من از این قفس به ابدیتی راه پیدا کنم که تو در آن هستی، هر چه قدر هم که طولانی حبس در این قفس را برتر و زیباتر از هر آزادی می‌دانم. 🌴💢🌴 چه قدر خوب که خدا وعده داد اگر برایش خوب بندگی کنیم، تا ابد هم‌نشین تو می‌شویم. هیچ وعده‌ای به اندازۀ این وعده، عزم مرا برای خوب بودن محکم و استوار نمی‌کند! می‌خواهم هم‌نشین ابدی‌ات باشم، پس التماس می‌کنم کمک کن تا بندۀ خوبی باشم. شبت بخیر آقای هم‌نشین! 🌴💢🌴
🌴💎🌴 منتهای آرزوی زائران راهی زیارتم چند فرسخی مانده تا مزار. ولی نمی دانم مرا زائر می نامند یا نه؟ به زیارت رفتن مساوی زائر شدن نیست اگر دلم بند جای دیگری باشد می توانم خودم را زائر بنامم؟! 🌴💎🌴در خیالم گاهی خودم را در راه زیارت تو تصور می کنم؛ نشسته ای در خیمه و من به سوی تو راهیم و در همان عالم خیال باز هم شک می کنم که آیا زائر تو می شوم یا نه؟! من همیشه می ترسم از اینکه تو را ببینم و زائرت نشوم. 🌴🥀🌴 چقدر آدم روی این زمین امام زمانشان را دیدند و در کنارش نشستند و با او همسفره شدند و بهره ای نبردند از دیدار و نشست و برخاست ناکام کسی است که طعم زیارت تو را نچشیده باشد. بچشان به کامم طعم زیارتت را. 🌴💎🌴 شبت بخیر منتهای آرزوی زائران! 🌴💎🌴
🌴💎🌴یار آشکار از دیده پنهانم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای تو بینم 🌴💎🌴اگر روزی برسد که اگر به صحرا نگاه کردم، روی تو را ببینم و به دریا که چشم دوختم، غرق عظمت بی‌انتهای تو شوم، به هر جا که رفتم چه کوه باشد چه دشت، چه قله باشد، چه دره، نشان روی زیبای تو را ببینم، آن وقت روز آرامش من است. 🌴🥀🌴 بیچارگی من از وقتی آغاز شد که روز و شب چشمم به هر کسی خورد و نگاهم به هر جا که دوخته شد، یاد تو نکردم و تو را ندیدم. این گونه شد که دنیا محل بی‌قراری و خانۀ تشویشم شد. تو در همه جا هستی، این نگاه من است که معیوب است. 🌴💎🌴چه خوشبخت‌اند آنهایی که در همه جا با تو هستند و تو را می‌بینند. چه کنارشان باشی و چه فرسنگ‌ها با آنها فاصله داشته باشی. شبت بخیر یار آشکارِ از دیده پنهانم! 🌴💎🌹💎🌴
🌴💎🌴دلبر مه جبین نمی‌دانم دلم دیوانهٔ کیست کجا آواره و در خانهٔ کیست نمی‌دونم دل سر گشتهٔ مو اسیر نرگس مستانهٔ کیست 🌴💎🌴خوش به حال کسی که نمی‌داند دلش دیوانۀ کیست. من هر چه را ندانم، این را می‌دانم که دلم دیوانۀ تو نیست. نه طعم آوارگی برای تو را چشیده و نه لحظه‌ای در خانۀ تو نفس کشیده است. و چه قدر بد است کسی یقین داشته باشد که دیوانۀ تو نیست. 🌴💎🌴 خوش به حال کسی که دیوانۀ تو اگر نیست، دیوانۀ هیچ کسی در این عالم نیست و اصلاً نمی‌داند دیوانگی چیست. 🌴💎🌴آقا! کاش یک روز برسد که دل سرگشته‌ام فریاد بزند اسیر نرگس مستانۀ تو شده و از هر چه و هر که بوی تو را نمی‌دهد، دل کنده. شبت بخیر دلبر مه‌جبین! 🌴💎🌴
🍃هوای نفس کشیدنم 🌴🍃🌴سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد 🌴🥀🌴سال‌ها کنارم بودی و همیشه دستت به سوی دستم دراز تا دستگیری کنی از من و من کوی به کوی دنبال کسی می‌گشتم که به فریادم برسد. 🌴🌹🌴 در هر خانه‌ای را که به امید زدم، باز شد اما ناامیدی ارمغانی بود که صاحب‌خانه ارزانی‌ام کرد. چرا به تو اعتماد نمی‌کردم، سؤالی است که خودم هم جوابش را نمی‌دانم. 🌴💎🌴وقتی که می‌خواستم به سراغت بیایم، چرا تو را در کنارم احساس نمی‌کردم و فریاد می‌زدم به این امید که به گوشَت برسد. تو نجوای مرا می‌شنیدی، حتی اگر صدایم به گوش خودم نمی‌رسید. 🌴💎🌴حاصل این دور باطل عمر تلف شده‌ای است که مایۀ حسرتم شده؛ ولی ایمان به این که کنارم هستی، حالا سرمایه‌ای است که برای باقی ماندۀ عمر مثل هوای نفس کشیدن محتاج آنم. همیشه در کنارم بمان که سخت محتاجم! شبت بخیر هوای نفس کشیدنم! 🌴💎🌹💎🌴
🍃عزیزم 🌴💎🌴دلشوره حالی است که بارها بارها یکایک‌مان آن را تجربه کرده‌ایم. وقتی می‌ترسیم، دلمان شور می‌زند، وقتی منتظریم و نگران، دلمان شور می‌زند و گاهی حتی بی‌دلیل دلمان شور می‌زند. 🌴💎🌴من از دلشوره بدم می‌آید. وقتی که می‌آید، لحظه‌ها را می‌شمارم که زودتر برود. دلشوره لذت زندگی را می‌برد، تلخ می‌کند کام انسان را. زیبایی‌ها برای آدمی که دلشوره دارد، جلوه‌ای ندارند و روز و شب آدمی که دلشوره دارد، سیاه است. 🌴💎🌴من وقتی که دلشوره می‌گیرم، در کنار همۀ دردهایش، درد دیگری آزارم می‌دهد: چرا در دوری تو دلشوره‌ام نمی‌گیرد؟ تو چه کم داری از همۀ آنچه به دلشوره‌ام می‌اندازد؟ چرا این قدر بدم؟! چرا هنوز هم از تو جز تو را می‌خواهم؟ اصلاً چرا از تو شرم نمی‌کنم؟ 🌴💎🌴دلشوره هر چه قدر سخت و تلخ باشد، برای تو که باشد از هر عسلی شیرین‌تر است. یعنی می‌رسد روزی که به تو بگویم: «عزیزم!‌ دلم برایت شور می‌زند»؟ شبت بخیر عزیزم! 🌴💎🌹💎🌴
🍃نازنین من از این که این و آن دلشان بسوزد برای من بدم می‌آید. در میان شعله‌های آتش اگر باشم یا زیر صخره‌های سنگین، دوست ندارم کسی نگاه ترحم‌آمیز به من کند؛ اما راستش را بخواهی، دوست دارم تو دلت برای من بسوزد و نگاه‌های ترحم‌آمیز کنی به سویم. امشب می‌خواهم دلت را بسوزانم برای خودم. آقا! دلم نازکردن می‌خواهد، نازنیاز شده‌ام. نازکشیدن یک هنر است کسی را جز خودت سراغ داری که ناز مرا بکشد؟ 🌴🌹🌴می‌دانم که قبول داری، نیاز به ناز، کاذب نیست، از نیازهای حقیقی انسان است و چه خوب است که حق می‌دهی به من از تو بخواهم که نازم را بکشی. دلم آرام است که تو خوب می‌دانی نازکشیدن کسی که نازخریدن بلد نیست،‌ بیش از آن که مایۀ آرامش باشد، سوهان روح است. 🌴🥀🌴حالا که تو بهترین خریدار نازی، امشب را بیا بنشین در کنارم، برایت ناز کنم تو نازم را بکشی. قول می‌دهم من هم خریدار نازت شوم، به هر قیمتی که تو بگویی. بیشتر از جان چیزی ندارم،‌ گرچه قابلت را ندارد، ولی تقدیم یک لحظه ناز تو. شبت بخیر نازنین من! 🌴💎🌹💎🌴
🍃بهترین همسفر کم می‌شود که ما تنهایی به زیارت اربعین برویم. حال و هوای زیارت اربعین گویی به جمعی زیارت رفتن است. تو هم مثل مایی آقا!؟ تنها می‌روی به زیارت یا با ملازمانت؟ کسی غیر از ملازمانت را همراه خود می‌بری؟ اگر آری، می‌گذاری تو را بشناسند یا نه؟ می‌شود بگویی ملاک انتخابت چیست؟ من باید چه کار کنم تا توفیق همراهی با تو را داشته باشم؟ 🌴🥀🌴 التماس می‌کنم به اندازۀ فاصلۀ دو عمود توفیق همراهی بده به من. نه، به اندازۀ یک قدم. بگذار در نامۀ عملم بنویسند: همراهی با ولی خدا در مسیر کربلا! شبت بخیر بهترین همسفر! 🌴💎🥀💎🌴
🌴🍁🌴کس بی کسان باور کن که گاهی به قدری دنیا برایم زشت می‌شود که برای تحمّل لحظه‌ای از آن دست و پا می‌زنم تا بهانه‌ای بیابم. 🌴🌹🌴گاهی به قدری دنیا برایم تنگ می‌شود که دوست دارم فریاد بکشم و همه را به کمک بطلبم تا به اندازۀ مویی دنیایم وسعت بیابد و من نفس بکشم. 🌴🍁🌴گاهی به قدری دنیا برایم ترسناک می‌شود که مثل دیوانه‌ها می‌خواهم به در و دیوار خانه‌ام التماس کنم که همدمم شوند. گاهی به قدری دنیا برایم تلخ می‌شود که به دنبال خمره خمره عسل هستم تا بنوشم و شاید کمی تلخی دنیا از کامم بیفتد. 🌴💎🌴ولی می‌دانم همۀ دست و پا زدن‌ها و همۀ فریاد کشیدن‌هایم، همه التماس کردن‌ها و همۀ نوشیدن‌هایم بی‌فایده است اگر تو به دادم نرسی. 🌴💎🌴این گاهی‌ها که گفتم نه برای روزهای گذشته است و نه برای فرداهایم. همین حالا دنیا برایم این چنین زشت و تنگ و ترسناک و تلخ شده که محتاج نگاه تو شده‌ام. آقا! یک بیچاره را از این آوارگی نجات بده! شبت بخیر کس بی‌کسان! 🌴💎🌴 🌴💎🌴
🍃بهار زندگانی در کدام فصل سال است که یاد تو را بشود از دل پاک کرد؟ هر کدام از فصل‌ها بهانه‌ای دارند برای یاد کردن از تو. پاییز وقتی که طبیعت بی‌جان می‌شود فراق تو بدجور به چشم می‌آید. چه قدر غربت نبودنت در پاییز عیان است و تنهایی ما در غیاب تو آشکار. زمستان که می‌شود سرمای استخوان‌سوز که می‌آید چه خوب یاد دنیایی می‌افتیم که در فراق تو بهره‌ای از گرما ندارد و در سردی بی تو بودن، لرزه بر دل‌ها انداخته. بهار که می‌آید، طبیعت که جان می‌گیرد آمدنت در مقابل نگاهمان سبز می‌شود. در تابستان می‌فهمیم که آتش عشق تو از آفتاب مرداد ماه هم سوزنده‌تر است. امّا فصل‌ها مرا یاد دوستی تو هم می‌اندازند. در برگ ریزان پاییز دوست دارم با تو روی برگ‌ها راه بروم و از موسیقی برگ‌های زرد لذت ببرم. در زمستان دوست دارم تو راه بروی و من پایم را جای پای تو روی برف‌ها بگذارم طوری که کسی جز جای پای تو رد پای دیگری نبیند. در بهار دوست دارم باران بیاید و من و تو دست در دست هم زیر باران راه برویم. می‌ترسم بمیرم و آرزوی با تو زیر باران راه رفتن را به گور ببرم! در تابستان دوست دارم با هم برویم کنار ساحل. نزدیک دریا بشویم، آن جایی که موج‌ها خودشان را به خاک ساحل می‌رسانند و باز هم به دریا باز می‌گردند. آقا! بگو یک روز با من دوست می‌شوی و همۀ این خیال‌ها محقق می‌شود. شبت بخیر بهار زندگانی! 🌴❄️💙❄️🌴