۱۰ روز #تا_بهار 🌿
امروز
بوسه ی جوانه ای را
روی ساقه ی غمگین زمستان دیدم
دلم آرام شد
مثل درختی که باد،
راز دلش را برایش فاش کرده است
امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرم
سلام کنم
حالش را بپرسم
و بگویم کی از راه خواهی رسید
میخواهم کوچه را آب و جارو کنم...
امروز دلم خواست لبخند بزنم
دلخوش باشم به صدای غل غل سماور
دلخوش باشم به سلام مادر
دلخوش باشم به عطر گرم چای
امروز دلم خواست برای غم کاری کنم
بگویم خبر داری فردا شادی از راه خواهد رسید؟
#صفا_سلدوزی
#حدیث_دل 🍃🌸
نمیدانم در کدام کتابی بود که
خواندم عشق خبر نمیکند،
عاشق که شوی یک روز میبینی
دیوانهی چشمهایش شدهای!
عاشق که شوی
دستهایش را میگیری،
هزار طوفان هم توی دلت غوغا کند رهایشان نمیکنی،
باران که ببارد
دیوانهترین عاشق شهر میشوی
که حتما باید خودت را
به در خانهاش برسانی...
در چند صفحهی بعدی همان کتاب
نوشته بود،
تشنهی دیدنش شده بودم،
وای از آن روزی که یک روز نمیدیدمش، تمام غصههای دنیا
سهم دلم میشدند...
همان وقتها بود که فهمیدم
عاشقش شدهام!
در نمیدانم کدام کتابی
خیلی چیزها دربارهی عشق خوانده بودم،
ولی این حسی که من دارم را
هیچ سطری از کتاب نیاورده بود.
چند وقتیست بدجور دلم
میخواهد برایت بمیرم!
یعنی من هم عاشق شدهام؟
#صفا_سلدوزی
#برای_آنکه_خودش_میداند
#حدیث_دل 🦋
پاییز که از راه می رسد
همه چیز فرق می کند!
باید بدانی که جایت خالیست
باید بدانی که باید باشی
کنار میزهای دو نفره ی کافه
کنار موسیقی سیب های قرمز
کنار رقصِ برگهای عاشق!
پاییز باید فصل رسیدن باشد
باید بغض ها به پایان برسند
دست ها و آغوشت به من برسند
اصلا پاییز بهانه است،
باید زودتر از رسیدن برسی!
جای فصلی به نام رسیدن
میان آغوش دنیا خالیست...
#صفا_سلدوزی
#بوقتدلتنگی
#تیامی
#حدیث_دل 🍂