eitaa logo
ماه نشان💫 🇵🇸🕊️
805 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
515 ویدیو
65 فایل
بسیج دانشجویی خواهران دانشگاه قم🌷 🍃 ارتباط با ادمین کانال : @resaneh_bsj @QomBasijkhaharan
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ رامین فرهادی/ کمی قبل هوای یکی از رفقای شهیدم را کرده بودم. هر چه ‌به عکس هایَشُ عکس هایمان نگاه کردم دلم آرام نگرفت. خاطراتمان را مرور کردمُ قرآنی خواندم. افاقه ای نکرد! دنبال چاره ای بودم برای این پریشان حالی. به مادر شهید زنگ زدم. گفتم شاید شنیدن صدای ام شهید و دعای ایشان، دلِ مضطَّرم را آرام کند. گوشی را که جواب داد کلی چاق سلامتی کردیم. مادر شهید گلایه ای هم داشت که از وقتی پسرم شهید شده خیلی کم زنگ میزنیُ اصلا سری به ما نمی‌زنی. انتظار شنیدن این کلام سنگین را نداشتم. گفتم حاج خانم اجازه بدهید حضوری خدمت برسمُ بگویم که غلط کردم. مادر شهید از این حرف من خنده اش گرفته بودُ این برای من خوشحال کننده بود. دم غروب چند شاخه گل نرگس خریدمُ راهی منزل شهید شدم. نمی دانم با دیدن من یاد شهیدشان افتاده بود یا اینکه خوشحالیِ شان از حضور میهمان و پیچیدن بوی نرگس در حوالی خانه شان بود. نشستیم، کلی گفت و گو کردیم. آلبوم کودکی شهید را آوردنُ با ذوق زیاد ورق می زدمُ نگاهشان می‌کردم. از سر شب گذشته بود. داشتم آماده می‌شدم تا رفع زحمت کنم. وقتی داشتم خداحافظی می‌کردم مادر شهید پرسید؛ آقا رامین، پسرم گفته بود نرگس دوست دارم؟ حس عجیبی داشتم. با کمی بعض گفتم نه مادر جان دیدم فصل فصلِ نرگس استُ چون متهم بودم به بی معرفتی، گفتم چندشاخه ای گل بچینم برایتان. سیده خانم باز خندیدنُ گفتند: چقدر جای فلانی خالیست! کاش بودُ مثل همیشه برایم گل می‌خرید. کاش بودُ کنایه ها و طعنه ها را در کنار این گل خریدن ها می‌دید. متحیر بودم! همه اش می‌گفتم کاش گل نمی‌خریدم. کاش نمی‌آمدم. جسارت کردم و سوال کردم منظورتان از طعنه و کنایه چیست مادرجان؟ اشتباهی از من سر زده؟ ایشان اشک می‌ریختُ انگار تمام وجودم را آتش زده بودند. همینطور که با پشت دست و گوشه چادر شان اشک هایش را پاک می‌کرد گفت: دلم از بعضی ها پُر است . گفتم چرا مادرجان. چیزی شده؟ فرمودند هنوزم که هنوز است به گوشمان میرسد که فلانی با وقاحت تمام میگوید این ها مدافعانِ اسد هستندُ برای جنگیدن، کلی به دلار پول می‌گیرند.!! یکی نیست به آن ها بگوید بی انصاف ها این لحظه ای که پسرم نیست تا برایم گل بخرد را با چند دلار می توانم عوضش کنم. یادم نیست چه شد! اما بی اختیار در را بستمُ رفتم. دیدن دل شکسته مادر شهید دل سنگ می خواست که من نداشتم. 🍃 @Bkh_Qom 🍃
و مادر، سالها هم گذشته باشد داغ خونین فرزندش از قلب او چکه می کند... :) 🌱
با همه بالا و پایین ها آخر رزقی که خودشان خواستند فراهم شد...🌱 💠 @Bkh_Qom