eitaa logo
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
896 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
556 ویدیو
66 فایل
بسیج دانشجویی دانشگاه بین المللی قم _ واحد خواهران🌻 . 🌱 ارتباط با ما : @QomBasijkhaharan 👈 روابط عمومی ✉️☎️ 📝 ثبت‌نام بسیج 👈 @NiroEnsani_bsij 📍ادمین 👈 @resaneh_bsij
مشاهده در ایتا
دانلود
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
سال گذشته هم تکه روایت هایی از بازدید رهبر انقلاب داشتیم، امسال هم بی بهره نمیزاریم تون :)
📝روایت بازدید رهبر انقلاب از -۱ غرفه‌ها در جنب و جوشند. حرفه‌ای‌ها همان اول صبح فهمیده‌اند. رفت و آمد آدم‌های کت‌وشلواری زیاد شده بود و تجربه سال‌های پیش نشان می‌داد که یا امروز یا فردا باید خبری شود. ناشرهایی که در مسیر بازدید قرار گرفته بودند مثل همیشه کمی هول شده بودند. از کنارشان که رد می‌شدم دیالوگ‌هایشان مثل سریال‌های تلویزیونی بود. تمرین می‌کردند که چه بگویند و چه کتابی را رو بگذارند و چه کتابی را هدیه بدهند و… از کنار یکی از غرفه‌ها که رد می‌شدم دیالوگ جالبی به گوشم رسید و کمی سرعتم را کند کرد. خانم میانسالی به دخترک جوان داخل غرفه می‌گفت: " یادت نرود وقتی آمد هول نمی‌شوی حرفت را هم کامل و درست می‌زنی" و مرد کهنسالی که حدس می‌زنم پدر خانواده است و با تجربه تر می‌خندد و می‌گوید: " آقا به چیزی جز کتاب توجه نمی‌کند. زیاد زحمت نکشید! " هر سه می‌خندند. این بار گویا مسیر طوری انتخاب شده است که آنهایی که در سال‌های اخیر از بازدید سهمی نداشته‌اند در مسیر باشند. این را نقشه مسیر بازدید رهبر نمی‌گوید بلکه رنگ پریده صورت آدم‌ها می‌گوید که حتماً بار اولشان است. باتجربه‌ها که این فضا را قبلاً تجربه کرده‌اند بیرون غرفه‌ها ایستاده‌اند و به سر و وضع غرفه‌شان می‌رسند. دو نفر از محافظ‌ها دارند غرفه‌ای که ناشرش هنوز نرسیده است را مرتب می‌کنند. حتماً بیاید و ببیند خوشحال می‌شود و حتماً حالا دارد حرص می‌خورد که چرا دیر آمده است. یکی از آنها اما آن قدر مشغول کتابی شده است که دست از مرتب کردن کشیده است. رفیقش صدایش می‌کند. غرق در کتاب است و جوابی نمی‌دهد که همهمه سالن افزایش پیدا می‌کند و کسی اعلام می‌کند که ناشران به غرفه‌هایشان برود چون رهبر آمده است. سروصدا و شلوغی بالا می‌گیرد، رهبر وارد می‌شود و سالن غرق سکوت می‌شود. لبخند صبحگاهی آقا نشاط برانگیز است. وزیر و مدیران فرهنگی کنار رهبر قرار می‌گیرند و بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب تهران در اولین دقایق شروع نمایشگاه آغاز می‌شود... ۹۸ 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
📝روایت بازدید رهبر انقلاب از #نمایشگاه_کتاب_تهران-۱ غرفه‌ها در جنب و جوشند. حرفه‌ای‌ها همان اول صبح
📝روایت بازدید رهبر انقلاب از -۲ اولین غرفه انتشارات مروارید است که عواملش حتماً به خیال هر روز و بی مشتری بودن ساعت اول نمایشگاه نیامده‌اند! وزیر انتشارات را معرفی می‌کند و رهبر چند کتاب را ورق می‌زند. دومین کتاب از و رهبر می‌خواند و سری تکان می‌دهد. یاد روزآمدی و تسلط رهبر بر ادبیات می افتم و اینکه به همه شاعران و نویسندگان اهمیت می‌دهد و چه قدر به روز است و دنیای ادبیات ایرانی و خارجی را خوب می‌شناسد. کمی جلوتر به وزیر، کتابِ نویسنده زنی را نشان می‌دهد و می‌گوید زیاد شده اند و اظهار خشنودی می‌کند از این اتفاق. کتابی از  نویسنده افغانستانی چشمش را می‌گیرد و به وزیر می‌گوید این همان نویسنده افغانستانی است که گفتیم. وزیر می‌گوید: " بله «بادبادک باز» " که رهبر می‌گوید: " چندین کتاب دیگر هم نوشته است. " از کنار قفسه‌ای از کتاب‌ها هم رد می‌شود و اشاره کوچکی به کتاب حسابی پرفروش « » می‌کند. حتماً اشاره‌ای به گفتگویی قبلی است که درباره این کتاب با وزیر داشته‌اند. خانم غرفه دار انتشارات «مسیر دانشگاه» کتابی را معرفی می‌کند که در آن برای اولین بار اعراب گذاری شده است و رهبر تمجید می‌کند از این کار. حسابی آقا را معطل می‌کند. کتاب‌ها زیاد است و وقتی چشم رهبر به کتاب می‌افتاد انگار زمان و مکان فراموشش می‌شود؛ کسی از کنار می‌آید و می‌گوید که وقت کم است و غرفه‌های زیادی مانده اند. در میان نویسنده‌هایی که مسئول غرفه مسجد مقدس جمکران معرفی می‌کند، رهبر روی نام یک نویسنده مکث می‌کند: « » و می‌گوید: " ایشان یک رمان خیلی خوب دارد" وزیر می‌گوید: «»؟ و رهبر به شوق می‌آید و تشویقش می‌کند. در حال بیرون رفتن از غرفه انتشارات رهبر نگاهش به کتابی می‌افتد که نویسنده اش دکتر جان کری است. لبخندی می‌زند و به اطرافیان می‌گوید: "این همان جان کری که نیست؟ " ۹۸ پ.ن: برگرفته از سایت 🍃 @Bkh_Qom 🍃
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
📝روایت بازدید رهبر انقلاب از #نمایشگاه_کتاب_تهران-۲ اولین غرفه انتشارات مروارید است که عواملش حتماً
📝روایت بازدید رهبر انقلاب از -۳ مسئول غرفه انتشارات کتاب «» بوعلی سینا را به رهبر معرفی می‌کنند و بسیار متعجب می‌شود از رسیدن کتاب به چاپ بیستم و دوباره می‌پرسد واقعاً پرفروش است؟ مسئول انتشارات می‌گوید مردم به طب سنتی علاقه پیدا کرده‌اند و وزیر می‌گوید در خیلی از دانشگاه‌ها کتاب مرجع است. پرفروش‌ترین کتاب سروش ظاهراً «» است که به چاپ بیست و نهم رسیده است و رهبر سری به نشانه توجه تکان می‌دهد و از غرفه سروش بیرون می‌آید. انتشارات «علمی و فرهنگی» با «» بهاالدین خرمشاهی شروع می‌کند. رهبر نگاهی به تعداد چاپ بالایش می‌اندازد و می‌گوید: "حتماً خیلی پرفروش است" و از وزیر می‌پرسد: "این تشکیلات برای کجاست؟ " و وقتی می‌شنود که برای وزارت رفاه و کار و تعاون است تعجب می‌کند! و می‌گوید: " به چه مناسبت؟ " وزیر می‌گوید: "برای وزارت علوم بود و نتوانست اداره اش کند و واگذار کرد". رهبر عجبی می‌گوید. از کنار مشهور کاپلستون که می‌گذرد مسئول غرفه می‌خواهد آنها را معرفی کند که رهبر می‌گوید: " داریم آقا این مجموعه را! " -چه دارید آقای هرمس؟ آقایان و خانم‌های هرمسی می آیند جلو و شروع می‌کنند به معرفی کتاب‌هایشان. یکی‌شان کمی هول شده است و با استرس صحبت می‌کند؛ کتابی به نام «» را به رهبر معرفی می‌کند و رهبری می‌گوید: "پس بالاخره ایشان عشق را معنا کرده‌اند. " پسرک مضطرب به خنده می‌افتد و یَخَش باز می‌شود و تند تند کتاب‌ها را معرفی می‌کند. و بعد دوباره آرزوی سال پیششان را تکرار می‌کند: " خدا عمر و حوصله‌ای بدهد که بتوانیم این همه کتاب جدید را بخوانیم. " نوبت معرفی کتاب «» رهبر تاکید می‌کند که خیلی خوب است که روی شاهنامه کار شود. غرفه دار دیگر هرمس را معرفی می‌کند و می‌گوید تاریخ فلسفه برای بچه‌هاست که رهبر مکثی می‌کند و می‌گوید چه خوب است که این کتاب‌ها خوانده شود. در آخر آقای هرمس سه کتاب به رهبر هدیه می‌کند: «»، «» و «». رهبر از حسن انتخابش خوشش می‌آید و می‌گوید: " خوب ما را هم جدا کردید. " ۹۸ پ.ن: برگرفته از سایت 🍃 @Bkh_Qom 🍃