𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭
مرگ خاموش در ایستگاه قطبی نورثریج ایستگاه تحقیقاتی North Ridge شمال گرینلند. منطقهای کاملاً ایزول
تمومه؟ دیگه کسی نمیخواد جواب بده؟
هدایت شده از ᥎ᥱᥣm᥆ᥙrᥒ²
𒂭 𝗳𝗶𝗻𝗱 𝗼𝘂𝘁 𝘄𝗵𝗮𝘁 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗹𝗶𝗳𝗲 𝗮𝘀 𝗮 𝘃𝗮𝗺𝗽𝗶𝗿𝗲 𝗶𝘀 𝗹𝗶𝗸𝗲
خب تقدیمی داریم این پیام رو فور بزنید و زیر پیام نیک نیمتون رو بنویسید تا :
سیلسیا: با توجه به اسمتون بگه که به عنوان خونآشامِعجیب چه زندگیای خواهید داشت؟
نئو : بگه که به چه موجوداتی تبدیل میشید و چه چیزی شما رو دفع میکنه
Tags | limit | ᥎ᥱᥣm᥆ᥙrᥒ | Astrielle
*تو هر دو چنل عضو باشید
با وجود شواهد متناقض و انحرافی،
تنها فردی که به پنل زمانبندی نرمافزاری گرمایش دسترسی داشته
و میتوانسته افت تدریجی دما را بدون حضور فیزیکی ایجاد کند:
مارک سلیوان
سایر مظنونین هرکدام حقیقتی را پنهان کردهاند،
اما فقط یک نفر امکان فنی قتل بیصدا را داشته است.
#Bloody_night
#answer
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭
📪 پیام جدید
سلام الینا هستم دلیلم برای اینکه مارک سلیوان قاتل هست اینه که علت مرگ در واقع این بوده که ریهها شدیداً یخ زدند و در هم از پشت قفل شده بود پس کسی وارد اتاق نشده بنابراین باید یک مرگ از راه غیر مستقیم باشه و مارک تنها کسیه که مهندس سیستم گرمایش هستش ومیتوانسته دما روکنترل کنه تا دمای اتاق رو به تدریج کم کنه و از اونجا که دریچه گرمایشی بسته بودند تنها کسی که میتونه این کار رو کرده باشه مارک هست و گفته شده که اون ساعت ۱:۳۰ در ژنراتور خانه دیده شده خب اونجا چیکار میکرده ؟ معلومه دیگه داشته سیستم گرمایش رو دستکاری میکرده مدرکم هم اون یخ ذوب شده روی لباسش هست چون درصورتی یخ ذوب میشه که از بجای خیلی سرد به بجای خیلی گرم بره (دلیل ممنوعیت ورودوخروج بعد۰:۳۰این بود که هواسرد بوده وهوای اتاق هاگرم)
#دایگو
📪 پیام جدید
مارک سلیوان ادعا میکند ساعت ۰۱:۳۰ در ژنراتورخانه دیده شده است. زمان مرگ دقیقاً بین ۰۱:۲۰ تا ۰۱:۴۵ تخمین زده شده است. حضور او در ژنراتورخانه درست در لحظه وقوع مرگ، بهترین فرصت برای دستکاری پنل مرکزی و قطع گرمایش اتاق قربانی بوده است.
اما این یک جنایت با برنامهریزی دقیق بوده که احتمالاً از وضعیت ایجاد شده توسط پزشک (نورا) هم استفاده کرده است.
روی لباس مارک رد یخ ذوبشده دیده شده که با توجه به دمای منفی ۴۲ درجه محیط، نشاندهنده فعالیت او در بخشهای فنی سرد یا دستکاری دریچههاست. همچنین اثر انگشت با دستکش عایق روی دریچه، نشان از کار مهندسی در آن نقطه دارد.
وجود آرامبخش در خون قربانی (که نورا فلدمن تزریق کرده) باعث شده دکتر هیل متوجه افت شدید دما نشود.
راحله🙂🙏🏻
#دایگو
📪 پیام جدید
#رونابلک
مارک سلیوان
چون تنها کسیه که به سیستم کامل گرمایشی دسترسی داشته
اثر انگشت رو دریچه با دستکش عایق بوده که تخصص مهندسی مارکه
ادعاش برای خواب بودن با گزارش یکی از کارکنان که دیده شدنش ساعت یک و نیمه تضاد داره
رد یخ ذوب شده روی لباسش نشون میده با سیستم یخ زدایی و سیستم گرمایشی کار کرده
#دایگو
📪 پیام جدید
فک کنم مارک سلیوان همرا با پزشک پایگاه همدستی کردن همزمان با همکاری هم این قتل و انجام دادن چون فکر کنم که آرام بخش آدم و میخوابند تا چند ساعت و مارک هم توی اون ساعت که آرام بخش به فرد تزریق کرده دما رو دستکاری کرده
لیسا
#دایگو
تنها چهارتا جواب درست با دلیل داشتیم درنتیجه چهارتاشو فرستادم.
کارتون عالی بود خسته نباشید
«خانهای که نفس میکشید»
در رو که بستند،
صدای قفل مثل یه جملهی کامل بود.
جملهای که تهش نقطه داشت.
جونکو اول نفهمید این «آخر».
کیفش هنوز رو دوشش بود. کفشهاش هنوز پایش.
آدم وقتی هنوز وسایلش مرتبه، باور نمیکنه زندانی شده.
شب اول
بهش گفتند: «فقط آروم باش.» آروم بودن سخت نیست. وقتی هنوز امید داری. صدای تلویزیون از اتاق بغلی میاومد؛ یه برنامه شاد، خنده ضبطشده.
جونکو همزمان فهمید دو چیز باهم ممکنه وجود داشته باشه:
جهنم
و زندگی عادی
روز سوم
دیگه به ساعت نگاه نمیکرد.
چون ساعت همیشه همون عدد رو نشون میداد.
زمان تو اون خونه میایستاد
ولی بیرون، دنیا میرفت جلو.
بوی غذا میاومد، بوی برنج، بوی زندگی.
روز ششم
برای اولین بار فهمید
که دیده میش، ولی مهم نیست.
مادرِ خونه از جلوی در رد شد، مکث کرد، صدای نفس کشیدن جونکو رو شنید و رفت.
همونجا بود که جونکو فهمید:
اینجا کسی قهرمان نمیشه.
روز پانزدهم
آدمهای جدید میاومدن.
بعضیها فقط نگاه میکردن. بعضیها میپرسیدن: «هنوز اینجاست؟»
انگار یه شیء باشه که جا به جا نشده.
روز بیستودوم
دیگه گریه نمیکرد. گریه انرژی میخواد و انرژی تموم شده بود.
چشمهاش به سقف عادت کرده بودن. ترکهای ریز گچ براش شبیه نقشه شده بودن.
روز سیام
همسایهها صدا شنیدن.
ولی صدا تو شهر چیز عجیبی نیست.
همیشه یه توجیه هست:
دعوای خانوادگی
بچهی شیطون
تلویزیون بلند
سکوت، انتخاب راحتتریه.
روز چهلوچهارم
اتاق ساکتتر از همیشه بود.
نه چون آرامش بود؛ چون تصمیم گرفته شده بود. پسرها مضطرب بودن. سیگار پشت سیگار.
دستهایی که میلرزید نه از پشیمونی از ترس زندان.
جونکو نفس میکشید.
همین.
بعد
خانه دوباره به حالت عادی برگشت.
تلویزیون روشن، غذا پخته شد و زندگی ادامه داشت. مثل اینکه هیچوقت دختری تو اون خونه ۴۴ روز دنیا رو از دست نداد.
پرونده جونکو فوروتا (۱۹۸۸ – ژاپن):
جونکو فوروتا، دختر ۱۷ ساله که توسط چهار پسر نوجوان محله ربوده شد
او ۴۴ روز در خونهی یکی از رباینده ها اسیر بودو در اون مدت شکنجه، آزار جسمی و روانی، بی تفاوتی اطرافیان و خانوادهی رباینده رو تجربه کرد
درنهایت جونکو کشته شد و جسدش در بشکهای رها شد.
دادگاه به دلیل سن نوجوانان، مجازاتها سبک اعلام کرد و برخی زود آزاد شدند.
#Murder_case
#Bloody_night
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭