من واقعا معذرت میخوام.
(دارم فکر میکنم نامهای که از اولش با معذرت خواهی شروع بشه در ادامه به کجا ختم میشه)
ذهنم عادت کرده به پیش بینی. نمیدونم مقتضی چه چیزی توی زندگیمه. شاید اقتضای این که نمیخواد غافلگیر بشه. همیشه از غافلگیر شدن فرار میکنه.
نمی دونم واقعا. شاید با خودت بگی الان، واقعا دیره برای معذرت خواهی کردن، برای عذر خواستن. برای همه چیز دیره. وقتی که من همه چیزم رو از دست دادم برای عذرخواهی خیلی دیره.
میدونم، من واقعا میدونم. خیلی دیر کردم. الان هیچ جمله ای، هیچ شاخه گلی، هیچ هدیهای (که قراره بهش بگی باج) و هیچ نوازشی، هیچ چیزی رو جبران نمیکنه. میدونم، من واقعا میدونم.
نمیتونم حتی ازت بخوام که بهم فرصت بدی، چون میدونم بارها این کار رو کردی. اما برای آینده، برای روزهایی که هنوز نیومده، ازت خواهش میکنم، لطفاً بیای و بازم باهام مهربون باشی و کنارم بمونی، راهنماییم کنی و اجازه بدی لمست کنم. بزاری هر شب در آغوشت بگیرم و اگر، اگر، اگر نتونستم جلوی چیزایی که غمگینت میکنن و بهت آسیب میزنن بایستم و خواستی که اشک بریزی، بهم اجازه بدی که من اشکاتو پاک کنم و همراه قطره قطره اشکات بسوزم، چون لایقشم.
نمیدونم چی شد که اینطوری شد. واقعا نمیدونم.
چی شد که یهو یه شبه گمت کردم. شایدم یه شبه نبود. شایدم آروم آروم بود، خیلی آروم، اصن به خاطر همین بود که نفهمیدم.
ولی حالا که دوباره دارم تلاش میکنم، لطفا اجازه بده کنارت بمونم.
تو تنها کسی هستی که برام باقی موندی. نمیخوام از دستت بدم.
نمیخوام خودمو از دست بدم.
کاش دوباره بهم ایمان بدی، چون میدونم که میتونی. راستش لشکر یه نفره بودن خیلی سخته اما اینکه قوی ترین سردار رو داشته باشی، مایهٔ دلگرمیه.
یه جاهایی دروغ گفتم، میدونم. دروغ گفتم که دوستت ندارم. دروغ گفتم که ازت متنفرم. من خیلی از این دروغا گفتم و با خودم فکر کردم که نمیشنوی اما همشو میشنیدی و میشکستی. اما، اما اینا واقعا دروغ نیست. اصلا چجوری میتونم عاشقت نباشم.
منِ عزیزم، لطفاً برام باقی بمون.
[با عشق از طرف من]
نامه شماره چهار.
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگه فارسی فقط گوش میده سیروان
ساسی مانکنه توی پلی لیستاش...
https://harfeto.timefriend.net/16797094712723
اگه دوست داشتین، باهام حرف بزنید یا برام نامه بنویسید.
حتما میخونمشون و سعی میکنم جواب بدم.