.
عارفی بر سر یک پیچش مو کافر شد
من رند و سه وجب زلف پر از فر، چه شود
- حسین ساعدی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
تنهاییِ آدمها بزرگه، خیلی بزرگ، شایدم به وسعت یک دریا است؛ اما برای پُر کردنش، یک لیوان محبت کافیست.
–صد سال تنهایی–
#برشی_از_کتاب
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
همچون پسری خسته که دنبال معافیست
هر قدر دویدم پی چشمان تو، کافیست
این پاشنهها بی تو برای چه بلند است؟
این حلقه که در دست چپم هست، اضافیست
در چشم تو اردو زده یک لشگر یاغی
با این من بی اسلحه، آخر چه مصافی ست؟!
عاشق نشدی حال مرا خوب بفهمی
در مذهب تو عشق خودش کار خلافیست
پایان خوشی نیست برای دل در بند
مثل غزلی خسته که پابند قوافی ست
- فائزه محمودی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
هرکه خود داند و خدای خودش
که چه دردیست در کجای دلش
- اخوان ثالث
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
آدما اشتباه میکنن.
منم اشتباه کردم؛ فکر کردم شوخیه وقتی میگی دوسم نداری، داری شوخی میکنی.
فکر کردم اگه تلاش کنم درست میشه...
اشتباه کردم؛ باید میفهمیدم با من خوشحال نیستی!
دیگه تلاش بیخود داشتم میکردم.
–مادری–
#دیالوگ_فیلم
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
رفت روی تخت و خوابید. غمش هم جای دیگری نداشت برود، کنارش دراز کشید!
-هاروکی موراکی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
انتخاب همسر، انتخاب کسی نیست که همیشه شما را شاد کند بلکه انتخاب کسی است که میخواهید حتی زمانی که بدجور اعصابتان را بهم میریزد هم با او باشید.
–عشق کافی نیست–
#برشی_از_کتاب
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
شـب آبـٰی
#بیکلام 🎧🎶
حس عجیبی داره؛ شاید بشه گفت یه جورایی مثل سقوط آزاده ولی سنگینش.
چشمامو باز نگه داشتم. تلالو نور از بین موجهای زیر آب واقعا تماشایی بود.
حبابها! حبابها دستامو نوازش میکردن و به سطح آب میرفتن، جوری که انگار میخواستن بقیه رو برای نجات من خبر کنن.
اون لحظه همه چیز از همیشهی خودش قشنگتر بود!
شاید باورت نشه، بعد مدتها چهرهتو دوباره دیدم که بهم لبخند زدی؛ صداتو شنیدم که بهم میگفتی: "دوست دارم شاد زندگی کنی."
واقعا همیشه همینو میخواستی؟!
هرچی که بود اون لحظه منو وادار کرد گرهی طنابی که یک سرش رو به سنگ و سر دیگهشو به پاهام بسته بودم باز کنم.
هنوزم نمیتونم دقیق بگم چهطور تصمیم به انجامش گرفتم و چی باعث شد ادامهش ندم اما مطمئنم تو توی اول و آخرش نقش پررنگی داشتی. بگذریم...
یادمه گل مریم دوست داشتی...
#آیهان_نویس
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
آنگونهام که انگار من را وسط کتابی غمگین فراموش کردهاند.
- سیدخان کومورجو
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
آیا دیدهای سپیده از میان انگشتان کسی که دوستش داری طلوع کند؟
- محمود درویش
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
دیوانهترین دلبر این شهر تو بودی
ای وای به حال دل دیوانه پسندم
- مولانا
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
انقدر دوست دارم که اومدم اینجا تا بهت بگم ته این راه میرسی به چاه.
و انقدر دوست دارم که بعدش بهت بگم تا ته همین چاه باهاتم.
–گناه فرشته–
#دیالوگ_فیلم
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
علف هَرز چه داند که خزان چیست گلم
با کسی از غمِ دل گو که خودش غم دارد
- هاتف اصفهانی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟
دیری ست که دارم سر راه نگهی را
صیدی سر تیر آمده، صیّاد کجایی؟
بیرون وجود، امن و امان عجبی بود
هستی رهِ ما زد، عدم آباد کجایی؟
کو همنفسی، تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
دیری ست که رفتیّ و ندارم خبر از تو
بازآ، دل آواره، خوشت باد، کجایی؟
ای ناوک تأثیر که کردی سفر از دل
می خواست تو را ناله به امداد کجایی؟
با آنکه نیاوردی، یک بار ز ما یاد
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
رسوای جهان می کندم، هند جگرخوار
غم پرده در افتاده، دل شاد، کجایی؟
می خواستی آزرده ببینی دل ما را
اکنون که غمت داد ستم داد، کجایی؟
هم دوشی آن سروقد، اندیشهٔ دوری ست
شرمی بکن، ای جلوهٔ شمشاد کجایی؟
در عشق به یک جلوه، حزین کار تمام است
من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟
- حزین لاهیجی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
با تمامِ خودخواهیات روزی فرا میرسد که
در آن به جستجوی چیزی شبیهِ من باشی حتی اگر اندک باشد.
- محمود درویش
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
به آلمانی که حرف بزنی حالتی در صدایت نیست، نه غمی، نه غمبادی، نه...
ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همهی هستیاش میآید بالا. آدم رو میشود.
حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی؛ همین که دهنت باز شود میفهمند چی هستی و چند مرده حلاجی.
–فریدون سه پسر داشت–
#برشی_از_کتاب
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
«خودش را بیاندازه تنها و گمگشته حس میکرد. سرتاسر زندگی برایش مسخره و دروغ شده بود. با خودش میگفت: "از حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ!"
این شعر او را بیشتر دیوانه میکرد.»
- صادق هدایت
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
خراب شد تصویرش!
حتی اگر خدا فرستد...
باران اسیدی برای تطهیرش؛
برف و پاکی برای تشبیهش؛
محمد و عیسی برای تضمینش؛
یا که شیطان برای تقصیرش؛
تمام شد!
خراب شد تصویرش...
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
صبور، مثل درختی که در آتش میسوزد و توان گریختن ندارد.
- شمس لنگرودی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉