شـب آبـٰی
#بیکلام 🎧🎶
بادبانها جمع شدند و کشتی از حرکت ایستاد. مسافران خسته، نفسی آسوده کشیدند. همه روی عرشه کشتی جمع شده بودیم. من هم مانند بقیه، سرگردان، نمیدانستم کجا آورده شدیم!
تنها چیزی که ما را به وجد و حیرت میآورد جزیرهای بود با بناهای سر به فلک کشیده و دیوارهای سفید، آنقدر سفید که از دور گویِ مرواریدی عظیم، شناور بر روی آب دیده میشد. شهر سفید، با این نام خوانده شد. بدون هرگونه غبار و تاریکی.
فاصلهی کشتی تا ساحل را هرکداممان به تنهایی در آغوش امواج پیمودیم. شنهای سفید بین انگشت پاهایمان میلغزید و خوشآمد میگفت.
زمین سبزتر از بهار نفس میکشید. آفتاب ملایمی داشت، فقط نور بود و زندگی میبخشید. مردمان آبیپوش و خوشرویی با آغوش باز از ما استقبال کردند و بعد مثل پروانهها در بین کوچهها پیچ خوردند و محو شدند.
حس میکردم، با تمام وجود میفهمیدم، اینجا زنده است؛ و از آغوش مادر امنتر.
به دور از تاریکی، در تلألو نور، دستمال آبی در دست، بر روی ماسههای سفید میرقصم. من از اهالی سبکبار فنا پذیرم.
#آیهان_نویس
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
شـب آبـٰی
بادبانها جمع شدند و کشتی از حرکت ایستاد. مسافران خسته، نفسی آسوده کشیدند. همه روی عرشه کشتی جمع شده
بیکلامشو پلی کن، متنو همراهش بخون💙🎧:)
.
هر وقت به لبقند تو میاندیشم
یک چایی تازهدم دلم میخواهد
- مرتضی درزی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
دیگر سراغ خاطرههای مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
- فاضل نظری
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
چون نمازی به سر راه مسافر شدهایم
هر که بگذشت ز دل قصد شکستن دارد
- مهسا امیریان
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
«هر کجا فهمیدی در موردت حرفهای بیخود میزنند و قضاوت میکنند، به جای عصبانی شدن برای رنجی که آنها میکشند، آرزوی بهبودی کن.
خیلی از آنها دنبال خوشبختی خودشان نیستند! فقط میخواهند با دیدن رنج دیگران، کمی کمتر رنج ببرند.»
- دکتر رضایی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
منع از گریه مکن عاشقِ دلسوخته را
شاید آبیست که بر آتشِ دل میریزد
- روحالله میرزایان تفتی
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
چون بیش از حد صبوری، گمان کردند که هیچ چیز را احساس نمیکنی.
- نجیب محفوظ
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
.
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما؟
- فاضل نظری
𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉