- بهآبـۍترینحالتممـکن ..
اعصاب خوردی؟ نه داداش فقط فردا ساعت ۱۰ قراره دو تا شهید گمنام بیارن مدرسه من امتحانم ۱۱و نیم شروع می
من اولین بارم بود . . .
من اولین بار بود شهید زیارت میکردم ؛
اولین بارم بود یکی منو واقعا خواست و پذیرفتم ؛
اولین بارم بود ی شهید منو دعوتم میکرد ؛
اولین بارم بود هیجان داشتم که ی تابوت رو لمس کنم ؛
اولین بارم بود سرم روی تابوت میزاشتم ؛
اولین بارم بود ی تیکه از بهشت رو میدیدم ؛
من اولین بارم بود واقعا آروم شدم .
ازت ممنونم که خواستی به مراسمت برسم خواستی برا اولین بار واقعا قلبم آروم بشه این بهترین تجربه زندگیم بود . . .
- بهآبـۍترینحالتممـکن ..
من اولین بارم بود . . . من اولین بار بود شهید زیارت میکردم ؛ اولین بارم بود یکی منو واقعا خواست و
تا قیامت میشد سر گذاشت رو پیکرش آروم شد .
- بهآبـۍترینحالتممـکن ..
حیدر ُ این همه غم .. یارب ؛ اِرحم .
گفتمش تصویری از ليلي و مجنون را بکش
عکس حیدر در کنار زهرا را کشید . . .
بچها فردا هر جا که رفتید یا خونه هم که بودید اگه اشکی ریخت دعا برای بقیه یادتون نره .
هدایت شده از - نـوایِ نور-
میپَرد هرشب حسن از خواب،میگوید پدر:
خواب میدیدم دوباره مادرم را میزنند.