❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
🥀رمان :
#گاندو.3🥀
🥀پارت :
#پنجاه_یک 🥀
الن : چیه هاشم
هاشم : آقا توی این دوربین نگاه کنید
بعد از اینکه ماشین آقا جیسون حرکت کرد این ماشین و موتور میرن دنبالش
الن: یعنی چی الان
هاشم : نکنه اینا آقا جیسون تقیب کردن؟
الن: 🧐🧐🧐جالب شد
هاشم: آقا الان چی میشه
الن: باید سفید کنیم .
جمع کن
هاشم: اوکی
________
دکتر : سلام آقا محمد خوبی
محمد: خوبم😒
آزمایش چه شد
دکتر: اون آزمایش برای شما نبوده
محمد: من که گفتم ولی کسی نیست باور کنه😒
دکتر: ولی خودت یک مشکل دیگه داری
محمد: دیگه چی 🤦🏻♀
دکتر: چیز خاصی نیست کمی رعایت کنی درست میشه
محمد: خوب چی هست
دکتر: تا چند وقت نباید استرس یا هیجان داشته باشی با کوچک ترین هیجان یا استرس از هوش میری
محمد: خوب چرا به چه دلیلی
دکتر: به نظر من تاثیر های کما هست ولی خب باز هم به دکتر های دیگه نشون میدم
عطیه : الان محمد حالش بده؟😭
دکتر: نه دخترم فقط نباید استرس داشته باشه مراقبش باشید همین ❤️
عطیه: چشم مرسی 😍
محمد: دکتر که رفت بیرون با حالت گریه گفتم ..
همین کم بود ☹️
عطیه : حالا گریه نکن کوچولو😘😂
محمد: من کوچولو هستم
عزیز: نه شما پدر هستی 😉😍
محمد: عه راستی بچه چطوره
عطیه : سلام میرسونه
محمد: بلاخره دختر بود یا پسر 🧐
عطیه : پسر☺️
محمد: خداروشکر ولی حیف شد☹️
عطیه : چرا
محمد: کاش دختر بود☹️
عطیه : فرق نداره
عزیز: سالم باشه بسه
محمد: اون که صد در صد😌
راستی قرار نیست من مرخص بشم یک ماه شده ها
عطیه: نوچ
محمد: هی
_________
علی : اقااااااااااااااا
داووووودد بگو آقای عبدی بیاد
بدووووووووووووو
__________
دکتر: پرستار اتاق عمل آماده کنید باید امروز آقای حسینی عمل بشه
پرستار: چشم
پ.ن¹: 😁آخی آقا محمد
پ.ن:² رسول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
